خلاصه رمان

خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی – قسمت دوم

۲۲+

تا اونجا گفتیم که شخصیت استاد ماکان در رمان چشم هایش یک نقاش بزرگ معاصر است که به مبارزات سیاسی می پردازد استاد ماکان گذشته ای نامعلوم دارد. تنها چیزی که از او می دانیم این است که تحصیلات نقاشی اش را در ایتالیا گذرانده است. او به ظاهر شخصیتی مرموز، کم حرف، عبوس و مردم گریز است. اما باطنا به شدت مردمی و درگیر مسائل قشر محروم جامعه است. حالا ما سرگذشت او را از زبان فرنگیس، زنی که عاشق او بوده، و یکی از شاگردانش که اکنون مدیریت مدرسه نقاشی استاد را پس از مرگش برعهده دارد، می شنویم.

قسمت دوم از خلاصه رمان چشم هایش

خداداد نامه ایی به استاد ماکان مینویسد و فرنگیس را معرفی میکند. فرنگیس به تهران می آید و سراغ استاد میرود. او در سر هوای آنرا دارد که همه کاره تشکیلات مبارزه علیه استبداد شود و چون از طبقه اشراف است دولت کاری به کارش ندارد. استاد به فرنگیس میگوید ماشین نویسی یاد بگیرد تا نامه ها را ماشین کند. پدر فرنگیس از مالکان تنکابن است. شاه املاک او را هم تصاحب میکند. فرنگیس در خانه ماشین نویسی میکند. مامور شهربانی میآید و خانه پدر فرنگیس را در جستجوی نامه ایی که از فرنگ برای آنها آمده میگردد. فرنگیس متوجه میشود خانه پدر دیگر امن نیست و او به خانه ایی بیرون از شهر میرود. آقارجب نوکر استاد ماکان رابط بین استاد و فرنگیس میشود. پدر فرنگیس که املاکش را از دست داده توسط ماموران حکومت به قزوین تبعید میشود. پدر فرنگیس از دخترش در مبارزه حمایت میکند و اختیار دارائیش رابه او میسپارد.

چشم های تو مرابه این روز انداخت.این نگاه تو کارمرا به اینجاکشانده. تاب وتحمل نگاه های تورا نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین می دوختم. گفتم:درچشم های من دقیق نگاه کن! جزتو هیچ چیزی درآن نیست… . . .

فرنگیس ماجرای تبعید پدرش را به استاد میگوید و از او میخواهد مراقبش باشد،استاد بازوی فرنگیس را میگیرد و فرنگیس دست استاد را می بوسد و سوار درشکه میشوند و برای اولین بار همدیگر را میبوسند و استاد برای اولین بار ابراز عشق نسبت به فرنگیس نشان میدهد. آنها سوار بر درشکه به طرف نهر کرج می روند.

فرنگیس میگوید آن شب کنار نهر کرج با هم صحبتها ردیم و قرار شد فردا به خانه استاد بروم. فردا به خانه استاد رفتم، او تابلوهایش را که بیانگر مردم کشورم بودند نشانم داد. آثار استاد از آنهایی که قبلا در فرنگ دیده بودم بیشتر به دلم نشست. ماکان به فرنگیس میگوید که اگر انها با هم ازدواج کنند فرنگیس بدبخت میشود و او جواب میدهد که آینده من با تو تاریک میشود و بی تو بدتر. با این حال، استاد ماکان به دلیل ثروت و روابط خانوادگی فرنگیس هرگز او را از خود کاملا نمی راند و از روابط و نفوذ و ثروت او برای مبارزاتش بهره می گیرد. در آخر ماکان به فرنگیس میگوید که باید با هم رفیق باشیم.

از آن تاریخ فرنگیس هشت ماهی به خانه استاد میرود.در ماجرای دستگیری یکی از همکاران استاد، فرنگیس به پیشنهاد ماکان به سرتیپ آرام که نسبت فامیلی با فرنگیس هم دارد متوسل میشود و اورا می رهاند. سرتیپ آرام با دیدن تابلویی از ماکان در خانه فرنگیس به او میگوید((آدم ناراحتی است)).سرتیپ در فرنگ قبلا خواستگار فرنگیس بوده است.

پایان قسمت دوم

خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی – قسمت اول

 خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی – قسمت سوم

برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین‌های این هفته در نت‌نوشت

برو بالا