نامه محرمانه از واشنگتن به مقصد تهران
در گذشته زمانی که برای اولین بار بین روابط ایران وآمریکا برای فرستادن سفیر (در زمان ناصرالدین شاه )حاج حسینقلی خان معتمد الوزاره معروف به حاج واشنگتن از ایران به عنوان سفیر ممالک محروسه ایران (به خرج دولت ) در ینگی دنیا اقامت گزید،
اولین سفیر آمریکا در ایران جناب اس.ج.و.بنجامین در ژوئن سال ۱۸۸۳ وارد تهران شد و در تاریخ پنجم شعبان ۱۳۰۰ قمری با ناصر الدین شاه ملاقات نمود و استوار نامه خود را از رئیس جمهور وقت ایالات متحده (چستر .آ. آرتور ) به وی ارائه نمود. تا قبل از این سفارت انگلیس حافظ منافع آمریکا محسوب میگردید.
حاجی واشنگتن ابتدا از تهران به تبریز و از آنجا به استانبول و سپس به انگلستان سفر کرد تا از بندر کوپنس تاون عازم نیویورک شود. او در سفر نامه خود به شرح پیشرفتهای خارق العاده صنعتی و علمی و ساختمان سازی و مهندسی در آمریکا کرده و با سوار شدن بر کالسکه آتشین (اتومبیل امروزی) از جاهای دیدنی شهرها و پلها ،بندرها، و نمایشگاههای شیکاگو دیدن کرده و به تمجید از اختراعات و اکتشافات پرداخته است. حاجی واشنگتن بطور مرتب گزارش کارها و زندگی روزمره خود را و اوضاع سیاسی اجتماعی آمریکا را برای شاه به تهران گزارش کرده است و برای اینکه شاه بتواند میزان ترقی آمریکا را حدس بزندبه مقایسه با اروپا پرداخته است. از آنجاییکه در واشنگتن غیر از خود او و کاردارش و اعضای سفارت ایرانی دیگری در آمریکا نبود و داد و ستد رسمی و بازرگانی هم بین دو کشور وجود نداشت و دولتین روسیه و انگلیس ایران را تیول شخصی خود میدانستند و از ایجاد رابطه سیاسی میان ایالات متحده و ایران ناخشنود بودند (با کمک عوامل خود در دربار و دولت ایران، تحریک به قطع این رابطه میکردند که بعد ها به اخراج مورگان شوستر منجر گردید) سفیر ایران خیلی زود از آمریکا برگشت. پس از حاجی واشنگتن سفرای دیگری به آمریکا رفتند که به ترتیب از اسحاق مفخم، مرتضی خان ممتازالملک و مهدی خان امیر تومانی می توان نام برد.
گزارشهای رسمی نخستین سفیرکبیر ایران در واشنگتن که به شاه نوشته است در ضمن اسناد و مدارک معتبر بایگانی راکد وزارت امور خارجه محفوظ است.
نمونه ای از گزارش حاجی واشنگتن
عرض محرمانه
(جمعه ششم صفر المظفر سیچقان ئیل ۱۰۳۶ قمری)
معروضه از واشنگتن
“اگرچه راپرت سفارت علیه در هر باب واضح و روشن است لکن به جهت توضیح به خط خودم این مسئله را مشروحا به عرض میرسانم که از حال این مملکت آگاه باشید. رئیس این مملکت با احدی نمیتواند خلوت کند و حرف از هیچ سفیری و وزیری به تنهایی نمیتواند بشنود و تمام سفرا مجبور هستند که مطلب خود را به وزیر امور خارجه بگویند و وزیر امور خارجه را در این مملکت مسطر سکرتری میگویند.
القاب و منصب در مملکت ینگی دنیا نیست. خود رئیس جمهور را مسطر پرزیدنت مینامند و یک شخص نمیتواند به مقصود و خیال خود کار کند و رئیس نمیتواند یک خلال تعارف قبول کند از او مواخذه میشود و همین رئیس حالیه تا سه ماه دیگر در معرض امتحان در میآید و اگر پسند مردم نشد دیگری جای او مینشیند، یعنی مردم دیگری را انتخاب میکنند.
حرف را تمام میباید به وزیر خارجه گفت و غیر از این چاره نیست و اگر وزیر حاضر نباشد نایب اول میتواند بشنوند و میباید به او گفت و اگر رئیس معزول شود میتواند کاسبی کند چنانکه یک رئیس جمهور سابق هست و مانند آحاد مردم به کار مشغول است.
رئیس جمهور امسال سه ملاقات داده است یکی به وزیر مختار دولت آلمان به جهت آوردن نامه. یکی به فرستاده یکی از ایالات جنوبی امریک و یکی به بنده به جهت آوردن نامه و بسیار احترام کرده است که دو روز بعد از ورود ملاقات کرده، میگویند یک ویز مختار را بعد از یک ماه ملاقات نمود. ملاقات سلطان عثمانی را هم که بعرض رساندم. بنده این طور رای میدهم که حتی الامکان بندگان اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی روحنا فداه از ملاقات سفرا و سوال و جواب روبرو طفره بروند
طلب و اشتهای فرنگیها بسیار است و این ممالک کفایت نیل مقصود ایشان را ندارد. البته شخصی که با مکنت شد همیشه در فکر خرید و تصرف خانه همسایه است. اینها به اعتقاد بنده به تسخیر کره ارض هم قانع نمیشوند اراضی که سهل است کرهی ماه را هم میخواهند بلکه هل من مزیده میگویند. ما باید علاج درد خودمان را از دیگران نخواهیم و به ادویه داخله خود باید در صدد معالجه باشیم و به حق خدا که ما طبیب در ملکت خود داریم و هم دوا. عجب این جاست که با ناخوشی سخت در صدد معالجه نیستیم و دکتر فرنگی به کار ما نمیخورد که علاج اهل شهری جداست.
اگر یکی از گوشه مجلس در آید و بر بنده اعتراض کند بسیار افسوس دارم که حاضر نیستم تا جواب بدهم. گریختگان ممالک خارجه در امریکا جمع شدند و طرح این دولت متحده را انداختند که اساسش از سد سکندر قویتر و ارتفاعش از سطح محدب فلک رفیعتر است. یک نفر بومی و ینگی دنیایی قدیم برای تماشا این جا هم پیدا نمیشود. مثل عقاب که دانه برچیند و لاشه بگیرد همه را خوردند. این قوه آکله و مرض جذام هر جا میرسد همین حالت را دارد و به دوستی وارد میشوند و مثل خفاش در تمام دلها وسواس میکند.