نمایشنامه بوفالوی آمریکایی نوشتهی دیوید ممت
نمایشنامه بوفالوی آمریکایی American Buffalo نوشتهی دیوید ممت David Mamet داستان ناکامی سه نفر در یک دزدی است که نقشه هایشان آن طور که میخواهند پیش نمیرود و در آخر دزدی شکل نمیگیرد و هر سه از هم جدا میشوند.
این نمایشنامه جنبههای انتقادی زیادی دارد, حمله به اخلاقیات و اصول سرمایه داری. ممت حرفهای معتقدان به سرمایه داری و بازار آزاد را از طریق این افراد بی دست و پا بیان میکند. در ادامه با تحلیل و بررسی نمایشنامه بوفالوی آمریکایی با نت نوشت همراه باشید.
نمایشنامه بوفالوی آمریکایی
تیچ: میدونی فعالیت آزاد یعنی چی؟ یعنی آزادی، آزادی فرد. که هر راهی عشقش کشید در پیش بگیره، کشور ما بر این اساس بنا شده، ما فقط یه مشت وحشی بی شرفیم که توی توحش سیر میکنیم…
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] دیوید ممت: مروری بر آثار و زندگی نویسنده؛ نوشتههایم سیاسی نیست!
در تحلیل نمایشنامه بوفالوی آمریکایی در واقع میتوان گفت: اثر، نمایش آدمهایی است که بلدند خوب حرف بزنند و وقتی پای عمل میرسد گند میزنند.
آدمهایی که مدام در حال طرح ریزی برای انجام کارند ولی تلاششان بی نتیجه میماند و حتی ساده ترین کارها را نمیتوانند درست انجام بدهند. به طور مثال زمانی که تیچ میخواهد شمارهی کسی را که دنبالش اند بگیرد، تا مطمئن شوند طرفی که بدنبالش اند، در خانه است یا نه خرابکاری میکند و به جای اینکه شمارهی مورد نظر را بگیرد، اصلن شمارهی دیگری را به اشتباه میگیرد.
راجع به نمایشنامه بوفالوی آمریکایی در قسمت دیگری از اثر میرسیم به زمانی که دان، باب را برای خرید میفرستد، باب یه سری چیزها را فراموش میکند. با این که دان تاکید میکرده همه چی را یادش میماند، دوباره و دوباره میرود و حتی یادش نیست که پولی پرداخت کرده است یا نه.
شخصیتهای نمایشنامه بوفالوی آمریکایی شخصیتهای بی دست و پایی هستند که فقط بلدند تزهایی را مطرح کنند و زمانی که پای عمل در میان باشد، رنگ میبازند.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] فیلم Spartan اسپارتان ساختهی دیوید ممت
بررسی نمایشنامه بوفالوی آمریکایی به لحاظ ساختاری
نمایشنامه از لحاظ کمی دارای دو پرده است و دارای وحدت زمان و مکان است. نمایش نامه از صبح جمعه استارت میخورد تا شب همان روز. در واقع کاراکترها در آخرین روز کاری هفته تصمیم میگیرند نقشه بکشند و همان روز نقشه شان را مطرح کنند.
موضوع اصلی نمایشنامه، دزدیدن کلکسیون سکه است و به نتیجه نمیرسد.
کنش اصلی که در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی هم پیش برنده است، در واقع با ورود شخصیت سوم، یعنی تیچ شروع میشود که دان را برای دزدی تحریک میکند.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] تحلیل نمایشنامه اسب کوچک سیاه اثر دیوید ممت
بررسی شخصیتها در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی
دان: صاحب سمساری
دان صاحب مغازهای است که تمام کنشها ( گفت و گوها و اکتها ) در آنجا شکل میگیرد. دان شخصیتی آرام دارد که کم کم در آخرهای نمایش تبدیل به خشن ترین شخص میشود.
شخصیتی است که به قولی ۵۰ – ۵۰ است . در برخورد با باب، شخصیتی پدرگونه و مهربان دارد و مدام باب را نصیحت میکند ولی در برابر تیچ، تسلیم میشود و تابع اوست. در واقع دان اصل بنیادیاش عمل است.
از طرفی دان، تنها شخص ِنمایشنامه است که قبل از کارهایش کمی فکر میکند و سعی میکند سنجیده دست به کار بزند. حواسش به اطراف هست. دان در واقع تنها شخصیتی است که تا پایان نمایش نامه تغییر میکند.
ابتدای نمایش شخصی خونسرد و معلم وار است که مدام نصیحت میکند – در میانه نمایش شخصی قوی و نیرومند و تا حدی حرف گوش کن ( یدی است بیشتر ) میشود – در یک سوم پایانی نمایش هم فردی تندخو و افراطی و بی چاک و پرده میشود و تصمیم میگیرد تمام حرفهایش را بدون مراعات بزند.
باب: شاگرد مغازه
می توان گفت در بررسی شخصیتها در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی، باب مرموز ترین شخصیت در نمایشنامه است. در ظاهر منگ و بی دست و پاست ولی در باطن اینگونه نیست و تنها کسی هم که شناخت نسبی از او دارد، دان است که او را برای دزدی انتخاب میکند.
باب در واقع شخصیتی درونی و نامعلوم دارد که بیشتر مواقع سر بزنگاه میرسد و چیزهایی را مطرح میکند که اطرافیان را درگیر میکند. در ظاهر فردی فراموش کار و منگ است که برای به انجام رساندن کاری، مجبور است زمان زیادی مصرف کند.
ولی در واقع این طور نیست. مثلا در عین منگی، زاغ سیاه کلکسیون دار را چوب میزند. حواسش به حرفها و اتفاقها هست. درست زمانی که کار دان و تیچ به نتیجه نمیرسد، از راه میرسد و سکهای را برای آنها میآورد. (و در آخر مشخص نمیشود که آن را از کلکسیون دار دزدیده یا خریده و تیچ هم مشکوک میشود به سکهای که دست باب است و او را متهم میکند).
تنها شخصی است که خبرهای مهم میآورد و خبر شکستن فک فلچر و بیمارستان رفتنش را میآورد. دان در جایی به دانستههای باب اشاره میکند : تو تنها کسی هستی که میدونه قضیه چیه …
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] نمایشنامه اولئانا نوشتهی دیوید ممت، همان جایی که ترجیح میدهم آنجا باشم
تیچ: دوست دان
تیچ، غرغروترین فرد در نمایشنامه است که مدام دنبال کسی میگردد تا سرش را ببرد (go eat someones head) و از ناراحتیها و رنج هایش بگوید تا وقتش را بگذراند. در واقع مدام در توهمات و رویاهایش زندگی میکند ولی در این بین فردی فرصت طلب است که منتظر موقعیت است ← امریکا سرزمین فرصت ها.
و از موقعیتهای ساده هم استفاده میکند، مثلا زمانی که دان از او میپرسد چه چیزی میخورد، ابتدا تعارف میکند و بعد لیست خواسته هایش را مطرح میکند حتی نحوه پختنِ بیکنش را.
تیچ در واقع فردی است که میخواهد از همه چیز استفاده کند و مدام دنبال گرفتن و دادن اطلاعات است.
از همان ابتدای ورودش که مدام مشغول گرفتن آمار است تا زمانی که متوجه میشود حرف پول وسط است و خودش را میاندازد وسط معرکه و دان را تحریک میکند و باب را از این ماجرا بیرون میکند و بعد خودش را طرف معامله با دان میکند تا زمانی که کارشان به نتیجه نمیرسد هم همچنان نمیخواهد فرصتها را از دست دهد.
تیچ شخصی است که در توهم بهترین و باهوش ترین و عاقل ترین به سر میبرد و خود را دانای مطلق میداند و فکر میکند از همه چی سر در میآورد، شاید برای این باشد که لقب تیچ ( اوستا ) را گرفته است چون مدام میخواهد به همه درس بدهد.
تیچ در لجنی که خودش عاملش هست زندگی میکند و تا زمانی که دان با او بحثش میشود از اینکه واقعا کیست و چیست، از خود واقعیاش خبر ندارد. و بعد از حرفهای دان است که به بازشناسی یا خود شناسی میرسد و شروع میکند به داد و بیداد و بهم ریختن مغازه.
تیچ: تو کل این دنیا هیچ قانونی وجود نداره، درس و غلطی تو کار نیست، دنیا دروغه … رفاقتی تو کار نیست همه چی گنده …. همه مون عین غارنشینا زندگی میکنیم
و در پایان، بعد از به سرانجام نرسیدن تلاشها و تنها خالی کردن تنش ها، از مغازه خارج میشود.
بیشتر بخوانید: مروری بر آثار Martin McDonagh مارتین مک دونا
نقش زبان در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی
گفت و گوها در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی، کوتاه، تند، منقطع و لحنی نامطمئن دارند و لایههای دیگری از متن را بیان میکنند. لایه هایی که نشان دهنده انسانهای بازنده و هیچی ندار و همچنین روزمرگی و بطالت است.
در واقع تمام اینها حملهای است به رویای آمریکایی و شکافهای اجتماعی.
برسیم به داستان، در واقع نگاه به داستان و طرح در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی جزو لاینفک ماجراست. طرح یا داستان در متن نمایشنامه بوفالوی آمریکایی از بین نرفته است ولی نوع استفاده از آن به عنوان یکی از ابزارهای تئاتر عوض شده است.
داستان برپایه بی اعتمادی، عدم قطعیت و پوچی بنا شده است. داستان به نقطهای جز شکست آدمها در روزمرگیشان نمیرسد.
در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی به تاویلی میتوان گفت: دیوید ممت در نمایشنامهاش فضاهای واقعی خلق میکند و گفت و گوهایی ناآشنا و غیرطبیعی را نشانمان میدهد ← صحنهی گفت و گو درباره گاوصندوق.( صفحه ۱۳۴)
در نمایشنامه بوفالوی آمریکایی زبان نقش مهمی دارد، نو و تازه است که با استفاده از آن دروغ، روزمرگی و پوچی و خیانت بین آدمها نشان داده شده است. زبانی که بطالت زندگی و اهداف شخصیتها را مشخص میکند.
افرادی که هرچند روز یه بار کنار هم ورق بازی میکند، در رویای پولدار شدن به سر میبرند و مدام از این و آن خبر میبرند و میاورند و… . افرادی که همگی دنبال پولدار شدن اند ولی موفق نمیشوند و فقط میتوانند حرف بزنند و در حوزهی عمل هیچی نیستند.
ممت با زبان طنز و نیشدار (زهرخند) نمایشنامه هایش را مینویسد که در این بین ضعفهای اجتماعی و فرهنگی کشورش را بیان میکند.