تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید اثر ارنست همینگوی
شاید جالب ترین بخش داستان تپه هایی چون فیلهای سفید برای عموم خوانندگان این باشد که تعداد انگشت شماری از افراد در هر جلسه نقد و بررسی می توانند به موضوع اصلی داستان اشاره کنند و این نشانه ای هم از سادگی روایت و هم خودداری نویسنده از حضور در داستان دارد. در ادامه با بررسی و تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید اثر ارنست همینگوی Ernest Hemingway با نت نوشت همراه باشید.
پیش از پرداختن به تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید پیشنهاد می شود متن کامل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید اثر ارنست همینگوی ترجمه احمد گلشیری را در نت نوشت مطالعه کنید و سپس با ما همراه باشید.
تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید
همان طور که در “تپه هایی چون فیلهای سفید” خواندیم این اثر با دیالوگ های طرح شده است که مشخصاً بسیار ساده و سطحی نمایان می شوند؛ اما هنر نویسنده در این است که عبارات بسیار ساده ای را تبدیل به کلید واژه های فهم داستان کرده است.
به عنوان چند نمونه ساده: دیالوگ “چشم دیدن نداری”؛ با خواندن این دیالوگ متوجه می شویم که مرد با دختر اختلاف دارد و در دیالوگ “آره همه چیز طعم شیرین بیان می دهد. به خصوص چیزهایی که آدم مدت های زیادی چشم به راهشان باشد مثل افسنطین” دختر انتظار چیزی یا کسی را می کشد که مثل طعم شیرین بیان است و در این جا این شباهت به افسنطین نسبت داده شده که به نظر می رسد نام کسی باشد و همچنین در دیالوگ “ول کن دیگر بابا” ؛به نظر می رسد اختلاف بر سر افسنطین است. در دیالوگ “جگ باور کن یک عمل خیلی ساده است. باور کن اسمش را عمل هم نمی شود گذاشت”؛ زن قرار است تن به عمل جراحی ناخواسته ای بدهد که احتمالا” با افسنطین ارتباط دارد. (البته ارتباط عمل جراحی با افسنطین در این قسمت تنها بر پایه حدس و گمان است) و در ادامه دیالوگ “آخر این تنها چیزی است که موی دماغ ماست. تنها چیزی که سد راه خوشبختی ماست”؛ در ادامه نیز می خوانیم که در این عمل از فشار هوا استفاده می کنند.
بیشتر بخوانید: تحلیل داستان کوتاه زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر اثر ارنست همینگوی
در تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید می توان گفت شاید به راحتی بتوان این نتیجه را گرفت که دختری که انتظار افسنطین را می کشد و مردی که از این اتفاق ناراحت است. دختر قرار است تن به عملی ناخواسته بدهد که در آن از فشار هوا استفاده می کنند. با خواندن دیالوگ ها پی می بریم که حدس ما درست بوده و دختر باردار است و مرد این بچه را سد راه خوشبختی می داند.
در ادامه تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید باید گفت که “لیونل تریلینگ” منتقد؛ سر نخ را در جایی دیگر جستجو می کند که البته هیچ اشاره ای به نام افسنطین نمی کند (رجوع کنید به جلد اول داستان و نقد داستان گزیده و ترجمه احمد گلشیری)
برای مثال در مورد نام داستان می نویسد: در پاره ای نواحی مشرق زمین فیل سفید جانوری مقدس است که با صرف هزینه ای گزاف باید از آن نگهداری کرد بی آن که به کارش گمارد. بدین ترتیب فیل سفید چیزی است که که به ظاهر اعتبار و ارزشی دارد اما در عمل وبال گردن است و باید از آن رهایی یافت.
در ادامه قسمتی از کتاب پروفسر جفری مایرز – استاد ادبیات یکی از دانشگاههای آمریکا- در تحلیل داستان کوتاه تپه هایی چون فیلهای سفید را میخوانیم.
« مقایسه تپههایی چون فیلهای سفید- یعنی جانورانی خیالی که نماد چیزهای بیفایده، مثل کودکی ناخواستهاند- نقشی حساس در معنای قصه دارد. این تشبیه بدل به کانونی برای مجادله میشود، و تقابلی میان زن خیال پرداز، که از دیدن چشمانداز برانگیختهشده، و مرد سطحی نگر که با دیدگاه او همراهی نمیکند… درون مایه ی قصه، از میان رشته ای از قطب بندیها سر بر میآورد: طبیعی در برابر غیر طبیعی، غریزی در برابر عقلانی، پنداری در برابر گفتاری، حیاتی در برابر بیمارگونه. مرد خودخواه، نا آگاه از احساس های زن میکوشد به زور او را وادار به سقط جنین کند… تا آن که بتوانند درست مثل قبل بشوند… زن که این کار را به طرز وحشتناکی غیرطبیعی مییابد، از کشتن بچه و آسیب دیدن خودش، وحشت میکند. هر آنچه مرد میگوید دروغ است؛ هر آنچه زن میگوید ، طعنهآمیز است. مرد ، زن را وا میدارد که با عمل جراحی موافقت کند تا عشقاش را بازیابد، اما خود این واقعیت که مرد میتواند از او بخواهد چنان کاری را بکند، به این معناست که زن دیگر هرگز نمیتواند او را دوست بدارد. زن به این نوع خودنابودی رضا میدهد، پس از آن که بهگونهای از گسستگی خویشتن میرسد که در مرد زیرزمینی داستایفسکی و یوزف ک. کافکا تصویر شده و منعکس کننده رویکرد مرد به اوست: « پس این کار را میکنم چون اهمیتی به خودم نمیدهم.» بعد گام زنان از مرد دور میشود و… در طبیعت آرامش مییابد: در گندمزارها، درختان، رود و تپههای فراسو. تفکر آرامبخش او به هنگامی که نگاهش را در جستجوی کمک به تپهها میاندازد، یادآور آیه ۱۲۱ انجیل است. اما روحیه او از دست گفتههای مصرانه ی مرد بههم میریزد و او را تا آستانه ی فروپاشی پیش میبرد. به پژواک شاه لیر-اشاره به نمایش نامه شکسپیر- که میگوید« هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز»، دختر با پریشانی التماس میکند:« میشود لطفاَ لطفاَ لطفاَ لطفاَ لطفاَ لطفاَ لطفاَ دیگر حرف نزنی؟».
بیشتر بخوانید: تحلیل رمان وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی
اول یک جستحو در مورد کلمه افسنطین میکردین، بعد تمام نقد و تحلیلتون رو روی اون بنا میکردین.
افسنطین اسم یک گیاهه.