فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind
درخشش ابدی یک ذهن پاک یا Eternal Sunshine of the Spotless Mind فیلمی به کارگردانی میشل گوندری Michel Gondry و نویسندگی چارلی کافمن Charlie Kaufman است. فیلمی که چهرههای مشهوری در آن ایفای نقش کرده اند.
جیم کری Jim Carrey کیت وینسلت Kate Winslet کریستین دانست و مارک روفالو از چهرههای سرشناسی هستند که در فیلم عهده دار نقشهای اصلی و فرعی هستند. در ادامه با معرفی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک با نت نوشت همراه باشید.
“خوشا به سعادت فراموشکارانی که حتی خطاهایشان به فرجامی نیک میرسد. (نیچه)”
فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک اثر میشل گوندری Eternal Sunshine of the Spotless Mind
به دنبال خوشبختی. اما خوشبختی کجاست. اصلا خوشبختی چیست؟ آیا وجود دارد؟ به خاطرم بیا تویی که فراموش نمیشوی. بیا که بازسازیِ مجازی تن و روحت را زندگی کنم.
مگر تا به حال زندگی نکرده ام؟ کرده ام؟ نمیدانم. دیگر به چیزی یقین ندارم. میدانم زمانی زندگیت کردهام اما نمیدانم. شاید زندگی همان مردن است. مردن در خاطرات. تلفیقی از لبخند و حسرت، اشک و فراموشی. پس به خاطرم بیا که این مردن را با تو زندگی کنم.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Schindler’s List ساخته استیون اسپیلبرگ
Eternal Sunshine of the Spotless Mind روایتِ خاطرهها است. تأثیری است که در دلها جا میگیرد. درخشش ابدی یک ذهن پاک روایتی غیر خطی، تخیلی و گاها نئو سورئالیستی دارد. همگان در ستایش ساختار فیلم نامهاش سخن گفته اند.
ولی آیا همین کافی است؟ یک اثر برای ماندگاری فقط به تکنیک خالص نیاز دارد؟ یا فرم است که همراه با تکنیک اثر هنری را به عرش خواهد برد؟ همین نکته است که “Eternal Sunshine of the Spotless Mind” را از یک اثر معمولی فراتر میبرد. برایش هویت ایجاد میکند، و در پسِ ذهنمان به یادگار باقی میماند.
چقدر آدمِ پاکدامن خوشبخت است
جهان فراموش میکند، آن هایی که فراموش کرده اند
درخشش ابدی یک ذهن پاک
هر دعایی مستجاب میشود
هر آرزویی تحقق مییابد
(باب الکساندر)
بیشتر بخوانید: فیلم Eyes Wide Shut چشمان کاملا بسته اثر استنلی کوبریک
درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind روایتگر داستانی از عشق، درد، فراموشی و خاطره است. جوِل بریش (جیم کری) که عاشق میشود و کِلِمِنتاینی (کیت وینسلت) که فراموش میکند.
ولی آیا فراموشی سعادت است؟ مگر هویت زندگیمان مجموع خاطره هایی نیست که زندگی کردیم. پس چرا فراموشی؟ عشق علاوه بر گرما، سرمایی نهان به همراه دارد. سرمایی طاقت فرسا که راهش در فراموشی نیست. زیرا جایی که خالی شد دیگر پُر نخواهد گشت. بر آن مرهمی وجود دارد اما درمانی نه. زخمی که خوب میشود ولی رَدَّش به یادگار باقی میماند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Alice Doesn’t Live Here Anymore کاری از مارتین اسکورسیزی
Eternal Sunshine of the Spotless Mind در حال یادآوری همین نکته است. عشق فراموش نخواهد شد. مدام و مدام از راه هایی مختلف باز میگردد. در تنهایی و در شب. میخواهد بفهماند زخم را فراموش نمیکنند. بلکه با آن زندگی میکنند، بزرگش میکنند و با خطراش خاطره سازی میکنند.
در ذهنمان دنیا را محدود میکنیم. انگار کسی را دیگر نخواهیم دید. نمیبینیم. ندیده ایم. در نا خودآگاهمان تصویرش سوسو میزند. رنگ هایی که فصل به فصل به همان جای خالی هجوم میآورند. گاهی آبی، گاهی نارنجی و گاهی سبز.
درخشش ابدی یک ذهن پاک بر بی داستانی استوار است. پِی ریزیاش را با همین شکل جلو میبرد. نمیخواهد داستان تعریف کند. در عوض رنج را روایت میکند. رنجی عاشقانه. گویی جوِل که در سکانس ابتدایی چشمانش بسته است، همه داستان را خواب میبیند. در خواب است که کِلِمِنتاین را پرورش میدهد. خودش را بی حضور او ناقص تصویر میکند و باز در کابوسش فرا میرود.
بیشتر بخوانید: فیلم One Flew Over the Cuckoo’s Nest دیوانه از قفس پرید؛ در باب آستانه مفاهیم!
Eternal Sunshine of the Spotless Mind فیلمی است یخ زده، آتشی است زیر خاکستر، حسی است نگفته و عشقی است از درون فراموش نشده. با لبخندی همراه ما میکند، سربه سرمان میگذارد، میشِکَنَد و در نهایت با گوشه چشمی خیس به خاطرات نگاهی میاندازد.
عشق اما حضوری در پَسِ خاطرات زنگ زده ام
نگارگری در عزلتِ اندوهِ شبانه ام
فهمی که در ماورای دیوار قلبم جار میزد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رستگاری در شاوشنگ ساختهی فرانک دارابونت