رمان پس از تاریکی نوشتهی هاروکی موراکامی؛ هر کس میدانهای کارزار خود را دارد!
رمان پس از تاریکی After Dark اثر هاروکی موراکامی نویسندهی مشهور ژاپنی است. رمان از ساعت ۱۱:۵۶ دقیقهی قبل از نیمه شب آغاز و در فصل هجدهم در ساعت ۶:۵۲ دقیقه صبح به پایان میرسد. دختر به نام “ماری آسای” یک شب را در شهر توکیو بیرون از خانه به صبح میرساند و در طول این مدت با افراد و حوادثی رو به رو میشود که هجده فصل این رمان را رقم میزند. در ادامه با معرفی رمان پس از تاریکی با نت نوشت همراه باشید.
رمان پس از تاریکی
هر کس میدانهای کارزار خود را دارد.
راوی ما هستیم، ما مزاحمان نامرئی و ناشناسیم. تماشا میکنیم، گوش میدهیم، به بوها توجه میکنیم اما در مکان حضور جسمانی نداریم و نشانهای پشت سر باقی نمیگذاریم. از همان قواعد به اصطلاح مرسوم مسافر زمان پیروی میکنیم. مشاهده میکنیم، نه مداخله. ( به نقل از کتاب، صفحه ی ۳۱)
ما در همه جا به عنوان منظر ناب، به عنوان مشاهده گر حضور داریم. رمان در مکانهای مختلف میگذرد. در ابتدای هر فصل زمان با ساعتی شماتیک اعلام میگردد. و مکان با تک جملاتی ساده و کوتاه بلافاصله در همان ابتدای فصل به مخاطب اعلام میشود که این البته به ضرورت درک مکانها و زمان است که نقش بسیار مهمی در پیشبرد داستان و درون مایهاش دارد.
بیشتر بخوانید: مروری بر آثار هاروکی موراکامی ، یک سوررئالیسمِ رئالیسم
شخصیت اصلی رمان پس از تاریکی”ماری آسای” است و دیگر ماجراها و شخصیتها حول محور او حضور دارند. رمان پس از تاریکی در بسیاری جهات از تکنیکهای سینمایی بهره گرفته است. حضور دوربین به عنوان ناظر، zoom in و zoom out کردنهای دوربین خصوصا در فصل دوم بسیار پررنگ است. همینطور Dissolve شدن از یک صحنه به صحنهای مشابه در لوکیشن و زمانی دیگر بهره میبرد. به عنوان مثال در انتهای فصل ۱۴ به ابتدای فصل ۱۵ Dissolve میشود.
جایی که تلویزیون آشپزخانهی منزل شیراکاوا در انتهای فصل ۱۴ موجودات عجیب اعماق دریا را نشان میدهد و بعد در ابتدای فصل بعد موجودات اعماق دریا هستند اما این بار در تلویزیون هتل آلفاویل جایی که ماری و کوروگی به تماشا نشسته اند. رمان پس از تاریکی سراسر پر است از حضور موسیقیهای مختلف. در ابتدای فصل، متن مانند یک فیلم سینمایی با موسیقی آغاز و در انتهای بسیاری از فصلها با موسیقیای به پایان میرسد.
شاید بتوان گفت درونمایه و تم اصلی رمان پس از تاریکی در پاراگراف آغازین فصل اول و حتی به طور خلاصه تر در خط اول این فصل آمده است.
” چشمها شکل شهر را مشخص میکند.
با چشم هایِ مرغِ شبِ بلندپروازی، صحنه را از هوا میبینیم. از این دورنمای گسترده شهر به موجود واحد غول آسایی میماند- یا بیش از این، شبیه هستی جمعی واحد است که از ارگانیسمهای بسیار ایجاد شده باشد. رگهای بی شماری به چند انتهای تنِ گزیدهاش میدوند ذخیرهی مدام ر، سلولهای تازهی خون را به گردش در میآورند، دادههای تازه را بیرون میدهند و کهنهها را گرد میآورند.همهی قسمتهای این تن با ضربان نبض آن میلرزد و لهیب میکشد و پیچ و تاب میخورد. نیمه شب در پیش است و از آنجا که اوج فعالیتها فروکش کرده، حداقل انرژی لازم برای سوخت و ساز که ادامهی زندگی را تامین میکند فرونکاسته. نوای ممتد نالهی شهر را فراهم آورده، صدای یکنواخت که بی افت و خیز است و در عین حال آکنده از دلهره.“
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] کتاب کافکا در ساحل نوشته هاروکی موراکامی
ماجراهای شب به ماجراهای روز شبیه نیستند، گروه موسیقی زیرزمینی که تمرین میکنند، کافه هایی که مشتریهای متفاوتی از روز دارند. قاچاق انسان و تن فروشی در هتل هایی مانند آلفاویل. این تصویر توکیو است در شبی از شب ها.
این پاراگراف با تکراری مشابه در انتهای فصل هجده بدل به جزئی فرم ساز نیز میگردد. و چشم ما دوباره شهر را میبیند و شکل شهر را مشخص میکند این بار پس از تاریکی و در مرز رسیدن به روشناییهای روز.
در جای جای رمان پس از تاریکی اعتراض به تکنولوژی، قاچاق و از دست رفتن گذشته، خاطره، اصالتها و عاطفه به چشم میآید. نویسنده به نوعی به اصالت از دست رفتهی ژاپنی اعتراض میکند و به دنبال آن همراه با شخصیتهای داستان سرگردان است.
“سرِ فرهنگ سخت کوشی و تکنولوژی والا و اصول بازاریابی ژاپنی که رستورانهای زنجیرهای دنی همیشه دنبالش میکنند چه آمده؟ ترد کردن نان برشته که کار مشکلی نیست، هست؟ خب پس چرا نمیکنند؟ تمدنی که نتواند نان را طبق سفارش برشته کند، به چه درد میخورد؟”
تکنولوژی، تلویزیون، رسانههای به طور عام، تبلیغات و سلطهی برندها و فروشگاههای زنجیرهای در همهی فصلها وجود دارند. رسانه هایی که انسان را به شکل گوشت لخت به شکل سرمایهی تجاری درآورده اند و انسان را از اندامهای درونیش تهی میکنند، از هر آن چه انسان با آن معنی مییابد. مانند اندامهای آلی، حواس، عضلات و خاطرات و انسان کارش بدان جا میکشد که برای عبور اشیای بیرونی به عنوان مجری مناسبی از او استفاده کنند.
جرم و جنایت در زیر امنیتی که به نظر میرسد وجود دارد شهر را فرا گرفته، شبکهی قاچاق انسان به کارشان ادامه میدهند به تجارت انسان؛ اما دیواری بین این مجرمان و انسانهای عادی نیست. به فرض اینکه هم دیواری باشد شاید در نازکی به کاغذ پهلو بزند به محض اینکه به آن تکیه بدهیم یکراست میافتیم طرف دیگر.
شاید طرف دیگر همین حالا هم به طرف ما سرک کشیده باشد و فقط به آن توجه نکرده باشیم. تاکاهاشی اینها را به ماری میگوید و ماریای که حالا بعد از ماجرای هتل آلفاویل به شدت با دختر تن فروش چینی همذات پنداری و احساس نزدیکی میکند و مییابد هر آدمی میتواند به آن چیز دیگر بدل شود و تفاوتی نیست.
رمان پس از تاریکی با وجود اینکه بازتاب واقعیت توکیو است ولی رمانی صد در صد رئال نیست. و مایه هایی از سورئال را با خود دارد. در فصلهای مربوط به خواهر ماری، اری آسای، ما با پدیدهی خواب طولانی خواهرش مواجه هستیم که به قول ماری چون زیبای خفته به خواب رفته تا با بوسهای بیدار شود. پدیدهای که تا آخر به سوالهای ما در موردش جوابی داده نمیشود و علامت سوال ما بدون مقاومت در تاریکی نهایی و سکوتِ سازش ناپذیر شب مکیده میشود.
رمان پس از تاریکی ، سراسر پر است از نشانه گذاری و این نشانهها در جای جای رمان گذاشته شده است. مانند حضور آینه، حضور سایهی افراد و زندگی مستقل سایهها و تصاویر افراد در آینه، و پیدا شدن دیگری در آیینه و عینیت بخشیدن به حواس. حتی حضور آلفاویل که حضور عینی از جهانی ساختهی ژان لوک گدار در فیلمی به همین نام است. آلفاویلی که همانند فاحشه خانهای که این عنوان را دارد در آن احساسات عمیق مجاز نیست؛ پس چیزی مثل عشق هم نیست. نه مخالفتی، نه طنزی، همه کارها طبق فرمولهای قابل محاسبه انجام میشوند.
زاویه دید ناظر هیچ چیز را قضاوت نمیکند، تنها شاهد است. شاهد اتفاقات، حتی در میکروسکوپی ترین تغییراتِ رفتارِ افراد. به نقل از متن شاید این حرف زاید و تکراری به نظر برسد اما ما دیدگاه محضیم. حس ششم ما همراه با شخصیتهای داستان به ما میگوید که چیزی هست چیزی زنده زیر سطح آب کمین کرده است زیر اقیانوسی از فکر.
در تمام روایت، ما و شخصیتهای رمان میبینیم که زمین زیر پای ما خیلی محکم به نظر میرسد، اما اگر اتفاقی بیفتد زیر پایمان راحت خالی میشود. اگر این بلا به سرمان بیاید کارمان زار است. دیگر هیچ چیز مانند سابق نمیشود و آن وقت تنها کار این است که در آن زیر تک و تنها در تاریکی سر کنیم.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل نوشته هاروکی موراکامی
شخصیتها در رمان نه سیاهِ سیاهند و نه سفیدِ سفید. یک منطقهی میانی هستند. اما همهی آنها به خوبیِ ماری و تاکاهاشی پرداخت نمیشوند و همه فلسفی و پیچیده حرف میزنند و گاهی همه با یک سطح دانش، دایرهی لغت و لحن و ایدئولوژی. شخصیتهای دیگر حق مطلب در موردشان ادا نمیشود و در مورد آنها کم میدانیم.
شاید به این دلیل باشد که این تعداد شخصیتها در این رمانِ نه چندان بلند، ضروری نیست. در ماجراهایی باز میماند. ماجراهایی که باری از روایت روی دوش آنهاست. مانند شیراکاوا که دختر تن فروش چینی را کتک زده، لباس هایش را دزدیده و از آنجا فرار کرده است. در توضیح تمام کارهای این شخصیت باید تنها به حدس و گمان و جملهای شعاری از زبان کائورو مدیر هتل آلفاویل قناعت کنیم:
” آنهایی که عادی به نظر میرسند از همه خطرناک ترند آنها یک بار گه فشار عصبی با خودشان میکشند این ور و آن ور”
گرچه شاید این موضوع و شخصیت کائورو مدیر هتل آلفاویل و کوروگی و کوموگی در بین ماجراهای تاکاهاشی و ماری چندان مهم به نظر نرسند و بشود از آنها صرف نظر کرد، اما برای خوانندهی رمان در هالهای از ابهام میمانند. شخصیت هایی که برای هضم زندگی متفاوت و شیوهی نگاه شان به زندگی باید به تجربیات شخصی و شناخت خود از جهان روی آورد.
و یا در مورد دلیل خواب اری آسای خواهر ماری ما تا قبل از فصل ۱۱ و اعتراف ماری به تاکاهاشی چیزی نمیدانیم. با اینکه فضا پردازیها و صحنه پردازیها به قدری با جزییات و حس آمیزی همراه است که ما را با خود همراه میکند ولی دلیل آن برای ما آشکار نیست و هرگز هم آشکار نمیشود. و ما تنها با شناخت قواعد سورئال میپذیریم شان. گویی این فصل ها، خود داستان جدایی هستند در دل داستان اصلی رمان پس از تاریکی.
اما هاروکی موراکامی در رمان پس از تاریکی موفق میشود ما را در مرز رئال و سورئال نگه دارد. به نقل از تاکاهاشی این طور نیست که زندگی فقط به روشنایی و تاریکی تقسیم شده باشد. یک منطقهی میانی سایه دار هم هست. رمان پس از تاریکی در سال ۲۰۰۷ به زبان انگلیسی انتشار یافت.