ادبیات جهان

نقد نمایشنامه مرگ دانتون کاری از گئورگ بوشنر

نقد نمایشنامه مرگ دانتون

نمایشنامه ی مرگ دانتون پیش از هر چیز، متنی (به عقیده ی تحلیل گران، مروری سطحی بر تاریخ  در لباسی  به نام نمایش نامه) که بزرگتر از جثه است. شدیدا متکی به تاریخ با ته مایه هایی سیاسی که توسط کاراکترهایی سر و ته یک کرباس گفته می شود تا مثلا حرفی زده باشند و ساکت نمانند. گویی نویسنده (به عمد یا غیر عمد) محفلی به پا کرده است تا کتاب هایی که در طول عمر خوانده را توسط کاراکترهای به لحاظ کمی زیاد به خورد مخاطب بدهد.

۲+

نمایشنامه مرگ دانتون پیش از هر چیز، مروری سطحی بر تاریخ است در لباسی به نام نمایش نامه. لباسی که بزرگتر از جثه است. متن شدیدا متکی به تاریخ با ته مایه هایی سیاسی که توسط کاراکترهایی سر و ته یک کرباس گفته می شود تا مثلا حرفی زده باشند و ساکت نمانند. گویی نویسنده (به عمد یا غیر عمد) محفلی به پا کرده است تا کتاب هایی که در طول عمر خوانده را توسط کاراکترهای به لحاظ کمی زیاد به خورد مخاطب بدهد. بی شک نقل این محفل هم شخصیتی سست مایه، سالوس و عیاشی است که دشمن مردم لقب می گیرد و  در آخر  قربانی ساخته ی خویش می شود. نمایشنامه مرگ دانتون با توجه به محتوا، از ساختار درست درام برخوردار نیست. گره افکنی، گره گشایی و نقاط عطف به کنار، شرط اساسی درام که ارتباط با تماشاگر است دیده نمی شود و تماشاگر صرفا برگه هایی از تاریخِ فلسفه ناب را مرور می کند.

نقد نمایشنامه مرگ دانتون ؛ انقلاب؛ نقاب ِ ماشین ِ مرگ انقلاب !

نمی دانم در متن اصلی و یا در ترجمه نمایشنامه مرگ دانتون در قسمت معرفی کاراکتر ها واژه ی “چهره ها” نوشته شده است یا نه ولی بی شک موج اسامی که با آن ها رو به روییم در حد یک چهره برایمان می ماند. دانتون و روبسپیر و لاکروا و زندانیان و شهروندان با هم تفاوتی ندارند و در واقع  اشتراکاتی هم دارند (یاس فلسفی، آزادی، پایداری انقلاب، سلاخی مخالفان)

بیشتر بخوانید: تحلیل تئاتر ویتسک، بیمارِ تیمارستانِ لایپزیگ نوشته‌ی بوشنر

” هیچ وقت از گاری هایی که جسد می بردن نفهمیدی که پاریس یه سلاخ خونس؟ “

از نکات مثبت نمایشنامه مرگ دانتون ، بیان درست عصر وحشت و دستاوردی به نام ماشین مرگ (گیوتین) که هر روز خوراک بیشتری می دهندش و کسانی که پشت فرمان این ماشین نشسته اند، با درپوشی به نام انقلاب ظاهر شده اند و افراطیون تندرویی اند که غیر خودی را به راحتی نابود می کنند و برچسب دشمن مردم را به او می زنند.

افکار، عقاید و رفتار  رادیکالیست ها (تندرویان و افراطی ها) به خوبی با توجه به محیط و اجتماع (منظور از محیط، کشور فرانسه است که تندروها به راحتی گیوتین را ترازوی عدالت می دانستند برعکس انگلیسی های محافظه کار) در برابر سلطنت طلبان مشاهده می شود. افرادی که میانه روی را ضعف می دانند و تنها راه برتری حکومت را، وحشت و کشتار می پندارند.

بیشتر بخوانید: جنس ضعیف نوشته‌ی اوریانا فالاچی

دانتون شخصیتی انقلابی است که فقط در اجتماع چهره ای نسبتا مثبت نشان داده ولی در زندگی شخصی خود مردی عیاش و زنباره است با وجود اینکه عاشق همسر خویش است. برای نمونه لورنزو کشیش که خادم کلیسا بود، ولی به راحتی با زندانیان رابطه ی نامشروع داشت و در دوره یی دیگر از زندگی اش به یک انقلابی و ضد مذهب تبدیل می شود و در آخر اعدام او را می خواند.

طرز تفکر یکسانی در جامعه ی فرانسوی و جهان نمایش دیده می شود؛ به این معنا که از ملکه گرفته تا عوام همه دچار نوعی نادانی  و بیهودگی اند. برای نمونه گفته ی معروف ماری آنتوانت که در جواب اعتراض مردم به نداشتن نان می گوید: مردم چرا کیک نمی خوردند! و در نمایشنامه مرگ دانتون در قسمتی، مردم اول به دفاع از دانتون می پردازند و بعد با یک حرف بر علیه دانتون سریع رنگ عوض می کنند و حکم مرگش را صادر می کنند. اکثریت مردمی که انقلابیون به ظاهر برایشان انقلاب کردند، در واقع آلت دست خود انقلابیون اند.

بیشتر بخوانید: تحلیل رمان چنین گذشت بر من نوشته‌ی ناتالیا گینزبورگ

و نکته ی آخر؛ دو قدرت در اثر کاملا مشاهده می شود که پیش برنده ی داستان اند؛

“قدرت انقلابی – قدرت سیاسی”

این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که برماست
وین شعله ی سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که برماست
جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم
از کس نسگالیم
از خویش بنالیم  که جان سخن اینجاست
از ماست که برماست …

بیشتر بخوانید: قایق هایی از آتش اثر میشی استراوسفلد

۱ دیدگاه

یک دیدگاه

  1. Avatar

    زاپاتا

    ۶ تیر ۱۴۰۰ at ۰:۴۶

    «گویی نویسنده (به عمد یا غیر عمد) محفلی به پا کرده است تا کتاب هایی که در طول عمر خوانده را توسط کاراکترهای به لحاظ کمی زیاد به خورد مخاطب بدهد»

    این عبارات ناشی از ناآگاهی و عدم شناخت منتقد از بوشنر است، این نمایشنامه حاوی مسایل جزیی و کلی زیادی است که در پیوستگی با یکدیگرند. متاسفانه منتقد شاید بدلیل ناآگاهی و شاید بدلیل نگاهی سطحی و پوزیتیویستی توان درک رابطه ی بین ایزد، اخلاق، انقلاب، اشراف، اسپینوزا و آناکساگوراس و … نیست. منتقد در نمی یابد که نویسنده تلاش دارد نگاه را به این مسئله جلب کند که هر گزاره ای چگونه سیاسی است هر حکم فلسفی چگونه در نقطه ی اوج تقابلات اجتماعی ابعاد برجسته ای پیدا میکند. چیزی که تا دیروز عقیده ی فلسفی کسی بود راجب به کلیت زندگی اکنون در لحظه ی انقلاب به گیوتین بدل میشود.
    تایپ تو گوشی مشکل است و بحث مفصل

    ۰

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین‌های این هفته در نت‌نوشت

برو بالا