سفرنامه چین به قلم مهراب قاسم خانی
اینستاگرام با امکاناتش به خوبی و دلچسبی هرچه تمام تر باعث ارتباط هایی جالب شده است، ارتباط هایی که تا پیش از این در شبکه های اجتماعی و محدود به کاربران ایرانی نه مقبول افتاده بود و نه تایید می شد. مهراب قاسم خانی از جمله نویسندگان خوش ذوق ایرانی است که نیازی به معرفی ندارد.
طی ۲ هفته پیش مهراب به همراه خانواده اش به سر چین رفته اند و طی این سفر در اینستاگرامش جزییاتی جالب از سفر چین را قلم زده که ما بدون دخل و تصرف ۴ قسمت از ان را با شما به اشتراک می گذاریم …
سفرنامه، چین / پکن، بخش اول:
اولین نکته اى که از بدو ورود به چین متوجه میشید اینه که یه ایرانى هیچ رقم اینجا احساس غربت نمیکنه. حالا نمیدونم ما فرهنگ ارزشمندمون رو صادر کردیم به اونا یا اونا فرهنگ غنى خودشون رو صادر کردن به ما… ولى اینجا هم هیچ ماشینى چراغ قرمز رو به گلگیر چپش هم حساب نمیکنه. هیچ عابرى خط عابر رو به گلگیر چپ همون ماشین حساب نمیکنه، همه بوق میزنن، خط ویژه مخصوص ماشینائیه که بیشتر عجله دارن، همه روى زمین آشغال میریزن و تف میکنن… خلاصه که شما میتونید توى پیاده رو هاى پکن قدم بزنید و در حالى که اشک غرور توى چشمانتون حلقه زده ترانه وطنم، وطنم رو زیر لب زمزمه کنید… پ.ن. اول: حتى به شکلى باور نکردنى همه اجناس مغازه ها هم عین ایران چینیه
پ. ن. دوم: استادیوم آشیانه پرنده و مکعب آبى پکن
سفرنامه، چین / پکن، بخش دوم:
اگه یه روزى تصمیم گرفتید یه چینى رو بترسونید باهاش انگلیسى صحبت کنید. نود درصدشون وقتى باهاشون انگلیسى حرف میزنید به سرعت فرار میکنن. اون ده درصدى هم که فرار نمیکنن در جواب سوال انگلیسى شما یه ربع باهاتون چینى حرف میزنن. در عوضش زبان اشاره هم اینجا هیچ کاربردى نداره. مثلاً شما اگه سه تا از یک چیزى بخواهید و با انگشت عدد سه رو بهشون نشون بدید، قطعاً دو تا از اون چیز بهتون میدن… نکته دیگه این که زبانشون یه جوریه که هى فکر میکنید یکى داره فارسى حرف میزنه. به جان خودم من چند بار شنیدم یکى گفت “محسن بدو بیا اینجا” یا “آقا مهراب چطورى؟” یا “رختخوابو جمع کن” یا … بعد برگشتم دیدم یه چینى داره با یه چینى دیگه چینى حرف میزنه
پ.ن. اول: یه مشکلى هم با شمارش دارن که نمیدونم دقیقاً چیه. مثلاً من امروز به یه مغازه دو تا دونه اسکناس صد یوانى دادم. دو بار با دست شمردشون، سه بار هم گذاشت تو دستگاه شمارش اسکناس
پ.ن دوم: امروز براى تهیه یه قرص سرما خوردگى براى نیروانا، مجبور شدم کلى اداى خارش گلو و آب ریزش بینى دربیارم. حالا خودتون تصور کنید براى پرسیدن آدرس باغ وحش یا دستشویى ناچار به انجام چه حرکاتى شدم
پ.ن. سوم: عکس مربوط به مسیجائیه که امروز براى من اومده روى سیم کارتى که از اینجا گرفتم. نمیدونم شارژش داره تموم میشه، یا یه میلیون یوان برنده شدم، یا تبلیغ آهنگ پیشواز چینیه…
سفرنامه، چین / پکن، بخش سوم:
تا حالا شده شیشه هاى ماشین رو با کهنه خیس بشورید و آبش رو بچلونید توى سطل؟ توى چین بهش میگن سوپ. با این تفاوت که نه بو داره و نه مزه. یکى دیگه از عادات غذایى مردم چین اینه که همونطور که توى تایلند هر چیزى رو که سیخ توش فرو بره میخورن، توى چین هم هر چیزى رو که توى قابلمه جا بشه روش آب میریزن، میجوشونن، میخورن. البته اگه فکر کردین اون چیزایى رو که توى قابلمه جا نمیشن نمیخورن سخت در اشتباهید. اونا رو هم یه جورى جا میکنن توى قابلمه میجوشونن. اصلاً قابلمه نکته انحرافى بود. مهم اینه که اون چیز قابل جوشوندن باشه. هیچ اعتقادى هم به نمک و فلفل و ادویه جات ندارن. فقط بجوشه کافیه
پ.ن. اول: البته نه که فکر کنید همه چى رو میجوشونن. یه سرى شیرین کارى متنوع هم بلدن. مثلاً برعکس همه جاى دنیا که مرغ رو از روى مفاصلش قطعه قطعه میکنن، اینجا با ساطور میفتن دنبال مرغ از هر جاش که ساطور گرفت قطعش میکنن. در نتیجه شما هیچ وقت نمیفهمید کجاى مرغ رو دارید میخورید. یا مثلاً تخم مرغ رو میذارن میگنده بعد میپزنش که نتیجه اش یه تخم مرغ سبز خوش رنگى میشه که هیچ رقم نمیشه خوردش
پ.ن. دوم: با همسر جان روى دیوار بزرگ چین
امروز رسیدیم شانگهاى و مهمون یه دوست خوب بودیم. یه دوست مجرى، خواننده و بازیگر که اینجا بین چینى ها معروفه و همه توى خیابون میشناسنش. اینجا بهش میگن “خوا بوبو” که معنیش میشه “چینى که ایرانیه”. هیجان انگیز نیست؟ یه ایرانى داریم که توى یه کشور دیگه معروفه. اونم یه کشور با دو میلیارد جمعیت. اسمش هست آرش استیلاف. فکر میکنم بعداً بیشتر ازش میشنویم
@arashestilaf
سفرنامه، چین / شانگهاى، بخش چهارم:
خیلى در مورد این که چینى ها به چه چیزایى اعتقاد دارن اطلاعات ندارم، عوضش توى این چند روز کشف کردم که به چه چیزایى اصلاً اعتقاد ندارن. مثلاً به نمک و ادویه و دم کنى اصلاً اعتقاد ندارن که قبلاً گفتم. ولى یه چیز دیگه که بهش اعتقاد ندارن رختکنه. البته توى استخراشون یه سالن دارن ولى خبرى از اتاق و در و پرده نیست. همه شون هم همون وسط با همون اوضاع راست راست راه میرن و معاشرت میکنن. حالا این که قبل از شنا مجبورید اون مناظر رو ببینید یه طرف، توضیحش براى نویان که اینجا همه خیلى با هم دوست و صمیمى هستن یه کم سخت بود. یه چیز دیگه که اینجا بهش اعتقاد ندارن شلنگ دستشوئیه که باعث میشه در موارد خاص لحظات سختى رو سپرى کنید. به پوشک هم اعتقاد ندارن اصلاً. به جاش یه شلوارایى پاى بچه ها میکنن که پشت و جلوش یه سوراخ گنده ست و همه محتویاتشون بیرونه، عوضش میتونن هر جا که چیزشون گرفت همونجا کارشونو بکنن. علاوه بر اینها به دنده یک هم اعتقاد ندارن. تقریباً هر تاکسى که سوار میشیم راننده با دنده دو راه میفته. کلى هم جونشون بالا میاد و ماشین ریپ میزنه ولى از دنده یک استفاده نمیکنن
پ.ن. اول: این سفرنامه ها معنیشون این نیست که چین جاى بدیه. اتفاقاً جاى خیلى متفاوت و خاصیه
پ.ن. دوم: اگه تصمیم گرفتید یه روز به چین سفر کنید علاوه بر نمک و ادویه و دمکنى، یه شلنگ توالت و یه رختکن و یه دنده یک با خودتون ببرید.
تا اینجای کار تنها ۴ قسمت از این سفرنامه توسط مهراب نوشته شده است، که می توانید در نت نوشت بدون دخل و تصرف آن ها را بخوانید، در صورتی که بخش جدیدی به این سفرنامه اضافه شود حتما ان مطلب بروز خواهد شد.
در ضمن پیشنهاد می کنیم حتما اکانت اینستاگرام مهراب قاسم خانی را فالو کنید و از نقظه نظرات و نوشته های جالب این هنرمند لذت ببرید.