خلاصه رمان

خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی

خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی
۷۷+

رمان چشمهایش اثر نویسنده مشهور ایران استاد بزرگ علوی بدون تردید یکی از جریان سازترین و تاثیر گذارترین رمانهای ایرانی است که نه تنها بر ادبیات بلکه برجامعه ایرانی و حتی تحولات اجتماعی دهه پنجاه  موثر بوده است. در خلاصه کردن سعی شده تحلیل های علت و معلولی حوادث رمان حذف و فقط  معرفی کوتاهی از رمان و نویسنده آن انجام شود. ذکر چند نکته درباره این رمان ضروری است، رمان چشمهایش در سال ۱۳۳۱ باعث شد که علوی را به یکباره در بین نویسندگان معاصر نامدار و زبانزد شود. بنابر تاریخی که «بزرگ علوی» خود در پایان رمان چشمهایش نوشته است، نگارش این کتاب شش ماه طول کشیده. از همان سطر آغازین رمان نویسنده سعی دارد ما را با فضای سیاسی زمان خود آشنا سازد و به خواننده بفهماند که با رمانی با زمینه های سیاسی طرف است ولی به نظر نمیرسد کاملا سیاسی باشد نکته دیگر نحوه روایت کتاب است. کتاب از ابتدا توسط مردی ناظم نقل می شود و در ادامه ناظم شروع به نقل از زبان زن ناشناسی می نماید که در حقیقت به طور هنرمندانه ای راوی انتقال پیدا می کند و احساساتی که توسط این زن بیان می شود بسیار لطیف و دقیق است و از جانب نویسنده ای مرد اینگونه توصیفات جالب و قابل تحسین می باشد. این رمان از آثار معدود فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است. در آخر اینکه این رمان همچون سندی از تاریخ معاصر ایران و دوره رضا خان در تاریخ ادبیات ایران ثبت گردیده است و مطالعه متن کامل آن را به تمامی فارسی زبانان پیشنهاد می کنیم.

نویسنده:بزرگ علوی

بزرگ علوی در بهمن ماه ۱۲۸۲ (دوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دوره مجلس بود. مادر وی نوهٔ آیت‌الله طباطبایی بود.او در هجده سالگی به آلمان رفت و تحصیلات دانشگاهی اش را آنجا به پایان برد. پس از بازگشت به گروه مارکسیستی دکتر تقی آرانی پیوست. 

بزرگ علوی،در سال ۱۳۲۳ خورشیدی سردبیر مجله ی ادبی پیام نو شد و در کنار صادق هدایت و مجتبی مینوی، به انجام فعالیت های ادبی پرداخت. در آن دوران به این گروه گروه اربعه لقب دادند. پس از مدّتی، به دلایل سیاسی و طرفداری از طبقات زحمتکش جامعه، به زندان افتاد و کتاب هایش هم از همان زمان تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی، اجازه ی  چاپ پیدا نکرند.

Bozorg_Alavi1 1 (9)

بزرگ علوی  با خلق داستان هایی چون  چشم هایش، گیله مرد، چمدان، پنجاه و سه نفر، ورق پاره های زندان، میرزا، نامه ها، سالاری ها و … بیش از نیم قرن  از چهره های مطرح ادبیات میهن عزیزمان ایران و از نویسندگان پیشگام و زبردست مکتب جدید رمان نویسی مدرنیته این مرز و بوم بود. بزرگ علوی برخی از آثار ارزشمند ادبیات فارسی را هم به زبان آلمانی ترجمه کرد که از جمله ترجمه ی شعرهای ” حکیم عمر خیام نیشابوری ” و نیز ترجمه ی ” هفت پیکر ” و اثر برجسته ی ” حکیم نظامی گنجوی ” را می توان نام برد . از دیگر تلاش های پر ارزش او طی سال های مهاجرت، تدوین فرهنگ لغات فارسی به آلمانی است. روزهای پایان عمر بزرگ علوی به علت سکته ی قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ دار فانی را وداع گفت.

خلاصه رمان چشمهایش

در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف میشود. نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفنم دی ماه ۱۳۱۷ در حالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده به صورت مشکوکی می میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب میدهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آنرا تعطیل می کنند. از استاد ماکان تابلویی به نام چشمهاش به جا مانده است.
راز این تابلو تبدیل به یک معما شده است. راوی داستان ناظم است که مسئولیت مدرسه ماکان پس از او بر عهده گرفته است. او بدنبال کشف راز تابلوی چشمهایش است.

Bozorg_Alavi1 1 (6)
در سالروز مرگ استاد زنی به دیدار از موزه مدرسه می آید. آقا رجب که در داستان نوکر استاد ماکان است زن را می شناسد و به ناظم میگوید صاحب چشمهای در تابلو این زن بوده است. ناظم زن را پیدا نمیکند و تا پنج سال منتظر مراقب میماند تا آن زن دوباره می آید. ناظم موزه را به زن نشان میدهد در حالی که تابلوی چشمهایش را پنهان کرده است. زن متوجه میشود و سراغ آنرا از ناظم میگیرد و از او میخواهد آن تابلو را به قیمت پنج هزار نومان به او بفروشد و ناظم میگوید هرچه در مقابل آن تابلو از تو بخواهم باید به من بدهی و زن میپذیرد. قرار میگذارند و شب ناظم تابلو را به درخانه زن میبرد.
آن شب زن شروع به صحبت میکند و میگوید نوزده ساله بوده که برای اولین بار به سفارش پدرم استاد را ملاقات کردم. او علی رغم سایر مردان به زیباییم توجهی نکرد و وقتی نقاشی هایم را دید گفت: ان شاءالله خوب می شود. من آنوقت از رفتارش متنفر شدم و قصد کردم برای یادگیری نقاشی به فرنگ بروم. در فرنگ سرانجام در EDBA ثبت نام کردم. زیباییم آنجا شهره عام و خاص شد، یکی از عشاقم به نام ((دوناتللو)) خودکشی کرد و یکی دیگر درباره ام رمان نوشت. پس از چهارسال متوجه شدم در هنر نقاشی بی استعدادم و یکنواختی زندگی انقدر به من فشار اورد که تا مرز خودکشی پیش رفتم .سفری به ایتالیا کردم و پیش استفانو (استاد نقاشی ماکان) رفتم. او از ماکان و خداداد برایم تعریف کرد. خداداد را میشناختم و قبلا اونرا در EDBA دیده بودم. فهمیدم او یکی از دویست نفری است که چند سال پیش در تهران و شهرهای دیگر دستگیرشدند. استاد ماکان با پنهان کردن خداداد در منزلش و با گرفتن شناسنامه جعلی او را به فرنگ میفرستد و به استفانو معرفی میکند. او حالا ازطریق فروش مینیاتورهایش امرار معاش میکند. خداداد با توزیع روزنامه فارسی پیکار که در برلین چاپ میشود به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهد. خداداد به زن میگوید که به ایران برگردد و زیر دست استاد ماکان به مبارزه علیه رژیم بپردازد. خداداد نامه ایی به استاد ماکان مینویسد و زن را که حالا با اسم مستعار فرنگیس صدا میکند را به او معرفی میکند .فرنگیس به ایران برمیگردد.
پایان قسمت اول

خلاصه رمان «چشمهایش» اثر بزرگ علوی – قسمت دوم

برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین‌های این هفته در نت‌نوشت

برو بالا