« به ایرانم ، به ایرانی گرامی ام ، به ایران جاودانی ام .»
او یکی از کتابهایش را با این جمله آغاز کرده است، جمله ای که گویای آرمان و عشق زندگی اش بود و بخش بزرگی از این زندگی مصروف تلاشی پر بار در راه بسط فرهنگ و آگاهی، ترویج میهن پرستی و انسانیت و شناساندن مفاخر ایران و جهان به ایرانیان شد.
سعید نفیسی در خاندان پر سابقه ای از اهل علم به دنیا آمد (تهران ، ۱۸ خرداد ۱۲۷۴) ، در تهران ، نوشاتل و پاریس تحصیل کرد . از آغاز جوانی به تدریس و تألیف پرداخت و تا پایان عمر به همین کار ادامه داد . او استاد دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان ایران بود . نخستین مجله فنی تخصصی را به زبان فارسی به نام مجله فلاحت و تجارت منتشر کرد (۱۲۹۷ – ۱۲۹۹ ) ، بیش از صد و بیست کتاب و رساله و صدها مقاله نوشت و در انتشار چندین روزنامه و مجله پیشگام و سهیم بود ، تا در سال ۱۳۴۵ در تهران وفات یافت .
آثار نفیسی طیف بسیار وسیعی دارد ، ترجمه مطالب علمی ، ترجمه داستان ، تألیف کتاب لغت ، تحقیق تاریخی ، نوشتن شرح حال ، تصحیح متون کهن ، تحقیقات ادبی و لغوی ، شعر ، داستان همه مورد توجه و علاقه او بود .
نفیسی دانشمندی بود که برای مردم زمان خود ، بویژه جوانان می نوشت و پروای مال و جاه و شهرت نداشت ، بلکه می کوشید برای مردمش و میهنش کاری کند .
سعید نفیسی از بیماری آسم رنج میبرد و سالهای آخر عمر را در پاریس به سر برد . زمانی که برای شرکت در نخستین کنگرهٔ ایرانشناسان به تهران آمدهبود در ۲۲ آبان ۱۳۴۵ در تهران درگذشت . سعید نفیسی را در تهران در کنار قبر پدرش و در بقعهای به نام سرقبرآقا (پایینتر از چهارراه مولوی) دفن کردند .
چگونه اسم این مملکت ایران شد؟
یادداشتی که از نظر میگذرانید، مقالهای از سعید نفیسی در روزنامه اطلاعات است که بعد از رسمیشدن عنوان ایران، دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشته است.
کسانی که روزنامههای هفتهی گذشته را خواندهاند، شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود، با کمال سادگی برگذار کرده باشند. خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبانهای اروپایی نام مملکت ما را باید «ایران» بنویسند.
در میان اروپاییان این کلمهی ایران تنها اصطلاح جغرافیایی شده بود و در کتابهای جغرافیا دشت وسیعی را که شاملایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران مینامیدند و مملکت ما را به زبان فرانسه «پرس» و به انگلیسی «پرشیا» و به آلمانی «پرزیَن» و به ایتالیایی «پرسیا» و به روسی «پرسی» میگفتند و در سایر زبانهای اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود.
سبب این بود که هنگامی که کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی در سال ۵۵٠ پیش از میلاد یعنی در ٢۴٨۴ سال پیش دولت هخامنشی را تشکیل داد و تمام جهان متمدن را در زیر رایت خود گرد آورد چون پدران وی پیش از آن پادشاهان دیاری بودند که آن را «پارسا» یا «پارسوا» میگفتند و شامل فارس و خوزستان امروز بود، مورخین یونانی کشور هخامنشیان را نیز بنا بر همان سابقه که پادشاهان پارسی بودهاند «پرسیس» خواندند و سپس این کلمه از راه زبان لاتینی در زبانهای اروپایی به «پرسی» یا «پرسیا» و اشکال مختلف آن در آمد و صفتی که از آن مشتق شد که در فرانسه «پرسان»، در انگلیسی «پرشین»، در آلمانی «پرزیش»، در ایتالیایی «پرسیانا» و در روسی «پرسیدسکی» شد و در زبان فرانسه «پرس» را برای ایران قدیم پیش از اسلام (مربوط به دورهی هخامنشی و ساسانی) و «پرسان» را برای ایران بعد از اسلام معمول کردند.
تنها در میان علما و مخصوصن مستشرقین معمول شده که کلمهی ایران را برای تمام علوم و تمدنهای قدیم و جدید مملکتها و نژادها به کار بردند و از آن در فرانسه «ایرانین» و در انگلیسی «ایرانیان» و در آلمانی «ایرانیش» صفت اشتقاق کردند و این کلمه را شامل تمام تمدنهای ایران جغرافیایی امروز و افغانستان و بلوچستان و ترکستان (تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان امروز) و قفقاز و کردستان و ارمنستان و گرجستان و شمال غربی هندوستان دانستند و از آن یک نام عام برای تمام ممالک ایرانینشین و یک نام خاص برای کشوری که سرحدات آن در نتیجهی تجاوزهای دول بیگانه از شمال و مشرق و مغرب در نیمیه اول قرن نوزدهم میلادی تعیین شده بود، وضع کردند.
اما کلمهی ایرانی یکی از قدیمترین الفاظی است که نژاد آریا با خود به دایرهی تمدن آورده است. این شعبه از نژاد سفید که سازندهی تمدن بشری بوده و علمای اروپا آن را به اسم «هند و اروپایی» و یا نژاد «هند و ژرمنی» و یا «هند و ایرانی» و یا «هند و آریایی» خواندهاند، از نخستین روزی که در جهان نامی از خود گذاشته است خود را به اسم آریا نامیده و این کلمه در زبانهای اروپایی «آرین» به حال صفتی یعنی منسوب به آریا و آری متداول شده است.
این نژاد از یک سو از سواحل رود سند و از سوی دیگر تا سواحل دریای مغرب را فرا گرفته یعنی تمام ساکنین مغرب و شمال غربی هندوستان و افغانستان و ترکستان و ایران و قسمتی از بینالنهرین و قفقاز و روسیه و تمام اروپا و آسیای صغیر و فلسطین و سوریه و تمام آمریکای شمالی و جنوبی را به مرور زمان قلمرو خود ساخته است تمام زبانهای ملل مختلف آن با یکدیگر روابط و مناسبات گوناگون دارد. تمام مظاهر فکر و تمدن آن با یکدیگر مربوط است. داستانها و معتقدات آن همواره با یکدیگر پیوستگی داشته و همواره کره زمین مظهر خیر و شر آن بوده است. در اوستا که قدیمترین اثر کتبی این نژادست، ناحیهای که نخستین مهد زندگی و نخستین مسکن این نژاد بوده است به اسم «ایران ویجه» نامیده شده یعنی سرزمین آریاها و نیز در اوستا کلمه «ابریا» برای همین نژاد ذکر شده است. همواره پدران ما به آراییبودن میبالیدهاند. چنان که داریوش بزرگ در کتیبهی نقش رستم خود را پارسی پسر پارسی و آرایی (هریا) از تخمهی آریایی میشمارد و بدان فخر میکند.
در زمانی که سلسلهی هخامنشی تمام ایران را در زیر رایت خود در آورد، معلوم نیست که مجموعهی این ممالک را چه مینامیدهاند. زیرا که در کتیبههای هخامنشی تنها نام ایالات و نواحی مختلف قلمرو هخامنشی برده شده و نام مجموع این ممالک را ذکر نکردهاند. قطعن میبایست در همان زمان هم نام مجموع این ممالک لفظی مشتق از آرای باشد، زیرا که تمام ساکنین این نواحی خود را آریایی مینامیدهاند و لفظ آریا در اسامی نجبای این ممالک بسیار دیده شده است. قدیمیترین سند کتبی که در جهان موجود است و ضبط قدیم کلمه ایران را در آن میتوان یافت، گفتهی «آرا نوستن» جغرافیادان معروف یونانی است که در قرن سوم پیش از میلاد میزیسته و کتاب وی از میان رفته ولی استرابون جغرافیادان مشهور یونانی از آن نقل کرده و وی آن را «آریانا» ضبط کرده است.
از این قرار لااقل در دو هزار و دویست سال پیش این کلمه معمول بوده است.
بنابراین قدیمیترین نام مملکت ما همین کلمهی ایران بوده، یعنی نخست نام ایریا که نام نژاد بوده است نام مملکت را آبریان ساختهاند و سپس به مرور زمان ابریان، ایران شده و در زمان ساسانیان، ایران (به کسر اول و سکون دوم) بدل شده است و در ضمن اران (به کسر اول) نیز میگفتهاند. چنانکه پادشاهان ساسانی در سکه و کتیبهها نام خود را پادشاه ایران و اران مینوشتهاند و از زمان شاپور اول ساسانی در سکهها لفظ انیران هم دیده میشود. الف مفتوح در زبان پهلوی علامت نفی و تجزیه بود و انیران یعنی به جز ایران و خارج ازایران و مراد از آن ممالک دیگر بوه است که ساسانیان گرفته بودند.
در همین دورهی ساسانی لفظ ایرانشهر یعنی شهر ایران (دیار و کشور ایران) نیز معمول بوده است و عراق را که در میان مملکت بدین اسم برده به اسم «دل ایرانشهر» مینامیدند.
کلمهی ایرانشهر را فردوسی و شعرای دیگر قرن پنجم و ششم ایران نیز به کار بردهاند . پس مراد از ایرانشهر تمام مملکت ساسانیان بوده است چنان که تا زمان حمدالله مستوفی قزوینی مولف نزهت القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری بوده یعنی تا چهارصد سال پیش همین نکته رواج داشته است و وی حدود ایران را چنین معلوم میکند: از مشرق رود سند و کابل و ماوراءالنهر و خوارزم، از مغرب اران (ماوراء قفقاز) تا قلمرو روم و سوریه از شمال ارمنستان و روسیه و دشت قپچاق و دربند و از جنوب صحرای نجد بر سر راه مکه و خلیج فارس .
اما کلمهی ایران که اینک در میان ما و اروپاییان معمول است و لفظ جدید همان کلمهای است که در زمان ساسانیان معمول بوده، در دوره بعد از اسلام همواره متداول بوده است و فردوسی ایران و ایرانشهر و ایرانزمین را همواره استعمال کرده و حتا شعرای غزنوی نیز ایرانشهر و ایران را در اشعار خود آورده و پادشاهان این سلسله را خسروان این دیار دانستهاند.
پس از اینکه اروپاییان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظایر آن مینامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمیکردند، چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی بههیچوجه منطق نداشت. زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمهای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ میکنیم.
حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت ما را همچنان که ما خود همواره نامیدهایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند.
شکر خدای را که این اقدام مهم دراین دوران فرخنده به عمل آمد و این دیاری که نخستین وطن نژاد آرای بوده است به همان نام تاریخی و باستانی خود خوانده خواهد شد.
اینک در پایان این کار مهم که به صرفه تاریخ ایران صورت گرفته است، جای آن دارد که ما نیز اصطلاح باستانی زمان ساسانی و ادبای ایران را زنده کنیم و مملکت ایران را هم پس از این ایرانشهر بنویسم و بگوییم. زیرا گذشته از آن که یادگار حشمت و شکوه ساسانیان را زنده کردهایم و دیار اردشیر بابکان و انوشیروان را به همان نامی که ایشان خود میخواندهاند، نامیدهایم که کلمه بسیط را به جای دو لفظ مرکب به کار بردهایم و امیدوارم که این پیشنهاد در همان پیشگاهی که پاسبان تمام بزرگیهای گذشته و آینده ایران است، پسندیده و پذیرفته آید.
تهران، ١٠ دی ماه ١٣١٣
سعید نفیسی
مقالهی سعید نفیسی در روزنامهی اطلاعات/اول دیماه١٣١٣