ادبیات جهان

چارلز بوکوفسکی: مروری بر زندگی و آثار ملک‌الشعرای فرودستان آمریکا

چارلز بوکوفسکی Charles Bukowski در سال ۱۹۲۰ میلادی از مادری آلمانی و پدری آمریکایی-لهستانی با نام اصلی هاینریش کارل بوکوفسکی در آندرناخ آلمان متولد شد. او بعد از سقوط اقتصاد آلمان و جنگ جهانی اول در سه سالگی همراه پدر و مادرش به آمریکا مهاجرت کرد. چارلز در نوجوانی مبتلا به آکنه‌ی شدیدی شد که تا پایان عمر او را آبله رو ساخت. او بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان لس آنجلس وارد کالج شهر لس آنجلس شد و واحدهای هنر، روزنامه نگاری و ادبیات را گذراند. در ادامه با مروری بر آثار و زندگی چارلز بوکوفسکی با نت‌نوشت همراه باشید.

چارلز بوکوفسکی

ملک‌الشعرای فرودستان آمریکا

در بیست سالگی پدرش بعد از خواندن نوشته‌های چارلز بوکوفسکی، او را از خانه بیرون کرد و خانه به دوشی‌اش آغاز شد. اولین نوشته‌اش در ۲۴ سالگی در مجله‌ی “قصه” چاپ شد ولی آن قدر از فرایند انتشار آثارش دل زده شد که برای تقریباَ ۱۰ سال هیچ ننوشت.

بیشتر این زمان را در آمریکا می‌چرخید و شغل‌های سطح پایین می‌پذیرفت و در اتاق‌های ارزان قیمت زندگی می‌کرد. در اوایل دهه‌ی ۵۰ میلادی، او شغلی در اداره‌ی پست آمریکا پیدا کرد ولی پس از ۳ سال رهایش کرد. در همین دوران نوشتن را دوباره شروع کرد. او همچنین نقاشی می‌کرد و کار تصویر سازی بعضی کتاب هایش را خود انجام می‌داد. در دهه‌ی ۶۰ دوباره به اداره‌ی پست لس‌آنجلس برگشت و برای بیش از ده سال در آن جا به عنوان نامه رسان ماندگار شد.

در بیست سالگی پدرش بعد از خواندن نوشته‌های چارلز بوکوفسکی، او را از خانه بیرون کرد و خانه به دوشی‌اش آغاز شد. اولین نوشته‌اش در ۲۴ سالگی در مجله‌ی "قصه" چاپ شد ولی آن قدر از فرایند انتشار آثارش دل زده شد که برای تقریباَ ۱۰ سال هیچ ننوشت.
در بیست سالگی پدرش بعد از خواندن نوشته‌های چارلز بوکوفسکی، او را از خانه بیرون کرد و خانه به دوشی‌اش آغاز شد. اولین نوشته‌اش در ۲۴ سالگی در مجله‌ی “قصه” چاپ شد ولی آن قدر از فرایند انتشار آثارش دل زده شد که برای تقریباَ ۱۰ سال هیچ ننوشت.

در سال ۱۹۶۳ اولین مجموعه شعر او به نام قلبم را در دستش می‌گیرد با پشتیبانی مالی یکی از دوستانش منتشر شد. هر روز هم در ستونی از یک روزنامه‌ی زیرزمینی لوس آنجلس می‌نوشت. در سال ۱۹۶۹ مدیر انتشارات بلک سپرو به بوکفسکی قول داد که تا پایان عمر ماهیانه صد دلار به او بپردازد به این شرط که او از اداره‌ی پست استعفا بدهد و نویسنده‌ای تمام وقت شود. بوکوفسکی پذیرفت و برای قدردانی، حتی پس از مشهور شدنش، تمام کتاب هایش را با همین انتشارات کوچک منتشر کرد. او در نامه‌ای درباره‌ی این تصمیمش نوشته است: «دو راه داشتم، در اداره‌ی پست بمانم و دیوانه شوم یا بنویسم و گرسنگی بکشم. تصمیم گرفتم که گرسنگی بکشم.» به عبارتی گرسنگی کشیدن در راه هنر.

او یک ماه بعد از استعفایش اولین رمانش را با نام ادارۀ پست تمام کرد. بعد از این دوره بود که بوکوفسکی مشهور شد، البته بیشتر در اروپا. به نظر خودش مطبوع ترین نوع شهرت را داشت چون در اروپا شناخته شده و در آمریکا ناشناخته بود. او در سن ۵۶ سالگی برای اولین بار از آمریکا خارج شد و برای شرکت در مراسم بزرگداشتی به کانادا رفت. یک بار هم به خاطر دعوتی به اروپا سفر کرد. نظر او درباره‌ی سفر چنین بود: «سفر جز دردسر و زحمت نیست.»

بیشتر بخوانید: مجموعه داستان موسیقی آب گرم نوشته‌ی چارلز بوکوفسکی

در تعداد زیادی از اشعار بوکوفسکی، مرگ حضوری پر رنگ دارد. او شعری دارد به نام مرگ، سیگار برگ مرا می‌کشد، که سروده‌ی اواخر عمر اوست. او همان قدر که زندگی را دوست داشت همان قدر هم از هر چیزی که زندگی را بیالاید متنفر بود. در جایی گفته است: «من، به خوبی اعتقاد دارم. چیزی که درونمان وجود دارد و می‌تواند رشد کند. مثلاَ وقتی در جاده‌ای پر رفت و آمد غریبه‌ای به من راه می‌دهد تا رد شوم، قلبم گرم می‌شود.»
در تعداد زیادی از اشعار بوکوفسکی، مرگ حضوری پر رنگ دارد. او شعری دارد به نام مرگ، سیگار برگ مرا می‌کشد، که سروده‌ی اواخر عمر اوست. او همان قدر که زندگی را دوست داشت همان قدر هم از هر چیزی که زندگی را بیالاید متنفر بود. در جایی گفته است: «من، به خوبی اعتقاد دارم. چیزی که درونمان وجود دارد و می‌تواند رشد کند. مثلاَ وقتی در جاده‌ای پر رفت و آمد غریبه‌ای به من راه می‌دهد تا رد شوم، قلبم گرم می‌شود.»

در تعداد زیادی از اشعار بوکوفسکی، مرگ حضوری پر رنگ دارد. او شعری دارد به نام مرگ، سیگار برگ مرا می‌کشد، که سروده‌ی اواخر عمر اوست. او همان قدر که زندگی را دوست داشت همان قدر هم از هر چیزی که زندگی را بیالاید متنفر بود. در جایی گفته است: «من، به خوبی اعتقاد دارم. چیزی که درونمان وجود دارد و می‌تواند رشد کند. مثلاَ وقتی در جاده‌ای پر رفت و آمد غریبه‌ای به من راه می‌دهد تا رد شوم، قلبم گرم می‌شود.»

در ادامه مروری بر زندگی و کتاب های بوکوفسکی باید گفت مجله‌ی تایمز به چارلز بوکوفسکی «ملک الشعرای فرودستان آمریکا» لقب داده است ولی در واقع بزرگترین تحسین کنندگان او اروپایی هستند. مثلاَ ژان پل سارتر و ژان ژنه به او لقب بزرگترین شاعر امریکا را داده اند. معروف ترین کارهای او عبارتند از: عامه پسند (به عبارتی سوگند نامه اش)، زنان، موسیقی آب گرم، جنوب بی شمال، سوختن در آب غرق شدن در آتش، قصه‌هایی از یک جنون معمولی.

او عاشق سلین و داستایوفسکی و از شکسپیر متنفر بود. بوکفسکی از قافیه پردازی گریزان بود تا این حد که کسی جرئت نداشت در برابر او حرف از قافیه بزند. از نظر او شعر یک محصول تقلبی، پرمدعا، تکراری، بیش از حد ظریف و نفیس بود اما او از یک شاعر چینی به نام «لی پو» که می­ توانست شعر ساده‌ی پنج شش خطی سرشار از احساس، واقعیت و شور بسراید تقدیر می‌کرد. بوکوفسکی در اشعار خود جنبه‌های کارگر کارخانه ایِ زندگی را وارد کرد. به زعم او واقعیت‌های اساسی وجود هر آدمِ عادی چیزی است که قرن‌ها در شعر لحاظ نشده است. او از انسان گریزان بود و صورت او را هیولار وار، تهی، گنگ، بی احساس، پر شده از سرمایه داری و مظهر روزمرگی می‌دانست.

چارلز بوکوفسکی پس از نوشتن هزاران شعر، صدها داستان کوتاه و شش رمان در ۷۳ سالگی در سال ۱۹۹۴ میلادی در کالیفرنیا درگذشت. مراسم تدفین او توسط راهبان بودایی انجام شد. روی سنگ قبرش حک شده است: تلاش نکن.

چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سال‌ها طول می‌کشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر می‌فهمی اش،
دیگر خیلی دیر شده.
و هیچ بدتر از
خیلی دیر نیست.

نهال حق دوست

نهال حق دوست هستم، لیسانس معماری و فوق لیسانس پژوهش هنر و علاقمند به ادبیات، تئاتر، سینما، معماری، موسیقی و فلسفه.

نوشته های مشابه

‫۷ دیدگاه ها

    1. هوای خوب

      مثل زن خوب است

      همیشه نیست

      زمانی که هم است

      دیرپا نیست.

      مرد اما

      پایدار تر است.

      اگر بد باشد

      می تواند مدت ها بد بماند

      و اگر خوب باشد

      به این زودی بد نمی شود.

      اما زن عوض می شود

      با بچه،سن،رژیم،حرف،ماه

      بود و نبود آفتاب

      وقت خوش.

      زن را باید پرستاری کرد

      با عشق.

      حال آن که مرد

      می تواند نیرومند تر شود

      اگر به او نفرت بورزند.

  1. بوکفسکی رامی ستایم.اولین کتابی که از او خواندم موسیقی آب گرم بود.بهمن کیاررستمی با ترجمه این کتاب در سال ۱۳۸۳ درواقع چارلز بوکفسکی را به اهالی ادبیات ایران شناساند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا