مفاهیم اقتصادی به زبان ساده – سیاست ارزی – قسمت دوم
در مطالب مربوط به سیاست ارزی باید میان نرخ اسمی ارز و نرخ حقیقی ارز یا واقعی تفکیک قائل شد. در غیر این صورت تحلیل های نادرست درباره عملکرد اقتصادی و نقش نرخ ارز در آن بسیار محتمل خواهد بود. قیمت ارز متداول در مبادلات جهانی (که معمولا دلار است) در بازار ارز داخلی اصطلاحا نرخ اسمی ارز خوانده می شود اما نرخ ارز حقیقی، حذف عامل تورم از دل نرخ ارز اسمی است. با یک تشبیه می توان این مسئله را توضیح داد. فرض کنید که نرخ تورم حدودا ۲۰ درصد است. اگر دستمزد در طول یک سال ۱۰ درصد افزایش یابد معنای آن این خواهد بود که دستمزد واقعی ۱۰ درصد کاهش یافته است. نرخ دستمزد اول که ۱۰ درصد افزایش داشته است نرخ دستمزد اسمی بوده اما دستمزد دومی نرخ دستمزد حقیقی و واقعی بوده است. عین همین حرف را می توان در مورد دلار به عنوان ارز رایج مطرح کرد. اگر مانند قبل دلار را یک کالا فرض کنیم و در بازار بر حسب عرضه و تقاضا قیمتی برای آن مشخص شود، این قیمت نرخ اسمی ارز خواهد بود. برای واقعی کردن آن باید نرخ تورم را از دل آن خارج ساخت. منتها تنها نکته این است که در مورد ارز به عنوان یک کالای قابل مبادله، تورم کشورهای طرف مبادله نیز مهم است. لذا نرخ حقیقی ارز از خارج کردن تورم نسبی میان ایران و کشور طرف مبادله از نرخ اسمی ارز مشخص می شود.
به نحو دیگری نیز می توان نرخ حقیقی ارز را فهمید. فرض کنید که شما می خواهید تصمیم بگیرید که اخر هفته به یک سفر داخل کشور بروید یا به یک کشور همسایه بروید. فرض کنید که هزینه حمل و نقل مشابه باشد و فرض کنید که لذت سفر در هر دو شهر یکی باشد. آن وقت عامل تاثیرگذار در تصمیم شما هزینه هتل خواهد بود. در اینجا شما به چیزی نگاه خواهید کرد؟ با خود خواهید گفت اگر هزینه یک شب هتل به پول خارجی را در نرخ ارز ضرب کنم آنگاه باید مقایسه کنم که از کرایه هتل در داخل کشور بیشتر می شود یا نه.
در واقع این نسبت میان هزینه هتل ها وقتی به یک واحد پول محاسبه می شود نرخ حقیقی ارز است. همان طور که در این مثال مشاهده می شود مسئله اصلی ما نرخ ارز حقیقی است نه نرخ ارز رسمی. وقتی قیمت ها در داخل و خارج نیز در کنار نرخ اسمی ارز بازار لحاظ می شود عامل تصمیم گیری ما برای استفاده از کالاها یا خدمات داخلی یا خارجی خواهد بود. این مثال در مورد یک خدمت خاص یعنی هتل داری بود. می توان این مسئله را به کل کالاها و خدمات موجود در اقتصاد تعمیم داد تا درک درست تری از نرخ ارز واقعی داشت.
لذا به جای مقایسه قیمت نسبی یک کالای خاص باید قیمت نسبی سبد کالا و خدمات را با هم مقایسه نمود. لذا باید شاخص قیمت کالاهای خارجی را در نرخ ارز اسمی ضرب کرد و با شاخص قیمت کالاها و خدمات داخلی مقایسه نمود. از سویی می دانیم که در هر سبد کالا می توان اقلام را به اقلام قابل تجارت و اقلام غیرقابل تجارت تقسیم کرد. اقلام قابل تجارت کالاهای تجاری هستند که می شود آن ها را صادر و وارد نمود. کامپیوتر، یخچال، رادیو، موبایل و چرخ گوشت نمونه هایی از کالاهای قابل مبادله هستند. کلیه خدمات مثل آرایش گری، هزینه رستوران، ویزیت دکتر و دستمزد معلم و همچنین هزینه مسکن اقلام غیرقابل تجارت هستند. یعنی نمی شود خانه ای را صادر یا وارد کرد. یعنی آرایشگری را نمی شود صادر یا وارد کرد مگر آن که شخص آرایشگر مهاجرت کند. اگر تعرفه ها خیلی زیاد و موثر نباشد می توان فرض کرد که قیمت کالاهای تجاری در همه جای دنیا تقریبا مشابه هم هستند. برای تقریب به ذهن کافی است که تصور کنیم که معمولا کسی به اقوامش سفارش نمی دهد که از خارج برایش کامپیوتر یا موبایل بیاورد به این دلیل که وقتی قیمت ها به یک پول واحد تبدیل می شوند تقریبا مشابه خواهد بود و فرقی نمی کند که شخص از کجا خریدش را انجام دهد. با این فرض نزدیک به واقع می توان دید که نرخ ارز حقیقی را می توان نسبت قیمت کالاهای غیرقابل مبادله به یک پول واحد نیز می توان تعریف کرد. به این مثال توجه کنید. فرض کنید در دنیا تنها دو کشور وجود دارد: ایران و آمریکا. همچنین فرض کنید در دنیا یک کالا یعنی خانه وجود داشته باشد. در این صورت می توان گفت که نرخ ارز واقعی یعنی اینکه با یک خانه در آمریکا چند خانه مشابه در شهری مشابه در ایران می توان خرید. به عنوان مثال اگر نرخ ارز اسمی ۴۰۰۰ تومان و قیمت یک خانه در آمریکا ۴۰۰هزار دلار و مشابه همان خانه در ایران یک میلیارد و ششصد میلیون تومان باشد، نرخ ارز حقیقی یک خواهد بود. یعنی با یک خانه در آمریکا می توان یک خانه مشابه در ایران خریداری کرد. دلیل این نحوه نام گذاری آن است که نشان می دهد با یک واحد پول تا چه میزان می توان خرید کرد یعنی قدرت خرید پول را نشان می دهد. یعنی با صد دلار در آمریکا آیا دقیقا همان سبد کالا و خدمات را می شود خریداری کرد که در ایران می توان خرید یا نه. این نسبت می تواند بیشتر از یک یا کمتر از یک باشد. حال می توان یک گام دیگر برداشت و مثال فوق را کمی واقع بینانه تر نمود. فرض کنید که به جای یک کالا صدها کالای غیرقابل تجارت وجود دارد. دوباره مثل قبل می توان سبدی از این کالاها تعریف کرد که در آن هر کالا دارای وزن مخصوص است. مجددا باید محاسبه کرد که آن سبد کالا را در کشور ایران با چند ریال و در کشور آمریکا با چند ریال می توان خریداری کرد. از این مقایسه نرخ حقیقی ارز مشخص می گردد.
روشن است که اگر قیمت یک کالا در خارج از کشور بیش از قیمت آن در داخل کشور باشد، طبیعی است که خارجی ها تمایل به خرید کالای مذکور از کشور ما را داشته باشند و برای این منظور اقدام به واردات کالای مذکور نمایند و به تعبیر دیگر بازرگانان ایران اقدام به صادرات کالای مذکور نمایند. این حرف را می توان برای مجموعه ای از کالاها بسط داد که همان نرخ حقیقی ارز می شود. لذا تقاضا برای صادرات کالاهای ایران، رابطه ای مستقیم با نرخ حقیقی ارز خواهد داشت. هر چه نرخ حقیقی ارز افزایش یابد تقاضا برای صادرات کالاهای ایرانی افزایش خواهد یافت. زیرا کالاهای خارجی در مقایسه با کالاهای ایرانی گران تر خواهند بود.
به عکس اگر قیمت کالاهای ایرانی در مقایسه با کالاهای خارجی زیاد باشد تقاضا برای واردات اقلام مذکور وجود خواهد داشت. لذا تقاضای ما برای واردات از کشورهای خارجی رابطه معکوس با نرخ حقیقی ارز دارد. هر چه نرخ حقیقی کمتر باشد تقاضا برای واردات بیشتر خواهد بود. با این توصیف معنایی که نرخ حقیقی ارز با خود به همراه دارد آن است که آیا کالاهای کشورهای دیگر در مقایسه با کالاهای تولید داخل ارزان تر است یا نه؟ لذا نرخ حقیقی ارز را به عنوان شاخص رقابت پذیری بین المللی می شناسند. اگر نرخ حقیقی ارز افزایش یابد معنای آن این است که این کشور قدرت رقابتش کاهش پیدا کرده است اما اگر این نرخ کاهش یابد معنی آن افزایش قدرت رقابت آن کشور خواهد بود.