معرفی کتاب: «دکتر بازی» از دکتر اسماعیل امینی
به نظر نگارنده حقیر خنداندن کمال هنر است و گریاندن بی هنری محض در منتها الیه، شاید از اینرو برای خنداندن خلق خدا هنرمندانی چون چاپلین و لورل وهاردی نکته سنجانی چون عبید زاکانی و ایرج میرزا و ظریفانی چون مستر بین ومدیری و اکبر عبدی اندکند و در هر قرنی دو یا سه تن بیشتر نیستند اما برای گریاندند در هر محله ای هر سال بطور افزایشی صدها آدم وجود دارد که می توانند صدا شان را سرشان بکشند و نوای دشتی سر دهند و مردم هم که اشکشان دم مشکشان است چنان اشک سوزناک سر میدهند که انگار جوان از دست داده اند .این نکته را خاطر نشان کنم که سبب گریه تعلق است و هر چه تعلقات آدمی بیشتر باشد غم و درد آدمی بیشتر است اما خنده آنجا نمایان میشود که تعلقات فراموش شود … این رشته سر دراز دارد بگذریم همه اینها گفتم تا یاد آوری کنم که بعد از مرحوم صابری یا همان گل آقا خودمان کمتر خنداننده ای (توضیح: کلمه خنداننده برای اولین بار در برنامه خندوانه توسط رامبد جوان بر سر زبان ها افتاد و به معنی کسی که می تواند بخنداند گفته میشود) توانسته است از طریق مطبوعات با مردم ارتباط برقرار کند واینروزها تلویزیون بار استعداد یابی و معرفی هرازگاهی طنازی را به دوش میکشد.
در این وانفسا آقای دکتر امینی در این چند سال با عملکرد خوب جایگاهی بهتر از سایرین در عرصه طنز پیدا کرده ودر بعضی زمینه ها خط شکن هم محسوب میشود،امینی از اواسط دهه ۷۰ با تحصیل در رشته ادبیات به طور آکادمیک وارد حوزه شعر و ادبیات شد. وی هماکنون مشغول گذراندن دوره دکترای خود در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه قم است و تاکنون در دوران تحصیل در مقاطع قبلی خود از محضر بزرگانی چون دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر قیصر امینپور نیز استفاده کرده است. استاد که ابتدا خود را با مجموعه «نشر اکاذیب» به جامعه طنزپردازان کشور معرفی کرده بود،
با انتشار مجموعه شعر دوم خود به نام «دکتر بازی» توانست جایگاه خود را در این عرصه تثبیت کند. «دکتر بازی» نیز همچون اثر اول او پیرامون پرداختن به برخی از معضلات و ناهنجاریها اجتماعی است که شاعر به زبان طنز به نقد آنها پرداخته است.«دکتر بازی» شامل ۳۰ قطعه شعر است. شعرهای کتاب در قالبهایی چون مثنوی و قصیده سروده شده است و شاعر با استفاده از تمثیلهایی درست و به جا توانسته با ظرافت هرچه تمامتر به نقد برخی از ضعفهای اخلاقی انسانها و معضلات اجتماعی بپردازد.
شعر دکتر بازی
خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
اینقدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک
عابران هر خیابان دکترند
دانههای برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردیست، اما دکتر استهرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شعر نو مدیون دکترها بوَد
تو ندانستی که نیما دکتر است؟شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
آنکه مثل آفتاب نیمهشب
سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما
دکترای جمله دانشهای ماای تو افلاطون و جالینوس ما
دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه
بیسبب افسردهای، غم میخوری
سرزمین ماست مهد دکتریخطمان وقتی شبیه میخ بود
ایبسا دکتر در آن تاریخ بود
اینهمه آدم که در عالم نبود
آدمی کم بود و دکتر کم نبود
من نگویم، شاعران فرمودهاند
رخش و رستم هردو دکتر بودهاندگرچه باشد قصهها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش
شاعران از رودکی تا عنصری
بیگمان دارند هریک دکتری
شعلههای عشق چون گر میگرفت
آتشی در خیل دکتر میگرفتعشق با دکتر نظامی قصهگو
عشق با دکتر سنایی رازجو
عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایاننامه او مثنوی
حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند
وحشی و اهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترندعالمان را خود حدیثی دیگر است
حجتالاسلام دکتر بهتر است
بحثهای جعل مدرک نانبریست
بهترین سرگرمی ما دکتریست
عدهای مشغول دکترسازیاند
عدهای سرگرم دکتربازیاند
شعر خربرفت وخر برفت وخر برفت
اسبها در ابتدا خر بودهاند
بلکه از خر نیز خرتر بودهاند
اسبها خرهای پررو بودهانداهل غوغا و هیاهو بودهاند
اسبها که قوم و خویش قاطرنداهل تبلیغات و عکس و پوسترند
آدمی وقتی که پررو میشود،گاه اسب و گاه یابو میشود
اسب کت شلوار پوشید اسب شدبا فرودستان نجوشید اسب شد
اسب از نسکافهنوشی اسب شدبا ادا و شیکپوشی اسب شد
اسب شیر و قهوه مینوشد خر، آبکار خر از سر به زیری شد خراب
سر به زیری شد بلای جان خرای پسر! از سر به زیری کن حذر
خر، تواضع میکند پس ابله استدستش از میز ریاست کوته است
اسب شهرت یافت، بار خویش بستخر به گمنامی دلی خوش کرده است
ای خر، ای راوی اول شخص من!باز هم عرعر کن و جفتک بزن
ای خر، ای دانای کل باربر!سمبل مردانگی از هر نظر
ای خر، ای افسانه سیال ذهنعرعرت فریاد بغض کال ذهن
جان فدای تار و پود عرعرتزیر و بم، اوج و فرود عرعرت
خر خیالاتی شد و عرعر نمودخر، خیالاتی نمیشد خر نبود
جفتکی زد، شاد شد، خندید خردیگر از اسبان نمیترسید خر
دید اسبان انتخابش کردهاندداخل آدم حسابش کردهاند
شاید او هم چند روزی اسب شدصاحب عنوان و کار و کسب شد
خرّم و جفتکزنان و شاد خریک دو گامی رفت و راه افتاد خر
خرّم و خندان خر از دوران نونعل نو، افسار نو، پالان نو
اسب شد خر، اسب، شد بر باد خریک دو گامی رفت و راه افتاد خر
تا بگیرد سهم خود از پول نفتخر برفت و خر برفت و خر برفت…
دوست عزیزی که این مطلب رو نوشتی، شک نکن که هر هنری در جای مخصوص به خودش هنره! و در جای دیگه بی هنری
اینکه گریاندن مردم بی هنری میشه و صرفا خنداندن با هنری رو نمیدونم بر اساس چه منطقی می گید ولی شما هم میتونید امتحان کنید ببیند چقدر از این به اصطلاح بی هنری بهره دارید!
هم گریه و هم خنده دو موهبت خداوند هستند که هر کدام کارکرد خاص خود را دارند، این رو بدونید و بفهمید که گریه کردن با اندوه داشتن در عین نزدیکی متفاوت و گریه کردن در بسیاری از اوقات از خنده هم کارکردهای بیشتری داره.
سلام حمید عزیز
ازاینکه این مطلب را برای خواندن انتخاب کردید و حتی به نظر من ایراد گرفتید از شما بسیار ممنونم.
در پاسخ اینکه هردو موهبت الهی هستند ودر جایگاه خود کاربرد دارند هیچ شکی نیست ولی اینکه خندادن را هنر میدانم شاید به این دلیل است که ما مسابقه خنداندن در دنیا داریم و مسابقه گریاندن نداریم وچه هنری از این بالاتر که خلقی را بخندانی از اینها گذشته مگر نشنیدی خنده بر هر درد بی درمان دواست، دیگر چه جای دفاعی از گریه می ماند.