مفاهیم اقتصادی به زبان ساده، مفاهیم پایه بازار کار – قسمت اول
اشتغال یکی از مسائل و معضلات اقتصاد ایران است. این مشکل گرچه به نحوی از انحاء در اغلب کشورهای دنیا وجود دارد ولی در ایران از سختی و دشواری بیشتری برخوردار است. دلیل آن این است که به دلیل افزایش شدید نرخ باروری در سال های پیروزی انقلاب، در حال حاضر نسل جوان سهم بالایی از هرم جمعیتی ایران را تشکیل داده است.
طبیعی است که این نسل با رشد خود برای بخش های مختلف اقتصاد بحران هایی را به وجود آورد. در ابتدا این بحران به ناحیه آموزش و پرورش وارد شد و به ناگاه تقاضا برای خدمات آموزشی را شدیدا بالا برد. به مرور زمان این نسل از دبیرستان های فارغ التحصیل شدند و بخشی از آن ها جویای کار گردیده اند و بخشی از آن ها نیز متقاضی تحصیلات دانشگاهی شده اند. متاسفانه در هر دو بخش یعنی نیروی کار ساده و نیروی کار تحصیل کرده، بیکاری به شکل یک بحران و مشکل وجود دارد. بیکاری صرفا به لحاظ تبعات اجتماعی منفی و یا تبعات روانی آن نامطلوب قلمداد نمی شود بلکه از این جهت که نیروهای بیکار نماد پتانسیل های محقق نشده اقتصاد هستند، دغدغه اقتصاددانان را بر می انگیزند. وقتی ۲۰ میلیون نیروی کار شاغل تولید ناخالص ملی به اندازه ۵۰۰ میلیارد دلار ایجاد می کنند، وجود ۴ میلیون بیکار به معنی وجود پتانسیل ایجاد ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد برای اقتصاد است. سوالی که مطرح می گردد آن است که سیاست های اقتصادی چگونه می تواند به کاهش بیکاری یاری رساند؟ پاسخ گویی به این سوال منوط به داشتن درکی اقتصادی از این پدیده است که در ادامه نکات مقدماتی در این رابطه ارائه می شود. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که نرخ بیکاری صفر برای هیچ اقتصادی مطلوب نیست. همواره لازم است که یک حداقلی از افراد بیکار باشند تا امکان تغییر نیروی کم کار وجود داشته باشد.
مفاهیم پایه اقتصادی در بازار کار
جمعیت فعال: معمولا افراد بالای ۱۰ سال افراد آماده کار برای ورود به بازار کار در نظر گرفته می شوند اما ممکن است به دلیل تحصیل یا خدمت سربازی به دنبال یافتن شغل نرود. لذا از کل جمعیت بالای ۱۰ سال، آن عده که شاغل باشند و یا در جستجوی شغل باشند، جمعیت فعال اقتصادی به شمار می روند.
نرخ مشارکت اقتصادی: نسبت جمعیت فعال بالای ۱۰ سال به جمعیت بالای ۱۰ سال نرخ مشارکت اقتصادی گفته می شود.
بیکار: معمولا آمار اشتغال و بیکاری هر ده سال یک بار از طریق سرشماری مشخص می شود. مسئول سرشماری از هر کس سوال می کند که آیا در گذشته شاغل بوده یا نه. اگر شاغل نباشد، از وی سوال می کند که آیا در سه هفته گذشته در جستجوی کار بوده یا نه. اگر در سه هفته گذشته در جستجوی کار بوده ولی شغل نیافته جزو بیکاران به حساب می آید اما اگر مدت هاست که بیکاری مانده و اساسا از یافتن شغل ناامید شده و دیگر تلاشی برای یافتن شغل نمی کند جزو سرخوردگان بازار کار به حساب آمده و جزو بیکاران محسوب نمی شود.
نرخ بیکاری: درصد جمعیت شاغل به جمعیت فعال نرخ بیکاری را مشخص می کند.
بازار کار
یکی از بازارهای چهارگانه مهم در هر اقتصاد بازار کار است. پدیده اشتغال و بیکاری را باید در بازار کار معنا کرد. بازار کار جایی است که نیروی کار مورد مبادله قرار می گیرد. طبیعتا در این بازار عرضه و تقاضا نیروی کار وجود دارد. عرضه نیروی کار از سوی کسانی است که جویای کار هستند. در مقابل تقاضای نیروی کار از سوی کسانی است که می خواهند نیروی کار را استخدام نمایند. از تعامل میان این دو، قیمت نیروی کار یا همان نرخ دستمزد مشخص می شود.
به سادگی می توان پیش بینی کرد که اگر تقاضای نیروی کار ثابت بماند ولی عرضه نیروی کار زیاد شود یعنی آن که تعداد کسانی که جویای کار هستند بیشتر گردد، قیمت نیروی کار یا همان دستمزد کاهش می یابد. اگر عرضه نیروی کار ثابت باشد یعنی تعداد کسانی که جویای شغل هستند ثابت بماند ولی تقاضای نیروی کار افزایش یابد یعنی آن که بنگاه های موجود بخواهند نیروی بیشتری را استخدام کنند، در این صورت قیمت نیروی کار یعنی دستمزد آن ها افزایش می یابد.
از تعامل عرضه و تقاضای نیروی کار دستمزد که همان قیمت نیروی کار است مشخص می شود که به آن دستمزد تعادلی گفته می شود. معنی این اصطلاح این است که در این دستمزد، میزان تقاضای نیروی کار و عرضه نیروی کار با هم برابر شده است و به اصطلاح بازار تسویه گردیده است. وقتی بازار کار به تعادل می رسد و قیمت تعادلی نیروی کار مشخص می شود کسانی که جویای کار هستند و دستمزد بالاتری را طلب می کنند که کارفرمایان مایل به پرداخت آن نیستند حاضر به انجام کار با این قیمت نخواهند بود و ترجیح می دهند به جای کار کردن استراحت کنند. از سوی دیگر کارفرمایان که متقاضی جذب نیروی کار هستند نیز اگر دستمزدی کمتر از نرخ تعادلی پیشنهاد کنند نیروی کار به میزان مورد نظر پیدا نمی کنند. در حالت تعادل دستمزی مشخص می شود که هیچ کس باقی نمی ماند که با این دستمزد بخواهد کار انجام دهد اما کار نیابد و همچنین هیچ کارفرمایی پیدا نمی شود نیروی کار بخواهد و نیابد. به تعبیر فنی تر در دستمزد تعادلی مازاد عرضه و مازاد تقاضا وجود نخواهد داشت.
چنانچه به هر دلیلی دستمزد بالاتر از دستمزد تعادلی قرار داده شود چه اتفاقی می افتد؟ در این حالت برخی از کارفرمایان حاضر به استخدام نیروی کار نمی شوند. از این رو هم کسانی که حاضر بودند با دستمزد کمتر کار کنند کار پیدا نمی کنند و هم کارفرمایانی که می خواستند با دستمزد کمتر نیروی کار استخدام کنند از این کار منصرف می شوند. علاوه بر آن در این دستمزد بالاتر، کسانی که قبلا به دلیل دستمزد پایین حاضر نبودند کار کنند جویای کار می شوند. در این حالت مازاد عرضه نیروی کار و کمبود تقاضا به وجود می آید. اگر نرخ دستمزد کمتر از نرخ تعادلی قرار می گرفت، عکس حالت فوق اتفاق می افتاد و مازاد تقاضای نیروی کار و کمبود عرضه نیروی کار رخ می داد.
در این رویکرد به بازار کار نیروی انسانی همانگونه تحلیل می شود که بازار کالا تحلیل می شود در حالی که می دانیم میان آن ها تفاوت هایی است و همین تفاوت ها موجب می گردد که دستمزد حاکم بر بازار کار متفاوت از دستمزد تعادلی گردد.
در اغلب موارد اتحادیه های کارگری از طریق متحد کردن کارگران تلاش می کنند تا بازار کار را از حالت آزاد و رقابتی خارج کرد و به شکل انحصاری درآوردند. یکی از متداول ترین کارها آن است که به دولت و مراجع قانون گذاری فشار وارد می کنند تا در بازار کار مداخله کرده و دستمزد بالاتر از نرخ تعادلی قرار دهند. نکته جالب این جاست که کارفرمایان نیز می توانند چنین اتحادیه هایی تشکیل دهند و تلاش کنند تا نرخ دستمزد را پایین تر قرار دهند اما به تجربه دیده شده که این رفتار از سوی کارگران بیشتر اتفاق می افتد و دستمزد بالاتر قرار داده می شود.