من او را دوست داشتم رمانی از آنا گاوالدا؛ دفاعیهای بر یک پایان تلخ
رمان من او را دوست داشتم Someone I loved (با نام اصلی Je l’aimais) نوشتهی آنا گاوالدا Anna Gavalda نویسندهی زن فرانسوی است که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه منتشر شده است و الهام دارچینیان این کتاب را با عنوان من او را دوست داشتم به فارسی ترجمه کرده است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. ناهید فروغان نیز این کتاب را با عنوان دوستش داشتم به فارسی برگردانده است و نشر ماهی آن را ترجمه کرده است. در ادامه با تحلیل رمان من او را دوست داشتم با نت نوشت همراه باشید.
من او را دوست داشتم نوشتهی آنا گاوالدا , دفاعیهای بر یک پایان تلخ
کتاب دربارهی زنی به نام کلوئه است که عاشقانه همسرش را دوست میداشته و تصور میکرده که در کنار او زندگی خوبی دارد تا اینکه در یک روز زمستانی همسرش او و دو فرزندش را به خاطر زنی دیگر ترک میکند.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] مروری بر زندگی آنا گاوالدا و همذات پنداری زنان با آثار او
“هوس سیگار کردم. ابلهانه بود. سالها بود سیگار نمیکشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است… ارادهی راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید. مردی را دوست دارید، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی در مییابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد…”
بخش اعظم رمان من او را دوست داشتم را مکالمههای کلوئه و پدر همسر بی وفایش تشکیل میدهد. پدرشوهر قصد آرام کردن عروسش را دارد ولی نه با روشهای متداول و نه دلداری هایی که هر روزه عادت به شنیدنشان داریم.
“از نبود پدرشوهرم استفاده میکنم تا تلفن همراهم را چک کنم.
نه زنگی، نه پیامی.
بله هیچ چیز …
چه احمقم…
چه احمق …”
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رمان بیلی نوشتهی آنا گاوالدا
زشتی خیانت در رمان من او را دوست داشتم Someone I loved غیر قابل بحث است. دردناک بودن آن مدام یادآوری میشود. گاوالدا قلمی دارد که با احساس گرایی زیاد سعی میکند آن حسی که میخواهد را به خوانندهاش برساند و میشود گفت که در آن موفق عمل کرده است.
در پست بودن خیانت همسران پس از ازدواج شکی نیست ولی رمان من او را دوست داشتم از آن گذر میکند. این مسئله دیگر برای او جای سوال ندارد. چیزی که در این رمان مطرح میشود این است که آیا کسی که خیانت کرده است باید برود یا بماند یا به عبارتی سوال فلسفیای که در فیلم دربارهی الی مطرح میشود. اینکه آیا یک پایان تلخ به واقع بهتر از یک تلخی بی پایان است؟
“ترجیح میدهم تو امروز خیلی رنج بکشی تا این که همه عمرت، همیشه کمی رنج بکشی.”
کلوئه ترک شده است و پدرش شوهرش معتقد است که این اتفاق دردناکی است ولی اتفاق بدی نیست. او معتقد است که لیاقت او خیلی بیشتر از زندگی با کسی است که او را دوست نداشته است. زندگی با کسی که با وجود او یک نفر را برای عشق ورزیدن انتخاب کرده است. که اگر او بماند دلیلی جز ترحم نداشته است. او معتقد است که پسرش انسان خوبی نیست ولی کار درستی کرده است.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد اثر آنا گاوالدا
“شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه میکنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان میگویند ، فقط به خودشان :آیا من حق اشتباه کردن دارم ؟ فقط همین چند واژه …
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو … و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیر و رو کردن …
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی، پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود رو به رو شدن. دست کم یک بار در زندگی. رو به رو با خود. تنها خود. همین.
“حق اشتباه” ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟
چه کسی جز خودت؟”
نویسنده در رمان من او را دوست داشتم je l’aimais در تلخی ترک شدن به دنبال کورسوی روشنایی میگردد و به آن میرسد و با واقع بینی تلخی این مسئله که باید به افرادی که میخواهند ما را ترک کنند اجازهی ترک کردن داد بیان میکند.
شاید این حرفها چیزی شبیه شعار به نظر بیاید و انسان گمان کند که خود نویسنده در مواجهه با این شرایط این چنین واکنش نشان نخواهد داد ولی واقعیت این است که نویسندهی کتاب، آنا گاوالدا، حقیقتا به جای کلوئه زندگی کرده است. او شوهری داشته است که او و فرزندانش را به خاطر زنی دیگر ترک کرده است.
“زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قوی تر است… از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکان شان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است…
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد …”
پس به نظر نمیرسد که آنا گاوالدا Anna Gavalda از سر خیال راحت و سیری شکم دربارهی گرسنگی حرف زده باشد. در رمان من او را دوست داشتم جملات قصار به وفور یافت میشود بنابراین برای افرادی که این گونه جملات در کتابها را میپسندند انتخاب خوبی است. گاوالدا نثر روان و راحتی دارد و بی قید داستان پردازی میکند و برای تعریف کردن قصهاش به خود سختی خاصی نمیدهد.
“روزی، البته خیلی از آن روز گذشته، روزی با دختر کوچکم به شیرینی فروشی رفتیم. خیلی به ندرت پیش میآمد که با دخترکم به شیرینی فروشی بروم. کم پیش میآمد که دستش را بگیرم و از آن کم تر این که با او تنها باشم.
فکر کنم یک صبح یکشنبه بود. آدمهای زیادی برای خرید شیرینی آمده بودند، کیک توت فرنگی یا نان خامهای میخریدند. وقتی از آن جا بیرون رفتیم، دختر کوچولویم از من خواست یک تکه از نان باگت به او بدهم، ندادم. نه. به او گفتم، نه بگذار برسیم خانه. به خانه برگشتیم همگی پشت میز نشستیم تا ناهار بخوریم.
یک خانواده کوچک خوشبخت. من نان را بریدم. این کار را دوست داشتم. میخواستم به وعده ام وفا کنم. اما وقتی تکه نان را به دخترکم دادم، او نان را به برادرش داد.
– اما گفتی نان میخواهی…
دستمالش را باز کرد و جواب داد:
– چند ساعت پیش میخواستم.
– اما این همان نان است و همان طعم را دارد، چرا نمیخواهی؟
اصرار کردم:
– همان است…
سرش را برگرداند.
– نه، ممنون.”
او تخصص خوبی در زیبا نوشتن مسائل روزمره دارد. چیزهایی که هر روز از کنارشان عبور میکنیم و چیز خاصی در آن نمیبینیم چه برسد به چیزی زیبا. گاوالدا میتواند با جزئیات و با استفاده از کلمات زیبا روزمرهها را توصیف کند و کمی هم این گونه مسائل را دراماتیک کند.
بیشتر بخوانید: رمان دوست بازیافته نوشتهی فرد اولمن
“چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟”
آنچه که از در رمان من او را دوست داشتم آنا گاوالدا تماما مشهود است این نکته است که او سرشار از احساسات است ولی این مسئله باعث نشده است که واقع بینیاش از بین برود.
“خوب فکر کرده ام، دچار توهم نشده ام، تو را دوست دارم اما به تو اعتماد ندارم. چون رابطه ما واقعی نیست، شبیه بازی است. حالا که بازی است، هر بازی قاعده هایی دارد. دیگر نمیخواهم در پاریس تو را ببینم. نه در پاریس و نه هیج جای دیگری که تو را بترساند و وقتی با تو هستم دلم میخواهد بتوانم دستت را در خیابان بگیرم و در رستوران ببوسمت، در غیر این صورت لذتی برایم ندارد. در سنی نیستم که حوصله موش و گربه بازی داشته باشم. پس همدیگر را در جاهای دور میبینیم، هر چه دورتر بهتر…”
بیشتر بخوانید: گوژپشت نتردام نوشته ویکتور هوگو
او در رمان من او را دوست داشتم به جای نوشتن داستانهای خوشحال و خوش آب و رنگ داستانهای تلخی از واقعیت زندگی را به زیبایی بیان میکند. شاید بتوان گفت که او خواننده را در ورود به داستان هایش نخست به یک فرد احساساتی بدل میکند و به او نشان میدهد که یک فرد احساساتی چه طور میبیند چه طور زندگی میکند چه طور نفس میکشد و بعد او را به سمت تلخیهای زندگی هل میدهد.
شاید دلیل تلخ بودن این کتاب همین باشد. این مسئله که ما به عنوان یک انسان عاقل و منطقی و یا سنگدل با خیانت روبرو نمیشویم بلکه ابتدا سپر عاطفه مان را میاندازیم.
Anna Gavalda در حقیقت اغلب روایت میکند که یک انسان احساساتی چه طور با قسمتهای تلخ زندگی مواجه میشود و در حقیقت باید چه طور مواجه شود.
“به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان در درجهی دوم اهمیت قرار دارد رشک میبرم. آنان شاهان این دنیایند. شاهان رویین تن.”
آنا گاوالدا زن بودن را پر عاطفه بودن توصیف میکند. مردان رمان من او را دوست داشتم خائنند ولی او مرد را خائن توصیف نمیکند. او برای قوی جلوه دادن زن احساساتش را خط نمیزند بلکه قوی بودن در عین ضعف را به تصویر میکشد و زیبایی را در آن میبیند. همچنین فیلمی فرانسوی از رمان من او را دوست داشتم در سال ۲۰۰۹ ساخته شده است.
بیشتر بخوانید: اگر شبی از شبهای زمستان مسافری از ایتالو کالوینو