سینمای جهان

فیلم Beautiful Boy ساخته‌ی فیلیکس ون گرینینگن؛ مرثیه‌ای برای یک رؤیا

فیلم Beautiful Boy
۳+

پسر زیبا تمام آن چیزی است که در نگاه اول می‌توان از معضل اعتیاد در بطن خانواده‌ای سرشار از مهر دریافت کرد. فیلم Beautiful Boy که بر اساس داستان واقعی خاطرات دیوید شف David Sheff نویسنده و روزنامه نگار امریکائی است؛ رابطۀ عاشقانۀ پدر و پسری را به تصویر می‌کشد که در بطن مرداب خودویرانگری نیک شف رو به زوال می‌رود. فرم روائی فیلم گرینینگن که بر پرش‌های زمانی به گذشته و زمان حال استوار است، به خوبی مغشوش بودن و سرگردانی شخصیت اصلی فیلم (Nic Sheff) را که در مرداب اعتیاد در حال فروپاشی است، به نمایش می‌گذارد.

فیلم Beautiful Boy

مرثیه‌ای برای یک رؤیا

در نگاه کلی فیلم Beautiful Boy به کارگردانی Felix van Groeningen راوی ماجرایی است که نوعی زیست در جهانی غیر واقعی که فرم روائی حاضر را به کابوس مبدل می‌کند و همزمان، نوعی هوشیاری و آگاهی بکر می‌طلبد تا با کنار هم گذاشتن داستان‌های پراکندۀ فیلم، به یک خط داستانی منسجم رسید و آن را هضم کرد. صحنه‌های فیلم که به مثابۀ گذشتن در ذهن پریشان نیک، پرشتاب و فاقد انسجام روایت می‌شود، روند فروپاشی شخصیت را که مدام در مرز باریک میان مرگ و زندگی در نوسان است، شدت می‌بخشد و زوایای پنهان لایه‌های شخصیتی را برجسته می‌کند.

در نگاه کلی فیلم Beautiful Boy به کارگردانی Felix van Groeningen راوی ماجرایی است که نوعی زیست در جهانی غیر واقعی که فرم روائی حاضر را به کابوس مبدل می‌کند و همزمان، نوعی هوشیاری و آگاهی بکر می‌طلبد تا با کنار هم گذاشتن داستان‌های پراکندۀ فیلم، به یک خط داستانی منسجم رسید و آن را هضم کرد.

در نگاه کلی فیلم Beautiful Boy به کارگردانی Felix van Groeningen راوی ماجرایی است که نوعی زیست در جهانی غیر واقعی که فرم روائی حاضر را به کابوس مبدل می‌کند و همزمان، نوعی هوشیاری و آگاهی بکر می‌طلبد تا با کنار هم گذاشتن داستان‌های پراکندۀ فیلم، به یک خط داستانی منسجم رسید و آن را هضم کرد.

تماشاگر در مواجهۀ نخستینش با فیلم با داستانی طرف است که نه تنها دربارۀ اعتیاد است، بلکه روند فروپاشی خانوادۀ نیک را نشانه می‌رود و تأثیرات مخرب اعتیاد را بر خانواده برجسته می‌کند. گوئی تخریب خانواده‌ای زیبا بیشتر در مرکز توجه است تا پرداخت به ریشه‌ی اصلی این ویرانگری و معضل اعتیاد.

در ادامه فیلم Beautiful Boy با پیشرفت درام، در میان قطع‌های ناگهانی، فیلمساز به مواجهۀ پدر و پسر با هم، به سکانس‌هائی بر می‌خوریم که نیک در آن ریشه‌های فلسفی گرایشش به اعتیاد را اعتراف می‌کند. ریشه‌هائی واقعی که در جهانی اگزیستانسیالیستی تعریف می‌شود و از نیک شخصیتی می‌سازد آکنده از اضطراب و پریشانیِ انسان از بودن و زیستن در جهان.

شخصیت نیک که بسیار مشابه شخصیت مرد زیرزمینی داستایوفسکی است، زندگی خود ویرانگرانۀ خودخواسته‌ای را انتخاب کرده است و به آن آگاه است. شخصیتی باهوش و مستعد که می‌تواند همزمان در چندین کالج معتبر پذیرفته شود و در بطن یک زندگی موفقیت آمیز رشد کند، اما درست راه دیگری را انتخاب می‌کند که در آن به سرعت پیشرفت می‌کند و به یک مصرف کنندۀ تمام عیار مواد مخدر تبدیل می‌شود.

بیشتر بخوانید: سریال Peaky Blinders: همان لحظه‌ای که «تقریبا همه چیز را گرفته‌ای!»

شخصیت نیک که بسیار مشابه شخصیت مرد زیرزمینی داستایوفسکی است، زندگی خود ویرانگرانۀ خودخواسته‌ای را انتخاب کرده است و به آن آگاه است.

شخصیت نیک که بسیار مشابه شخصیت مرد زیرزمینی داستایوفسکی است، زندگی خود ویرانگرانۀ خودخواسته‌ای را انتخاب کرده است و به آن آگاه است.

مرد زیر زمینی در رمان داستایوفسکی اذعان دارد که چه کسی است که می‌گوید آدم‌ها چون در زندگی واقعی به علایق شان مشغول نمی‌شوند به سمت کارهای خلاف کشیده می‌شوند؟ اگر آنها را از علائق واقعی و طبیعی¬ شان آگاه کنید و منافع شخصی شان را برایشان روشن کنید، هرگز خلاف آن را انتخاب نمی‌کنند. در حالیکه میلیون‌ها انسان وجود دارند که آگاهانه و با علم کامل به نفع حقیقی شان و بی تفاوت به سود و اهمیت آن و بدون اما و اگر، تنها از سر لجاجت و خودسری آن را رها می‌کنند و می‌روند…

در فیلم Beautiful Boy نیک شخصیتی ابزورد است که همچون شخصیت مرد زیرزمینی داستایوفسکی، از اندوه آگاهی ژرف و درک نشدن از طرف جامعه رنج می‌برد و به تنهائی و انزوا خو می‌گیرد. نیک، در سکانسی که در رستورانی به دیدن دیوید می‌آید، دیالوگ‌های تکان دهنده‌ای از بحران هولناک وجودی‌اش را بیرون می‌ریزد که ریشه‌های شخصیتیِ درک نشده و متزلزلش را برجسته می‌کند.

– من دست به کارهائی می‌زنم که باعث نمی‌شه متفاوت باشم. من دارم دیوونه می‌شم و تو فقط منو خجالت زده می‌کنی. من یه چیز شگفت انگیز می‌خوام که تو زندگیم خلق نمی‌شه… من یه مخلوق خاصم. خواهش می‌کنم اینو بفهم…

شخصیت‌هائی که ناامیدانه تلاش میکنند بخشی از دنیائی باشند که به آن تعلقی ندارند و در آن بیگانه اند. نیک بر خلاف مرد زیرزمینی داستایوفسکی، در تلاشی مذبوحانه درصدد است در سایۀ عشق به پدرش با هیولای درونش مبارزه کند.

شخصیت‌هائی که ناامیدانه تلاش میکنند بخشی از دنیائی باشند که به آن تعلقی ندارند و در آن بیگانه اند. نیک بر خلاف مرد زیرزمینی داستایوفسکی، در تلاشی مذبوحانه درصدد است در سایۀ عشق به پدرش با هیولای درونش مبارزه کند.

نیک در خلال این دیالوگ‌ها سعی دارد به تعریف مشخصی از خود برسد که در پایان، از بیان کردن آنها مملو از احساسی ناامید کننده و ناتوانی ملال آوری می‌شود. دیالوگ‌هائی کلیدی که مفهوم آگاهی یعنی رنج کشیدن را همچون رفتاری شکنجه گر به مایه‌های شخصیتی نیک تزریق می‌کند و از او شخصیتی می‌سازد که برای فرار از جهانی که در آن هر چه می‌آفریند راضی کننده نیست و درک نمی‌شود، به جهانی غیر واقعی (زیستن در جهانی کاذب همچون مواد مخدر) پناه می‌برد.

دیالوگ‌های فوق که در فضائی الکن و با قطع ارتباطی درونی/ معنوی بین دیوید و نیک اتفاق می‌افتد، یک دیوار نامرئی بین کاراکترها می‌کشد که هرگونه ارتباطی در آن رو به قهقراء می‌رود. گوئی نیک در پشت دیواری شیشه‌ای هر چقدر فریاد می‌زند صدایش به پدرش نمی‌رسد و دیوید نیز از شنیدن صدای پسرش عاجز است؛ در حالیکه با تلاشی اندوهناک درصدد است برای نجات پسرش به هر ریسمانی دست بیاویزد.

در فیلم Beautiful Boy سکانس فوق که سادگی دلهره آوری دارد از ناتوانی درک دو کاراکتر نشأت می‌گیرد. شخصیت‌هائی که علیرغم عشق سرشاری که به یکدیگر دارند، هرگز در هم حل نمی‌شوند و ادامۀ ارتباط، ارتباطی عبث و الکن است.

بیشتر بخوانید: سریال چرنوبیل Chernobyl: هدف ما خوشحالی تمام بشریت است!

دیوید و نیک شف

آنها نه بدون هم می‌توانند به زیستن ادامه دهند و نه با هم و این رفتار، خلاء بی واسطه‌ای می‌آفریند که جهانی ابزورد و خالی را برجسته می‌کند. مونولوگ‌های پایانی نیک مبنی بر انزجارش از زندگی واقعی و هر آنچه در آن معنائی واقعی دارد، بی تفاوتی و پشت پا زدن به همۀ موضوعات معنادار زندگی که پوچی مفرطی را به شخصیت تزریق می‌کند، شخصیت‌های ابزورد داستایوسکی را به خاطر می‌آورد.

شخصیت‌هائی که ناامیدانه تلاش میکنند بخشی از دنیائی باشند که به آن تعلقی ندارند و در آن بیگانه اند. نیک بر خلاف مرد زیرزمینی داستایوفسکی، در تلاشی مذبوحانه درصدد است در سایۀ عشق به پدرش با هیولای درونش مبارزه کند. تلاشی که در جهان فیلمیک بر خلاف سرنوشت واقعی نیک شف در جهان واقعی، به بستاری منسجم و بسته ختم نمی‌شود و به دور باطلی می‌انجامد؛ همچون انسانِ بیمار ِآخرالزمانی که بیماری تا عمق جانش ریشه دوانیده و از رویاروئی با آن عاجز است. ساختاری فرمیک و مارپیچ که در آن نجات هرگز دوامی ندارد و بازگشت به جهنم در آن قطعی است.

  • مطلب فوق پیش از این در روزنامه شرق منتشر شده است.

برای درج دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین‌های این هفته در نت‌نوشت

برو بالا