یلدا را به معنای زایش و تولد دانسته اند. واژه ای به وسعت زندگی بشری و فرابشری. واژه ای که در صورت نیز، معانی زیاد و متنوعی را به ما ارزانی می کند. یلدا را بلندترین شب سال تعریف می کنند. شب: گاهی که آرامش را در کنار روز که گاه پویایی و جوشش است برای آدمی به ارمغان می آورد. پس یلدا، بلندترین شب سال نیز به دنبال خود معنای ژرفی از آرامش را به یدک می کشد. آرامشی که در میان ما ایرانیان، رسم بر آن است آن را با یک دیگر در دور همی ها و جمع شبانه ی پر از مهرمان در آخرین شب هر پاییز با عزیزانمان به اشتراک می گذاریم. و چه چیز زیباتر از این، که لبخندهایی که می توانند از هزاران واژه گویاتر باشند، سخنان شیرینی که پیرایش دهنده ی جانمان هستند، نگاه های پر از مهری که سفیر عشق و محبتند و هزاران هزار زیبایی دیگر را به یکدیگر هدیه کنیم. هدیه ای گرم و پرمهر در آستانه ی شروع فصلی سرد.
گفتیم یلدا را به معنای زایش و تولد دانسته اند. زایش و تولد را می توان پلی دانست میان دو چیز متفاوت. دو ماهیت متفاوت، دودنیای متفاوت یا هر دو متفاوت دیگری. همچنین زایش و تولد در بستر تغییر رخ می دهد. یلدا نیز پل است. پلی میان پاییز و زمستان. و در بستر تغییر فصل است که یلدا موجودیت پیدا می کند. یک سوی این پل، یعنی پاییز، خود حامل پیامی است از پس گذر از تابستان. نماد سبزی و خرمی و جوانی. و سوی دیگر، یعنی زمستان، خود، طلایه دار فصل رویش است. فصل آغاز، بهار. جدا از اینکه پاییز و زمستان، به تنهایی، سرشارند از زیبایی و سرشارند از نماد. پس چه زیباست یلدایی که پیام آور تغییر است و تغییر، که پیام آور جوشش است و حرکت. و جوشش و حرکت، که پیام آور زندگی است. یلدا، زندگی را به زیباترین زبان، به زبان عشق و محبت، در زیباترین تعبیر، تعبیری برخاسته از طبیعت، بیان می کند.
گفتیم زایش و تولد در بستر تغییر رخ می دهد و یلدا نیز، دربستر نوعی تغییر است. تغییر فصل. و چه زیباست اگر همین تغییر را بهانه ای کنیم برای خانه تکانی کردن دلمان. زدودن آلودگی ها از درونمان و در نتیجه، نمایاندن گوهر زیبای وجودیمان. به زیبایی همین دانه های انار که سر سفره های شب چله، حتا از نگاه کردن به آن نیز لذت می بریم. به قول سهراب: خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود.
از نگاه دیگر، یلدا، شبی است که زمان در وجود آن نقش مهمی را ایفا می کند. تفاوت آن با شب های دیگر پیش از خود به چند دقیقه ای است که شب را در آن بلندتر کرده است. اهمیت شب را نیز در تحکیم آرامش دانستیم. پس اهمیت همین چند دقیقه را نیز بهتر می توان درک کرد. زمان، در گذر است. همان گونه که زندگی. همان گونه که پاییز و زمستان و بهار و تابستان. همان گونه که یلدا از پی یلدا. و حقا که این قافله ی عمر عجب می گذرد. پس چه نیکوست اگر در همین چند لحظه ی طولانی تر، لبخندهای بیشتری را به یکدیگر هدیه کنیم. مهر و محبتمان را بی شائبه برای عزیزمان خرج کنیم. احساسمان را نسبت به عزیزانمان به زبان آوریم. هم دیگر را در آغوش کشیم که این گونه اگر باشد، زیبایی را در آغوش کشیده ایم. محبت را. عشق را.
پس چه ارزشمند است همین لحظات طولانی تر. به آن اندازه ارزشمند که باید برایش جسن گرفت. قدر بدانیم این لحظات را.
گفتیم این قافله ی عمر عجب می گذرد و به جاست گفتن ادامه ی این بیت نیکو که: دریاب دمی که با طرب می گذرد!