تحلیل رمان ناتمامی نوشتهی زهرا عبدی
زهرا عبدی نام نویسندهی رمان ناتمامی است. ناتمامی دومین رمان عبدی بود که توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند و موفقیتهایی بدست آورد. قبل از آن که به بیوگرافی نویسنده و سال انتشار کتاب که البته سال ۱۳۹۵ بوده بپردازیم بهتر است بیشتر از این رمان پرفروش بگوییم. در دنیای ادبیات فاکتورهای بسیاری وجود دارد که یک رمان را میتواند به رمانی محبوب و پرفروش تبدیل کند. اما در نهایت، محبوب شدن یک رمان همانقدر که میتواند به دلایل ذکر شدنی و حتی علمی اتفاق بیفتد، همان قدر نیز میتواند اتفاقی باشد. اتفاقی در اینجا به معنای این نیست که تنها شانس و اقبال بوده که به رمان ناتمامی رو کرده و این رمان به رمانی موفق تبدیل شده است. قطعا زهرا عبدی به عنوان نویسنده از عناصری در داستان خود بهره برده که برای انسان امروزی در جامعهی ایران میتواند جذاب باشد. اما بسیاری از رمانها با بهره بردن کمابیش از همین سوژههای جامعه پسند نتوانسته اند به جایگاه رمان ناتمامی برسند. در ادامه به تحلیل و بررسی رمان ناتمامی از زهرا عبدی میپردازیم.
رمان ناتمامی
خلاصهی رمان ناتمامی
داستان رمان ناتمامی در فضای دانشگاهی اتفاق میافتد که البته محدود به دانشگاه باقی نمیماند و به عمق شهر راه پیدا میکند. ماجرا از جایی آغاز میشود که دختری دانشجو که اهل جنوب ایران است ناپدید میشود. گم شدن این دختر با پیگیریهای هم اتاقی او لحظه به لحظه جدی تر میشود. در این میان، گذشتهی شخصیت اصلی داستان که در واقع همام شخص گمشده است روایت میشود. گذشته و حال به جلو پیش میروند و در هر باب از کتاب به گونهای گره گشایی از معماها و رازها شکا میگیرد.
تحلیل رمان ناتمامی
می توان گفت که رمان ناتمامی به اصطلاح رمانی تهرانی است. تهران نویس در دورهی معاصر تبدیل به یک شیوه شده است. شیوهای که اغلب تصویری از زندگی انسان معاصر در این شهر شلوغ و بزرگ به خواننده میدهد. خوانندهی رمان ناتمامی نیز یا اهل تهران است و یا تهران را دیده است و میتواند آن را حس کند.
اما اگر این رمان برای مثال به زبان آلمانی ترجمه شود چه اتفاقی میافتد؟ آیا رمان ناتمامی برای کسی که هیچوقت تهران و چه بسا ایران را ندیده و شاید هرگز هم نبیند میتواند ملموس باشد؟ وقتی که رمان ناتمامی را به عنوان یک تهرانی و یا یک ایرانی میخوانید به راحتی میتوانید آن تزلزل زندگی در تهران به خصوص برای غریبهای که ابن شهر میآید را ببینید. پدیدههایی مثل تفاوتهای طبقاتی، ناامنی، تفاوت نگاه و تفکر در شمال تهران با جنوب تهران، تفاوت دیدگاههای فرهنگی و مذهبی تهران با دیگر شهرهای ایران، تضادها و … در ساسر رمان ناتمامی وجود دارد.
در جاهایی به عنوان نقد بر این رمان خرده گرفته اند که ناتمامی در قسمتهایی از رمان زیاده گویی میکند. اما دقیقا در همین جاها است که آن ارتباط مخاطب غریبه میتواند با ناتمامی شکل بگیرد. بسیاری از ما به عنوان یک شهروند تهرانی، بعضی از خرده داستانها را در این رمان میتوانیم اضافه ببینیم و فکر کنیم که چه میشد اگر این اتفاقها و صحنههای فردی وجود نداشت؟ اما تصور کنید که که وقتی به عنوان یک غریب کتابی را دربارهی یک شهر در کشورهای اسکاندیناوی میخوانید، خرده داستانها و صحنههای تصویر ساز تا چه اندازه میتوانند برای برقراری ارتباط شما با آن رمان موثر باشند. البته گفتنی است که این نمیتواند توجیهی برای زیاده گویی و شرح جزییات خسته کنند در یک رمان باشد.
اما رمان ناتمامی با بحث مهاجرت و غریبگی به گونهای عجین شده است. ادبیات مهاجرت تنها زمانی اتفاق نمیافتد که که یک شخصیتهای داستان از کشور خود به کشوری دیگر کوچ میکنند. مهاجرت میتواند از محلهای به محلهای دیگر اتفاق بیفتد اگر مختصات زندگی و فاکتورهای آن تغییر کند.
“لیان” شخصیت اصلی رمان ناتمامی یک مهاجر جنوبی است که با ایده آلهایی که داشته پا به شهری بزرگ و شلوغ گذاشته است. او گم میشود و در طول داستان ما او را با فلاش بکهایی به قبل از گمگشتگیاش میشناسیم. در تمام طول داستان که لیان گم شده و موضوع در جاهایی به سمت رمزآلود شدن و حتی جنایی شدن میرود، ما میدانیم که لیان در جستجوی چیزی بوده است. جستجویی که او را از هم اتاقیاش و بسیاری دیگر در آن دانشگاه متمایز میسازد.
بیشتر بخوانید: پاییز فصل آخر سال است نوشتهی نسیم مرعشی
او از آنها متمایز میشود ولی به گونهای با آنها شکلی از زندگی امروزی را در شهر تهران تصویر میکنند. این تصویر بدون حضور شخصیت اصلی دیگر رمان یعنی سولماز تصویر کاملی نمیشود. سولماز که از ایده آلهای لیان و بسیاری دیگر به دور است به شکلی عجیب باور پذیر است.
او مدام دروغ میگوید اما مخاطب به راحتی میتواند علی رغم تمام دروغ هایش او را عمیقا بشناسد. او یکی از میلیونها انسانهایی است که در شهری مثل تهران اصرار به به روز شدن و مدرن شدن دارند. مدرن شدن نیز در چند سال اخیر شاخصههایی دارد که شاید با مدرن شدن در بسیاری از شهرهای دیگر جهان تفاوت داشته باشد. مدرن شدن ایرانی به گونهای کمیاب در دنیا و یا حتی بی همتاست. سولماز به شکلی کاملا ایرانی و ایرانی دو دههی اخیر، مدرن میشود. در شهری که مدرن شدن و به روز ماندن به مطالعهی بیشتر، دانستن زبانهای دیگر، کنجکاوی در علم روز و انسان تر شدن نیست.
این مدرن بودن از جنسی دیگر است. در کل میتوان گفت که ناتمامی با اینکه به طرز عجیبی از کلیشهها دوری نکرده است، توانسته تصویری زنده را از یک شهر با مختصات فرهنگی عجیب و غریبی که دارد به مخاطب منتقل کند و این شاید یکی از مهم ترین دستاوردهای رمان ناتمامی زهرا عبدی باشد. اتفاق دیگر که نمیدانیم به عمد در رمان ناتمامی افتاده است و یا خیر، این است که از ابتدا تا انتهای ماجرا هیچ شخصیتی در داستان تغییر چندانی نمیکند.
میدانیم که در رمان و درام، شخصیت از جایی که ماجرایش آغاز میشود تا انتها دچار تحولاتی میشود که گاهی این تحولات مهم ترین نکتهی رمان است. اما در ناتمامی این اتفاق نمیافتد و اتفاقا همین تغییر نکردن آدمهای داستان است که تا اندازهی زیادی، ناتمامی را از کلیشه بودن دور میکند. لیان در انتهای داستان که به گونهای ناتمام است همان لیانی است که در طول رمان به کم خودش و سولماز شناخته ایم و سولماز نیز به عنوان شخصیت محوری دیگر همینطور است.
این اتفاق شاید برای انسان معاصر واقعی تر باشد. انسانی که انواع و اقسام تجربهها را بدست میآورد اما وقتی با دقت به او نگاه میکنیم میبینیم که در نهایت تغییر چندانی نکرده است. شاید تغییر نکردن لیان و سولماز در رمان ناتمامی، ناتمامی را بسیار ملموس تر به خواننده انتقال میدهد. انگار که هیچ چیز هیچ وقت تمام نمیشود.
بیشتر بخوانید: دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد نوشتهی شهرام رحیمیان
بخشهایی از رمان ناتمامی
هیچکس نمیتواند از عادی شدن جان سالم به در ببرد. همیشه عادت میکنی؛ اول به خودت، بعد هم به هرچه پیش آید، تا لحظهای که مغز جا بماند از حادثه. تا لحظهای که مغز یک ناتمام باقی میماند.
هیچ فرمانده دلاوری نباید از جنگ زنده برگردد به امید زندگی با کسانی که برایشان از جان گذشته بود. فرماندهای که از جنگ زنده برمیگردد محکوم میشود به یک ناتمامی بیپایان.
فکر کرد تمام زنها از فراوان تکههای کج و معوجی تشکیل شدهاند که بسیار شل و بسیار محکم، از نقاط نازک و در عین حال محکمی به هم متصل شدهاند. به تعداد این تکهها و لحظهی قطع و وصلشان، شباهت و تفاوت میان شان وجود دارد. بستگی دارد کدام تکه در چه زمانی به کدام تکه وصل شود.
لیان از چهارشنبهٔ هفتهٔ پیش به خوابگاه برنگشت. آخرین جایی که شاهد حضورش بودند، کلاس جامعهشناسی زبانِ دکتر حقشناس بود. کلاس درسیاش نبود و آزاد شرکت میکرد. ساعت دو و نیم بعدازظهر کلاس تمام شده بود و بعد از آن دیگر کسی ندیدش.
سلام. یادداشت شما خیلی خوب بود. من هم رمان ناتمامی را خیلی دوست داشتم.
فقط بعضی اطلاعات درباره خانم عبدی اشتباهه. مثلا سال تولد چون توی صفحه معرفی کتاب نوشته ۱۳۵۳ .
و اینکه این همکاری با موسسات دارالحدیث و جمکران و اینا اصلا به ایشون نمی خوره. این ویژگی های نویسنده کودک و نوجوان ساکن قم هست که نامش زهرا عبدی هست. موفق باشید
من ایشون رو نمیشناختم …ممنونم جدب شدم کتاب رو بخونم