کتاب‌خانه

گوهر فروش؛ نگاهی به پدیده دستفروشی کتاب

دستفروشی کتاب

شهریار شعر گوهر فروش را در روز سیزده بدر سرود و داستانش این بود که در بین بساط یک دستفروش یکی از کتابهای خودش را پیدا کرد و همین شد که در آنجا نشست و شعر « گوهر فروش » را سرود.

۰

در کتابی خواندم :

« چه بازار دل آزاری ! مردم ! بخرید !

بالزاک ۱۵ ریال داستایوفسکی ۱۰ ریال تولستوی ۶ ریال ابوریحان بیرونی : مفت ! . . .

چخوف را به قیمت یک پیاله می خریدار نیستند . »

وقتی از یک دستفروش خرید می کنید باید هر لحظه آماده باشید که مأموران شهرداری برسند و دستفروش بی هیچ مقدمه ای بساطش را جمع کند و از شما دور شود . ولی دستفروشی که کتاب در بساط دارد نه نگران شهرداری است و نه هیچ مسئله دیگری . باخیال راحت کتابهایش را لبه جویی در خیابان انقلاب می چیند و بدون اینکه حنجره اش را پاره کند خیلی با فرهنگ می نشیند و منتظر می شود که شما ملتمسانه از او کتاب نایاب یا کمیاب طلب کنید .

شاید تاریخچه دستفروشی کتاب برگردد به دوران ایران باستان،مسلماً آن زمان که از نشر،چاپ،فروشگاه،کتاب وویترین خبری نبوده است، نویسندگان بیچاره مجبور بودند کتابی را که شبهای طولانی زیر نور شمع نوشته اند ،دست بگیرند و درکوچه و خیابان راه افتاده و بفروشند، حال خدا می داند که این کتاب را چه کسی می خرید ! اصلا ً مردم کوچه و بازار کتاب می خواستند چه کار ؟

در ایران باستان زمانی که هنوز اسپانسرهای تبلیغاتی مثل زبل خان همه جا نبودند که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد را به زور به شما بفروشند ؛ ابن سینا کتابی نوشته بود که دست گرفت و در کوچه و بازار به توضیح نوشته هایش پرداخت . اوهم از آن دسته آدمهایی بود که زیاد کشف نشد . هر چه نوشت مردم نفهمیدند و هر چه در کوچه و بازار درمورد کتابهایش توضیح داد بازهم فروش خوبی نداشت !

pc35767ae5afd94c577a550b925d41a9e9_526897_orig

همین کتاب حافظ که اکنون هر دستفروشی تکه تکه اش می کند و به صورت فال آن را می فروشد . هر بار که قسمتی از دیوانش را می نوشت ؛ دست می گرفت و به نزد پادشاه عصر می رفت . حالا شما تصور کنید چه توضیحی می توانست راجع به جام می و خون دل بدهد تا عالیجناب علی حضرت مورد پسندشان واقع شود . و صله ای نه چندان چشمگیر به او بدهد . یا فردوسی زمانی که بخشی از شاهنامه را نزد سلطان محمود غزنوی برد و سلطان محمود آن را نپذیرفت فردوسی جز اینکه شاهنامه را زیر قیمت در کوچه وبازار چوب حراج بزند ؛ چاره ای دیگر نداشت .

تاریخچه دستفروشی کتاب

اصلا ً چرا دور برویم ؟ بین شاعران معاصر هم می توان مسئله دستفروشی کتاب را دید . شهریار شعر گوهر فروش را در روز سیزده به در سرود و داستانش این بود که در بین بساط یک دستفروش یکی از کتابهای خودش را پیدا کرد و همین شد که در آنجا نشست و شعر « گوهر فروش » را سرود .

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

بیشترین ناشرینی که امروز به فروشگاهها و نمایشگاههای بسیار بزرگ کتاب تبدیل شده اند، در ابتدا دستفروشی خرد وناچیز بودند . انتشارات علمی از نخستین ناشرین ایران بود که توسط میرزا علی اکبر خان خوانساری که جد علمی ها بود پایه گذاری شد. علی اکبر علمی که بی سواد بود در ناصر خسرو کتاب می فروخت تا اینکه بعد پسرش میرزا محمد اسماعیل به فکر آوردن دستگاه چاپ افتاد و پدر را از مشغله دستفروشی نجات داد . بعد ها با گسترش تبدیل به انتشارات علمی و جاویدان شد .

کتابفروشی مرکزی هم تاریخچه اش به نصر الله صبوحی بر می گردد . با اینکه او در آن زمان عضو صنف کتابفروشان بود ولی در خیابان ناصر خسرو دستفروشی کتاب انجام می داد. انتشارات بزرگ دیگری مثل گوتنبرگ ؛ اقبال ؛ ابن سینا در ابتدا توسط شخص دستفروش پایه گذاری شدند .

هنوز هم در گوشه و کنار خیابان های تهران کودکان خردسالی را می بینیم که با کتابهای مختلف جلوی پای شما ظاهرمی شوند . نه به اندازه بچه های آدامس فروش ولی به اندازه یک دوره گرد کتابفروش شما را دنبال می کنند . طوری که کتاب را جلوی شما می گیرند که اگر کتاب خور باشید . صد البته گرسنه می شوید و می خرید .

ظاهرا ً مسئله دستفروشی کتاب از ایران باستان تا کنون همچنان ادامه دارد و جالبتر اینجاست که اگر هزار کتاب پشت ویترین باشد باز باید به کتابهای دستفروش کنار خیابان انقلاب نگاهی بیاندازیم.

برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین‌های این هفته در نت‌نوشت

برو بالا