ملک الشعرای بهار: مروری بر زندگی و آثار شاعر و نویسنده
ملک الشعرای بهار فرزند میرزا محمّد کاظم صبوری در ۱۸ امین روز آذر سال ۱۲۶۵در مشهد متولد شد. پدرش ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به ملک الشعرای بهار رسید.
خاندان پدری بهار خود را از نسل “میرزا احمد کاشانی” قصیدهسرای سرشناس عهد فتحعلی شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. در ادامه با مروری بر زندگی ملک الشعرای بهار با نت نوشت همراه باشید.
ملک الشعرای بهار: “فکر ویران شدن خانه صیاد کنید”
زندگی ملک الشعرای بهار با ادب و فرهنگ اجین بوده است, او از چهار سالگی به مکتب خانه رفت و تحصیلاتش را آغاز نمود. در سال ۱۲۷۲ با شاهنامه از طریق پدرش آشنا شد و در همین سال اولین شعر خود را در بحر شاهنامه سرود و از پدر خود جایزه دریافت کرد.
وی از سال ۱۲۷۳ تا ۱۲۷۸ تحصیلاتش را در مدرسه ادامه داد. در طول زندگی ملک الشعرای بهار پدرش که او را از شاعری منع و به کاسبی تشویق کرد، اما او شعر را رها نکرد. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود.
بیشتر بخوانید: احمد شاملو: مروری بر زندگی و آثار
دست نوشتههای خودش راجع به زندگی ملک الشعرای بهار گواه همه چیز است:
« از سن چهار سالگی مرا به مکتب سپردند. معلم من زن عمویم بود که در محلهی خود ما منزل داشت و در آن مکتب یک دختر، صغری نام، هم سن من بود و با من درس میخواند. من قرآن را نزد زن عمویم خواندم و وقتی که در سن شش سالگی به مکتب مردانه رفتم، فارسی و قرآن را بخوبی میخواندم.
در هفت سالگی شاهنامه را نزد پدرم در ایام تعطیل میخواندم و معانی مشکله آن را پدرم به من میفهمانید و این کتاب به طبع و ذوق من در فارسی و لغت و تاریخ ایران کمک بینظیری کرد که هیچ وقت فوائد آن را از خاطر نمیتوانم برد؛ منجمله، بعد از یک دوره خواندن شاهنامه، توانستم در همان کودکی به همان بحر شاهنامه شعر بگویم و مورد تمجید پدرم واقع شوم.
پدرم هم تا سن پانزده سالگی من در قسمت شاعری من سعی زیادی بخرج میداد. بعد یکمرتبه خیالاتش عوض شد، زیرا تغییر اوضاع ایران بعد از مرگ ناصرالدین شاه و در عهد مظفرالدین شاه طوری محسوس بود که پدرم میگفت قهراً اوضاع دربار و دولت عوض شده، کسی من بعد به شعر و شاعران اعتنا نخواهد کرد و علم و فضل را رونق و جمالی نخواهد ماند و اهل این حرفت گرسنه و بیکار و از لذات حیات و سعادت زندگی مهجور خواهند ماند. این خیال در مغز پدرم چنان قوت گرفت که مرا از شعر گفتن تقریباً منع کرد و اصرار داشت که به تجارت بپردازم.»
در شانزده سالگی به جمع مشروطه خواهان خراسان پیوست. نخستین اشعار سیاسی و اجتماعی در زندگی ملک الشعرای بهار در “روزنامهی خراسان” که مخفیانه در مشهد چاپ میشد منتشر کرد.
بهار جوان به حزب دموکرات پیوست و روزنامه نوبهار را با مسئولیت و سردبیری خود به عنوان مبلغ عقاید حزب دموکرات در مشهد منتشر کرد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد.
او بلافاصله روزنامه تازه بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد.
بیشتر بخوانید: فروغ فرخزاد مروری بر زندگی و آثار
ملک الشعرای بهار با روی کارآمدن کابینه قوام السلطنه در بهمن ۱۳۲۴ به وزارت فرهنگ برگزیده شد. بیماری ملک الشعرای بهار موجب شد که دوران وزارتش به چند ماه محدود شود. بهار پس از استعفا برای معالجه بیماریش عازم سوئیس شد.
در سال ۱۳۲۹ بهار به بیماری سل مبتلا شد. او با وزارت فرهنگ نیز قراردادی برای تألیف کتاب “سبک شناسی شعر فارسی” بست که به علت بیماری ناتمام ماند. همچنین قصیده “جغد جنگ” را در ستایش صلح سرود. سرانجام در سال ۱۳۳۰ بر اثر بیماری سل زندگی ملک الشعرای بهار به اتمام رسید. پیکر او از در آرامگاه ظهیر الدولهی تهران به خاک سپرده شد.
کتابهای ملک الشعرای بهار عبارتند از: “احوال فردوسی”، “تاریخ تطور شعر فارسی”، “چهارخطابه”، “دستور پنج استاد”، “یادگار زریران” و … تصحیحهای او عبارتند از: “تاریخ بلعمی”، “تاریخ سیستان”، “رساله نفس” و … از بهار همچنین یکصد و چهارده نامه باقی مانده که در یک دورهی چهل و هفت ساله (۱۳۲۹ـ۱۲۸۲) یعنی از هفت سالگی تا واپسین ماههای زندگی او نگاشته شده است.
و تا اندازهی زیادی بارتاب اندیشه و تفکرات سیاسی و اجتماعی علمی و ادبی بهار در طول زندگی پر فراز و نشیب او میباشد. این نامهها از طرف خانوادهی بهار به سازمان اسناد اهداء شد و به کوشش علی میر انصاری به چاپ رسید. در زیر نامهای که بهار به همسرش “سودابه بهار” (صفدری) نوشته است آمده است:
«با این که شما را ندیدهام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینهی عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نمودهام. ولی نمیدانم احساسات شما از چه قرار است. عزیزم من خودم را برای شما معرفی مینمایم.
یک جوان ثابت العقیدهی خوش قلب، فعال و ساعی، پر حرارت و با غیرت، در دوستی محکم و در دشمنی با اهمیت. حیات من در یک فامیل خوش اخلاق متدین بوده و در دامان مادر فاضله و حق پرستی تربیت شدهام.
در فامیل ما خست و دروغگوئی، اسراف و هرزه خرجی موجود نبوده و نیست. به ما یعنی به خود و خواهر و دوبرادرم، همواره توصیه شده است که کار کن و فعال بوده و نان خودمان را با سعی و اقدام تدارک نموده و با خوشروئی و آسودگی بخوریم.
من از سن هجده سالگی که پدرم وفات کرده است، رئیس و بزرگتر خانوادهی خود بوده و فامیل بزرگ خود را با عزت و آبرومندی اداره کردهام و تا امروز که سی و سه سال از عمرم میگذرد، رئیس این خانواده بوده و برای خانوادهی خودم جز عزت و سرافرازی و استراحت، چیزی به کار نبستهام.
شهرت و احترام من به قوهی هوش و سعی و اقدام خودم بوده است. ولی چون یک همسر و رفیق دلسوزی که مرا اداره کند، نداشتهام با هرچه به دست آوردهام صرف شده است.»
بیشتر بخوانید: جلال آل احمد: مروری بر زندکی و آثار
خودم در تهران مانده و مادرم به واسطهی مرض اعصاب و مفاصل در مشهد مانده و قادر به آمدن به تهران نشده است. زندگانی من در مشهد خیلی مرتب و آبرومند بوده است. منازل شخصی و اثاث البیت خانوادگی، مادر و همشیره و برادر و قریب پانصد نفر بستگان پدری و چند نفر بستگان مادری من نیز در خراسانند.
ولی خودم نظر به علاقهی کاری و نظریات سیاسی، ناچار در تهران اقامت نموده و میخواهم داخل یک حیات فامیلی جدیدی بشوم. چون میتوانم فامیل جدید خودم را به فضل خدا و قوهی سعی و عمل و معلومات خودم، به خوبی و در نهایت آبرومندی اداره نمایم.
به این نیت مصمم شده و به وسیلهی عزیزترین دوستانم معتصم السلطنه و مرآت السلطان با شما دست دوستی و وصلت داده و امیدوارم که تا روزی که زنده بمانم دست خود را از دست شما بیرون نکشم و با شما زندگی کنم. به شما اطمینان میدهم که من جز شما دیگری را دوست نداشته و نخواهم داشت. مثل سایر جوانان جاهل و بیتجربه، پیرامون هوی و هوسهای جوانی نگشته و در آتیه هم به طریق اولی نخواهم گشت.
من فطرتا با عصمت و عفت و تعصب خانوادگی بار آمده و این حس شریف را تا عمر دارم، از خود دور نخواهم کرد. البته شما هم با آن سوابقی که به پدر محترم شما سراغ دارم و فعالیت و شرافتی که از مادر گرامی و بزرگوارتان و سایر بستگان اطلاع یافتهام، با من هم عقیده بود و قدر یک دوست صمیمی و همسر جدید را که میبایست بقیهی عمرتان را با او به سر برید به خوبی خواهید دانست و شوهر شما کسی است که دوستی او برای عموم مردم با شرافت و نجیب، ذیقیمت بوده و یک نفر از اخلاق و رفتار او مکدر نبوده و شاکی نیست.
بدیهی است که شما نیز از این حیث با عموم هم عقیده بوده و هیچ وقت از من شاکی نخواهید بود. زودتر با یک حس شریف و حرارت پاک و عقیدهی ثابت و مستحکمی، خودتان را برای اداره کردن روح و قلب و خانهی من حاضر کنید.
شما صاحب دارائی و ثروت من و فرمانروای خانه و قلب من خواهید بود. باید با نیتی خالص و صمیمیتی قلبی و بیآلایش از عهدهی این مسؤلیت و صاحب خانگی و دلداری و دلنوازی حقیقی برآئید.من به خداوند تبارک و تعالی متوسل شده و با شما متوصل میشوم و از خداوند درخواست میکنم که قلب شما با قلب من طوری متصل شود که جدائی و فاصله در بین نباشد.
بیشتر بخوانید: محمد علی سپانلو: مروری بر زندگی و آثار شاعر تهران
عزیزم به قدری میل دارم تو را ملاقات کنم که حدی ندارد. دوست داشتم که این مطالب را در حضورت عرض کرده و قلب تو را در موقع اظهار احساسات قلبیهی خودم بسنجم و احساسات تو را آزمایش نمایم. من رب النوع عشق و دوستی و صمیمت و وفاداریم. آیا تو هم با من در این عقیده هم راه و هم آواز خواهی بود؟ آخ چه خوب بود که ما زود تر هم را میدیدیم.
و قبل از موقعی که تکمیل تدارکات به ما اجازهی ملاقات بدهد یکدیگر را ملاقات مینمودیم. دیگر اینطور بشود یا نشود نمیدانم. در هر لحظه منتظرم که تو هم احساسات خودت را زودتر به توسط خط خودت به تفصیل برای من بفرستی.
من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم میخواهم بنا آورده و بین قسمت متقدم منزل و قسمت متأخر آنرا دیوار کشیده از هم تفکیک نمایم. منزل حالیهی ما خیلی خوب، جدید البنا و نوین است . حیف است از این منزل خارج شویم برای اطاق پذیرائی شما دو اطاق مجزا نموده و برای پذیرائی خودم یک اطاق و یک ناهارخوری و برای اطاق خواب هم اطاق دیگری موجود داریم.
برای صندوقخانه و انبار و غیره اطاقها و زیرزمینهای مرتب و محکمی مهیاست. وسعت و دلنوازی حیات به قدر مکفی است. گمان نداریم به شما بد بگذرد. فقط شما باید یک آشپز قابل و تمیز زنانه با خودتان بیآورید و کلفت دوست داشتنی هم برای خودتان انتخاب نمائید.
در قابلیت و نظافت آشپز خیلی دقت کنید. ملاحظهی صرفه و غیره را ننمائید . در امانت و صحت عمل کلفت هم دقت بفرمائید. از قبل بنده خدمت خانم معظمهی خودتان سلام و عرض عبودیت تبلیغ نموده از طرف من دست ایشان را ببوسید.
والباقی عن التلاقی تمت م.بهار