رمان هویت نوشتهی میلان کوندرا: من عصیان میکنم، پس هستم.
رمان هویت Identity نوشتهی میلان کوندرا Milan Kundera نویسندهی اهل چک است. او که متولد ۱ آوریل ۱۹۲۹ در برنو چکسلواکی است، از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شده است. او در سال ۱۹۸۱ به تابعیت فرانسه در آمد و خود را نویسندهی فرانسوی میداند. رمان هویت در سال ۱۹۹۸ به زبان فرانسوی انتشار یافت. میلان کوندرا تاکنون بارها نامزد دریافت جایزه ی نوبل شده است. در ادامه با معرفی و تحلیل رمان هویت با نت نوشت همراه باشید.
رمان هویت کاری از میلان کوندرا
من عصیان می کنم، پس هستم.
پیش از آغاز بررسی و تحلیل رمان هویت Identity به خلاصه ای داستان و شخصیت های این رمان می پردازیم، زن و شوهری به نام “شانتال” و “ژانمارک” بسیار عاشق هم هستند و به گفتهی “ژان مارک” جهانی را که نمیپسندند تنها در پرتو عشق خویش تاب میآورند. اما مفاهیم در جهان مدرن تغییر کرده است.
مفاهیمی چون عشق، دوستی، خیانت، و هویت. و “شانتال” و “ژانمارک” در کنار بقیهی شخصیتهای فرعی داستان به دنبال پیدا کردن خود در این مفاهیم جدید هستند. در انتهای رمان زندگی این دو به کابوسی تبدیل میشود. و اما باز این عشق است که این دو را دوباره باز به هم میرساند و از کابوسی که به آن دچار شدهاند میرهاند.
راوی رمان هویت دانای کل است. رمان ساختاری متشکل از پنجاه و یک فصل بهم پیوسته دارد. فصل ها کوتاهاند و هر کدام بیش از ۲ یا ۳ صفحه نیستند. و گاهی هر فصل تنها چند پاراگراف کوتاه است. برخی از فصول به تعقیب “شانتال” و برخی به تعقیب “ژانمارک” میپردازد. و شخصیت اصلی در این فصلها بین این دو جا به جا میشود.
درونمایه رمان هویت همانطور که از عنوانش دریافت میشود هویت است. هویت انسان معاصر و سرگشتگیاش در دنیای کنونی موضوع و تم این رمان است. مفاهیم بنیادین انسانی تغییر یافته است. شخصیتها در رمان با حسرت از گذشته یاد میکنند و در دنیای کنونی همه چیز را از دست رفته میبینند. و آنها این تعابیر جدید را با اینکه قبول ندارند چارهای جز پذیرش آن ندارند.
“این توقع من خیلی بیادبانه بود. زیرا دوستی تهی شده از محتوای سابقش، امروز مبدل به قرارداد احترام متقابل، و به طور خلاصه، مبدل به قرارداد رعایت ادب، شده است. پس، بی ادبی است که از دوست چیزی بخواهیم که او را به زحمت اندازد یا برایش ناخوشایند باشد.”
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رمان بار هستی نوشتهی میلان کوندرا ؛ سبکی تحمل ناپذیر هستی
رمان با ریتم ملایم زندگی”شانتال” و “ژانمارک” آغاز میشود و در انتها همزمان با اتفاقات بیرونی صفحات پایانی رمان ریتم تندتری میگیرد. و از دل و ذهن شخصیتها وارد ماجراهایی در جهان عینی میشود. این اتفاقات بیرونی با اینکه به داستان سرعت می بخشد اما گاهی دلیل برخی از ماجراها را در نمییابیم.
مثلا وارد شدن خواهرشوهر سابق”شانتال” به منزلش، گفتگوی “ژانمارک” با او. او به چه دلیل وارد خانهی این زوج شده، آنهم در حالیکه چندین سال از طلاق “شانتال” از برادرش و ازدواج جدید میگذرد، گویی در بحبوحهی بحران هویت این زوج آمده تا چند دیالوگ ردوبدل کند و موتور محرک بیرون رفتن “شانتال” از خانه باشد.
و یا حادثهی پایان داستان که به یکباره ما را از فضای کاملن رئال داستان به یک فضای کابوسوار و غیرواقعی میبرد بیآنکه بستر آن از ابتدا در داستان گسترده شده باشد.
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه کلاه کلمنتیس اثر میلان کوندرا و ترجمه احمد میرعلائی
همه به دنبال معنای زندگی هستند و همه به دنبال عظمت و شکوه زندگی میگردند. اما در نهایت آنچه به دست میآید ملال است. آنها اذعان میدارند اگر ملال قابل اندازهگیری باشد امروز خیلی بیشتر از گذشته است و در نهایت در مییابند برای نجات خود و دنیا باید خود را با جهان معاصر وفق بدهند و راه سازشکاری را پیش بگیرند.
داستان رمان هویت داستان انسان قرن بیست و یکم است. انسانی اسیر فرمانبرداری، تزویر و دو چهره بودن، بی اعتنایی و انضباط. انسانی که گاه بیزاریاش از زندگی ملایم، ساکت، خاموش و تسلیمآمیز است بی آنکه عصیانی در کار باشد.
“اما، در این صورت، عظمت و شکوه زندگی کجاست؟ اگر ما به غذا خوردن، جفتگیری و کاغذ بهداشتی محکوم باشیم، چگونه آدمی هستیم؟ و اگر ما فقط قادر به انجام دادن این کارها باشیم، از اینکه گفته میشود ما موجوداتی آزاد هستیم چه غروری به دست خواهیم آورد؟”