آلبوم بانگی عجب جدیدترینِ شهرام ناظری؛ عشقت صنما چه دلبری ها کردی
آلبوم صوتی تصویری بانگی عجب آخرین اثر شهرام ناظری در مقام خوانندگی است. آهنگساز این کار علی اصغر رحیمی است. این آلبوم تصویری به مناسبت سالگرد تاسیس یونسکو با اشعار مولانا در بناهای مختلف باستانی و تاریخی شهر زیبای اصفهان خوانده و آماده شده است.
شهرام ناظری سال هاست که ارتباط نزدیکی با «مولانا» داشته و میتوان او را یکی از عوامل شناسایی این شاعر بزرگ دانست و در حالی که موسیقی سنتی ایران بیشتر بر اساسِ اشعار سعدی و حافط است؛ او روی مولانا و فردوسی تلاش بسیاری کرده است. خودش میگوید مولانا، تنها شاعری است که او را زیر و رو میکند: «او قطعا جزو معدود انسانهایی است که در طول تاریخ به زبان آبرو دادهاند. نگاه او ورای واژه است. وقتی به آفرینش واژهای چون “سلسله بندنده” دست میزند در واقع به دنبال نهایت معناست. به همین خاطر زبان آبرو مییابد و از داشتن او به خود خواهد بالید. از سوی دیگر صمیمیت در کلام او به اوج خود میرسد. شاعران دیگر عموماً ترجیح میدهند با زبان با وقار و مدرسهای سخن بگویند اما استفاده مولانا از واژههای کلیشهای هم او را به مقصودش میرساند. درست به همین خاطر است که آفرینش و خلق واژه از ملزومات همیشگی کلام مولاناست. نگاه کردن به طریقهای که دیگران مینگرند برای او کوچک است.»
بیشتر بخوانید: نقد آلبوم ناگفته ساخته ی حافظ ناظری؛ من مرغ لاهوتی بدم، دیدی که ناسوتی شدم…
به عقیدهی شهرام ناظری که برترین مولانا خوان آواز ایران است و البته به شعر نوی فارسی هم اقبال خوبی نشان داده است، ممکن نیست فردی با مولانا بنشیند و دوستدار شعر نو نباشد. او در شعر مولانا بارقههایی از نیما و المانهای شعری او میبیند. از نظر او مقام مولانا فراتر از مقام شاعری است. ناظری در این باره این چنین میگوید: «وقتی از او سخن میگویم یا شعرش را میخوانم دیگر نمیتوانم یک جا ساکت و ساکن بنشینم. مرا به جوش و خروج میآورد این مرد. هنوز که هنوز است پس از سالها حشر و نشر با او وقتی حرفش به میان میآید تا صبح در اتاق راه میروم. او مثل اقیانوس پر تلاطمیست که تا ابد جوش و خروش دارد. در کار این اقیانوس خفتگی و خواب و آرام وجود ندارد.
اندیشه و کلام این مرد بزرگ نو به نو حرکت را باعث میشود. در واقع میشود گفت به قدری جهان این مرد بزرگ است که زبان و طرز فکر انسان (درون شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی) برای داشتنش به خود میبالد. مولانا فخر همه زبان هاست. اما مولانا را نباید فقط شاعر بدانیم. او ورای یک شاعر صرف است. ذکر این نکته هم ضروری است که به نظر خود حضرت مولانا، شاعری خیال پردازی است اما خود او تمام آن چه گفته را تجربه کرده بنابراین وقتی داریم از مولانا حرف میزنیم منظورمان صرفاً یک خیال شاعرانه زیبا نیست. او هر آن چه گفته را با گوشت و پوستش و چه بسا با تمام وجودش تجربه کرده است. شاعران دیگر تنها وهم و خیالی زیبا را به رشته تحریر در میآورند.
بیشتر بخوانید: شهر خاموش اثر کیهان کلهر؛ داروگ کی میرسد باران؟…
اما بدون شک خواندن شعر مولانا نیازمند مواجههای خاص و متفاوت است. شما باید آن چه مولانا میگوید را درک کرده باشی، به بیان بهتر باید آن را زندگی کرده باشی تا کار مولانا را از اعماق وجودت حس کنی. شما مطمئن باشید کسی که با مولانا هم نشینی کند و او را بشناسد عاشق شعر نو هم میشود. از سوی دیگر باید بپذیریم ادبیات در ایران بیشتر از موسیقی رشد کرده و موسیقی ما عقب مانده است. ما در موسیقی اثری که همپای مولانا و فردوسی یا در شعر معاصر همپای اشعار ملکالشعرای بهار و نیما باشد نداریم. موسیقی گنجینهی بزرگی است، اما به دلیل مسائل تاریخی، موسیقیدانها از همه شایستگی هایشان استفاده نکردند. در چنین شرایطی موسیقیدان مجبور میشود دست به دامان ادبیات شود. به طور مثال در یک محیط بی انگیزه وقتی موسیقیدان به فردوسی روی میآورد با دریایی از مفاهیم ژرف و دنیایی از ترکیبات موسیقایی کلام و واژه مواجه میشود و همین میتواند دریچهی بزرگی را به روی موسیقیدان بگشاید، حتی اگر اثرش بی کلام باشد.»
گفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنم
گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ
گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این
“مولانا”
بیشتر بخوانید: تحلیل آلبوم ایران من ساختهی همایون شجریان و سهراب پورناظری؛ بر دشت من، باران توئی