ادبیات جهان

رمان کوری نوشته‌ی ژوزه ساراماگو؛ آنچه ما را واقعا می‌کشد، کوری است!

رمان کوری Blindness نوشته‌ی ژوزه ساراماگو José Saramago نویسنده‌ی پرتغالی است. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۹۵ در ۲۸۸ صفحه منتشر شد. داستان رمان کوری از جایی شروع می‌شود که مردی در یک شهر در یک روز معمولی در حالی که پشت چراغ قرمز ایستاده است کور می‌شود. و بعد از آن یک یک مردم شهر کور می‌شود. پرده‌ی سفید همچون دریایی از شیر ناگهان جلوی چشم تک تک مردم شهر را می‌گیرد. مقامات دولتی اول فکر می‌کنند که این یک شیوع بیماری واگیر دار است و مسری است. مکانی را برای سکونت آدم‌های مبتلا انتخاب می‌کنند و آن‌ها را از سایر مردم شهر جدا می‌کنند و در قرنطینه نگه داری می‌کنند. در ادامه‌ی این متن با بررسی و تحلیل کاملی بر رمان کوری با نت نوشت همراه باشید.

رمان کوری نوشته‌ی ژوزه ساراماگو

آنچه ما را واقعا می‌کشد، کوری است

چشم پزشک مشهور شهر که کور شده به همراه همسر خود، پسر بچه‌ای که از بیماران دکتر بوده، دختر، پیرمرد، اولین کور و تعدادی دیگر از شخصیت‌های این داستان هستند. در این بین تنها فردی که کور نشده زن پزشک است. و هم اوست که بسیاری از ماجراها را از چشم او می‌بینیم. تعداد افرادی که هر روز کور می‌شوند رو به افزایش است در حالی که رسانه‌ها دائمن خبر از کنترل بیماری و مهار آن توسط دولت می‌دهند.

آدم‌هایی که در این قرنطینه نگهداری می‌شوند شرایط بدی دارند. در حالیکه توسط سربازان بسیاری به شدت محافظت می‌شوند تا از کوچکترین تماس آن‌ها با بیرون جلوگیری شود. حتی سربازان هم از آن‌ها می‌ترسند و به آن‌ها نزدیک نمی‌شوند. کسی به داد آن‌ها نمی‌رسد. از بهداشت خبری نیست. غذا به حد کافی در اختیارشان قرار نمی‌گیرد و حق بیرون رفتن و هواخوری ندارند. غذا کم است و به همین دلیل بر سر آن جنگ در می‌گیرد.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] ملت عشق اثر الیف شافاک

داستان رمان کوری از جایی شروع می‌شود که مردی در یک شهر در یک روز معمولی در حالی که پشت چراغ قرمز ایستاده است کور می‌شود. و بعد از آن یک یک مردم شهر کور می‌شود. پرده‌ی سفید همچون دریایی از شیر ناگهان جلوی چشم تک تک مردم شهر را می‌گیرد.
داستان رمان کوری از جایی شروع می‌شود که مردی در یک شهر در یک روز معمولی در حالی که پشت چراغ قرمز ایستاده است کور می‌شود. و بعد از آن یک یک مردم شهر کور می‌شود. پرده‌ی سفید همچون دریایی از شیر ناگهان جلوی چشم تک تک مردم شهر را می‌گیرد.

در محیط قرنطینه عده‌ای اراذل و اوباش از این فرصت سواستفاده می‌کنند و کنترل اوضاع را در دست می‌گیرند. و به بقیه حکمرانی می‌کنند غذا و سایر حقوق آن‌ها را پایمال می‌کنند و همه را در جهت رفع نیازهای خود به خدمت می‌گیرند.

آن‌ها غذای همه را در اختیار خود گرفته اند و بقیه‌ی کورها برای اندک غذایی که برای زنده ماندن به آن احتیاج دارند باید تن به هر کاری بدهند. آن‌ها ابتدا طلا و جواهرات و وسایل با ارزش همه را می‌گیرند و بعد از آن از زن‌ها می‌خواهند تا خود را در اختیار آن‌ها قرار دهند. زن چشم پزشک به همراه عده‌ی دیگری تاب نمی‌آورند و طی عملیاتی سر دسته‌ی اوباش را می‌کشند.

اما این پایان ماجرا نیست زن دیگری برای انتقام از آنچه به سرش آورده اند به آن‌ها دوباره حمله می‌کند و آن‌ها را با آتش فندک می‌سوزاند. اما باعث می‌شود که کل محل قرنطینه در آتش بسوزد و تمام کورها از آن جا فرار می‌کنند. همه‌ی شهر کور شده اند. و شهر در تصرف آن هاست در این بین تنها زن چشم پزشک است که بینا است. و اوست که راهنمای این گروه می‌شود که با هم هم اتاقی بوده اند. آن‌ها در برگشت به شهر هریک به خانه‌های خود می‌روند.

به دنبال کسان و اموال خود هستند. اما شهر دیگر شبیه شهری که می‌شناختند نیست. اینجا هم همچنان مشکل بهداشت و غذا پا برجاست و حتی بدتر از داخل قرنطینه است. پس از گذاشتن چندین روز و بسیاری از مرگ و میرها دوباره بینایی افراد همانطور که ناگهان رفته ناگهان بر می‌گردد. اما دیگر هیچ یک از آن‌ها مانند قبل نیستند.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] بر باد رفته نوشته‌ی مارگارت میچل؛ بررسی فیلم و رمان Gone with the Wind

ژوزه ساراماگو متولد ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ است که در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ در اسپانیا درگذشت. ساراماگو نویسنده‌ی پرتغالی است. او در دهکده‌ی کوچکی در لیسبون پرتغال در خانواده‌ای کشاورز متولد شد. وی بیشتر ایام کودکی‌اش را در روستا در کنار پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند که طبق گفته‌ی خودش همان دوران تأثیر بسیار زیادی بر آثار وی داشت.
ژوزه ساراماگو متولد ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ است که در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ در اسپانیا درگذشت. ساراماگو نویسنده‌ی پرتغالی است. او در دهکده‌ی کوچکی در لیسبون پرتغال در خانواده‌ای کشاورز متولد شد. وی بیشتر ایام کودکی‌اش را در روستا در کنار پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند که طبق گفته‌ی خودش همان دوران تأثیر بسیار زیادی بر آثار وی داشت.


رمان کوری مملو از آدم‌های مختلف و حضور کوتاه آن هاست. توصیف محیط و فضاها توصیف آدم‌های پراکنده در شهر و اوضاع آنهاست. شخصیت‌ها اسم ندارد. و البته از زبان یکی از شخصیت‌ها دلیل این بی نامی را می‌فهمیم در جهانی که همه چیز بی معنی شده و مهنای واقعی خود را از دست داده دیگر نام به چه کاری می‌آید.

اسم شما را می‌شود بدانیم، کورها که اسم ندارند، من فقط یک صدا هستم، هیچ چیز دیگری مهم نیست. زن دکتر گفت ولی شما کتاب نوشته اید و اسم تان روی کتابهاتان هست، حالا کسی نمی‌تواند آن‌ها را بخواند، خوب انگار که وجود ندارند. شخصیت‌ها در رمان کوری نامی ندارند و ما آن‌ها را با عناوینی چون چشم پزشک، اولین مرد کور، همسر چشم پزشک، پسر بچه ، دختر، پیرمرد، دزد و فاحشه، پاسبان می‌شناسیم.

این عناوین هم با توجه به نقش و حضور آن‌ها در داستان به آن‌ها اطلاق می‌شود. اما با وجود اینکه این شخصیت‌ها اسمی ندارند اما به قدری خوب در جزییات مورد نیاز خوب ساخته و پرداخته شده است که هم آن‌ها را به خوبی می‌شناسیم و هم در روند داستان می‌توانیم آن‌ها را تعقیب کنیم. در ادامه کمی در مورد شخصیت‌های داستان می‌خوانیم.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] من پیش از تو نوشته‌ی جوجو مویز

شخصیت های کلیدی در رمان کوری

  • همسر چشم پزشک تنها بینای قرنطینه است که بعد در می‌یابیم تنها بینای شهر و کشور است. که توضیحی برای آن در کار نیست. و همان طور که ساراماگو در صفحه‌ی ۲۰۱ این کتاب می‌گوید: “گاهی بعضی چیزها هست که بهتر است بدون شرح بماند،” باید گفت که اتفاقی افتاده و دنبال چند و چون نباشیم. و البته سوای بینایی زن عاقل و مهربانی است که با درایت و صبر و حوصله‌ای که در این شرایط طاقت فرسا دارد باعث نجات جان هم اتاقی‌ها و بسیاری دیگر از کورها می‌شود.
  • چشم پزشک که همان طور که از عنوانش معلوم است چشم پزشک مشهور شهر هست و هم اتاقی‌هایش در قرنطینه بصورت تصادفی همان بیمارانش هستند که روز قبل به مطب مراجعه کرده‌اند. اوست که متوجه ظهور فاجعه‌ی کوری می‌شود و به دنبال دلیل آن می‌گردد. اما کوری به او امان نمی‌دهد. و از آنجایی که اوست که به مقامات هشدار داده است بلافاصله همانند بقیه‌ی مردم به قرنطینه فرستاده می‌شود.
  • اولین مرد کور که صبح یک روز عادی در حالیکه پشت چراغ قرمز ایستاده است کور می‌شود. و به همین چشم پزشکی که پیشتر در موردش گفتیم مراجعه می‌کند. هنگامی که او کور شد مردی او را به خانه می‌رساند و همان مرد از موقعیت استفاده می‌کند و ماشین او را می‌دزدد.
  • مرد دزد که ماشین اولین مرد کور را دزدیده است در اتاقی مشترک با او در قرنطینه زندگی می‌کند. برخورد این دو فرد هم بخشی از ماجراهای داستان است. مرد دزد در اثر حادثه‌ای دچار سانحه می‌شود و در اثر نبود بهداشت و امکانات پزشکی از زخمی ساده می‌میرد. او اولین کشته‌ی این کتاب و حادثه‌ی کوری است. که به خاک سپردن او از اولین چالش‌های هم اتاقی‌های او در شرایط سخت موجود است.
  • پسر بچه‌ای در اتاق است که به دلیل ابتلا به کوری از پدر و مادر خود جدا شده و به قرنطینه فرستاده شده است. پسر بچه نقش چندانی در داستان و روند آن ندارد. دختری تنها از او مراقبت می‌کند و به نوعی جای مادر او را پر می‌کند.
  • دختر از بیماران چشم پزشک است که در اثر بیماری ورم ملتحمه به آن‌ها مراجعه کرده است. او در طی این اقامت عاشق پیرمردی می‌شود که در کنار آن‌ها زندگی می‌کند.
  • زن فاحشه‌ای که بر سر قرار خود در هتل کور شده است. یک پاسبان، پیرمرد از دیگر شخصیت‌های داستان هستند.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] قلعه حیوانات نوشته‌ی جورج اورول: همه برابرند بعضی‌ها برترند!

شخصیت‌های داستان و ما خوانندگان در ابتدا فکر می‌کردیم که این یک بیماری واگیر دار است که مانند بیماری‌های دیگر واگیر دار جسمی رخ داده است. و دیر یا زود راه حل علاج آن توسط دانشمندان و پزشکان پیدا می‌شود اما هر چه در داستان پیش می‌رویم با رخدادهایی که می‌بینیم و واکنش آدم نسبت به آن در می‌یابیم که این کوری روحی است.
شخصیت‌های داستان و ما خوانندگان در ابتدا فکر می‌کردیم که این یک بیماری واگیر دار است که مانند بیماری‌های دیگر واگیر دار جسمی رخ داده است. و دیر یا زود راه حل علاج آن توسط دانشمندان و پزشکان پیدا می‌شود اما هر چه در داستان پیش می‌رویم با رخدادهایی که می‌بینیم و واکنش آدم نسبت به آن در می‌یابیم که این کوری روحی است.

تحلیل رمان کوری

رمان کوری تصویر انسان امروز است. انسانی که دچار کوری روحی و روانی است. چون چشم تنها عضو بدن است که می‌شود روح را توی آن دید. و نبودنش در این رمان به دلیل نبودن روح و روان سالم در بدن است. همانطور که شخصیت‌های داستان به دنبال دلیل کوری و وضعیت اسفبار خود به آن می‌رسند: ترس آدم را کور می‌کند، حرف راست تر از این نشنیده ام، ما همان لحظه‌ای که کور شدیم، کور بودیم، ترس ما را کور کرده و همین ترس ما را کور نگه می‌دارد.

شخصیت‌های داستان و ما خوانندگان در ابتدا فکر می‌کردیم که این یک بیماری واگیر دار است که مانند بیماری‌های دیگر واگیر دار جسمی رخ داده است. و دیر یا زود راه حل علاج آن توسط دانشمندان و پزشکان پیدا می‌شود اما هر چه در داستان پیش می‌رویم با رخدادهایی که می‌بینیم و واکنش آدم نسبت به آن در می‌یابیم که این کوری روحی است.

ما از بیماری می‌میریم، تصادم می‌کنیم و بلای آسمانی نازل می‌شود و حالا کوری هم به آن اضافه شده است، منظورم این است که از کوری و سرطان می‌میریم، از کوری و سل، از کوری و ایدز و از کوری و سکته قلبی، ممکن است بیماری در آدمها متفاوت باشد،

اما آنچه واقعا ما را می‌کشد کوری است، ما جاودانه نیستیم و از مرگ نمی‌توانیم بگریزیم، اما دست کم می‌توانیم کور نباشیم، و کور نمیریم، دکتر گفت حالا اگر این کوری واقعی و ملموس باشد، چطور کور نمیریم، زنش گفت من مطمئن نیستم.

رمان کوری یک اثر جهانشمول است و شاید برای همین است که مکان‌ها و افراد اسمی ندارند. جغرافیای رمان به لحاظ مکانی مشخص نیست. رمان کوری یک اثر داستانی اجتماعی تمثیلی است که به شرایط زندگی آدم‌های معاصر در تمام شئون خود معترض است و آدم‌ها را با نشان دادن سرگذشتی که شاید پیش رویشان باشد دعوت به بینایی و بیداری می‌کند.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل نوشته‌ی هاروکی موراکامی

در جامعه‌ای که ارزش‌ها و کرامت انسانی دائما توسط قدرت‌های بزرگ پایمال می‌شود و گاه انسان‌ها را از ابتدایی ترین حقوق خود محروم می‌کنند اگر ساکت بنشینیم و بی تفاوت باشی سرنوشتی تلخ در انتظار تو خواهد بود.
در جامعه‌ای که ارزش‌ها و کرامت انسانی دائما توسط قدرت‌های بزرگ پایمال می‌شود و گاه انسان‌ها را از ابتدایی ترین حقوق خود محروم می‌کنند اگر ساکت بنشینیم و بی تفاوت باشی سرنوشتی تلخ در انتظار تو خواهد بود.

در جامعه‌ای که ارزش‌ها و کرامت انسانی دائما توسط قدرت‌های بزرگ پایمال می‌شود و گاه انسان‌ها را از ابتدایی ترین حقوق خود محروم می‌کنند اگر ساکت بنشینیم و بی تفاوت باشی سرنوشتی تلخ در انتظار تو خواهد بود. در این جامعه که امیدی وجود ندارد و حتی نقاط ضعف در فرهیخته ترین طبع‌ها و جود دارد و کمال رفتاری در کسی دیده نمی‌شود. نمونه‌ی آن پزشک کوری است که با اینکه به نسبت بقیه دانا تر است اما او نیز کور شده است.

همانطوری که ژوزه ساراماگو  José Saramag در سخنرانی‌اش در سال ۱۹۹۸ در هنگام دریافت جایزه‌ی ادبی در آکادمی نوبل بیان می‌کند:

“من شاگرد و کار آموز شخصیت‌های رمان هایم هستم/ شاگرد فکر کرد، ما کور هستیم و نشست و نوشت، کوری را، تا به آخر.تا به آن‌ها که می‌خوانند یادآوری کند که وقتی زندگی را تحقیر می‌کنیم فرد را از بین می‌بریم، که کرامت‌های انسانی را قدرت‌های بزرگ هر روز لگدمال می‌کنند و دروغ جهانی جای حقیقت جمعی را می‌گیرد و انسان که عزت خود را پاس نمی‌دارد و احترام و تکریم هم نوع را از یاد می‌برد. آنگاه شاگرد گویی به احضار ارواح و شیاطین حاصل از کوری فرد مشغول می‌شود و به روایت ساده ترین داستان می‌پردازد.”

با آغاز کوری انسان‌ها کم کم از تمدن و مظاهر آن فاصله می‌گیرند. مساله‌ی حفظ حیات و تامین نیازهای اولیه موجب می‌شود که انسان‌ها از اخلاقیات فاصله بگیرند، تمام هر آنچه که در زندگی آموخته اند فراموش کنند و بدل به حیوان بشوند.

و در نتیجه‌ی این کوری به سرشت خام خود بر می‌گردند. راههای زیادی برای بدل شدن به حیوان وجود دارد که به تعداد زیادی از آن‌ها در این رمان پرداخته شده است. و به روایت آنچه چشم پزشک می‌گوید دنیا به آخر رسیده است، فساد همه جا گسترده شده، بیماری از در و دیوار می‌بارد، آب تمام شده است و غذا زهر است. نبودن بهداشت، اهمیت ندادن به حقوق فردی و اجتماعی افراد، نزاع و دعواهای وحشیانه بخشی از اتفاقاتی است که انسان‌های این جامعه را بدل به حیوان کرده است.

انسان‌هایی که شرافت خود را بر سر نیازهای ابتدایی از دست داده اند. جای جای رمان کوری پر از این صحنه گردازی‌ها و تشبیهات است. انسان‌هایی که در نتیجه‌ی ترس مانند خرچنگ‌های کودن و لنگ حرکت می‌کنند.

با آغاز کوری انسان‌ها کم کم از تمدن و مظاهر آن فاصله می‌گیرند. مساله‌ی حفظ حیات و تامین نیازهای اولیه موجب می‌شود که انسان‌ها از اخلاقیات فاصله بگیرند، تمام هر آنچه که در زندگی آموخته اند فراموش کنند و بدل به حیوان بشوند.
با آغاز کوری انسان‌ها کم کم از تمدن و مظاهر آن فاصله می‌گیرند. مساله‌ی حفظ حیات و تامین نیازهای اولیه موجب می‌شود که انسان‌ها از اخلاقیات فاصله بگیرند، تمام هر آنچه که در زندگی آموخته اند فراموش کنند و بدل به حیوان بشوند.

مورچه‌هایی که وقتی به هم می‌رسند از راه حرکت شاخک هایشان هم را می‌شناسند. کورهایی که مانند خوک‌ها چهار دست و چا راه می‌روند و صورتشان را بر زمین می‌مالند. برخی هم مانند اسبی شده اند که وقتی خوردن را از یاد برد، مرد. دولت‌ها که همواره شعار تلاش برای رسیدن به سعادت برای انسان‌ها را دارند در این موقعیت آن‌ها را رها کرده اند و تنها با پخش دروغ سعی در حفظ جایگاه خود بر سر پول و قدرت تلاش می‌کنند. دسترسی به حقایق عملن غیر ممکن شده است.

اخبار از تختی به تخت دیگر منتقل می‌شد و هر چه از مبدا دور می‌شد، بسته به خوش بینی یا بدبینی طرف آب می‌رفت یا بزرگ می‌شد. مفاهیم و مسایلی چون خدا، مذهب، جهان هستی و انسان در این کتاب بسیار یافت می‌شود. اشارات مختلف به داستان آفرینش و روایت‌های مختلف کتاب عهد عتیق در رمان نشان دهنده‌ی بازگشت انسان به نخستین سالهای زندگی پیش از تمدن است.

دنیا بدل به جهنم شده است و انسان پس از تحمل رنج و درد بسیار به آگاهی رسیده است و جهان پس از این کوری دوباره دارد متولد می‌شود، انسان‌ها دوباره دارند پاک و برهنه و مطهر دوباره زندگی را آغاز می‌کنند.گرچه جهنم به روایت علمای مذهب جایی است که ارواح محکوم و گناهکار مجبورند بوهای متعفن، چرک، تهوع آور و مسموم را تحمل کنند و شلاق‌های سوزان، پاتیل‌های قیر مذاب جوشان و سایر چیزهای مربوط به ریخته گری و آشپزخانه در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد.

نقش زنان در روایت رمان کوری

یکی دیگر از مسائلی که باید به آن پرداخت نقش مهم زنان در این رمان است. زنان رمان نقش اصلی و پیش برنده‌ای در این داستان دارند. همانطور که می‌بینیم تنها بینا هم زن است. زنان این رمان دارای عقل و درایت هستند و مردان در مقابل خود خواه و بی مصرف هستند.

زنان در این رمان چون فرشته نجات ظاهر می‌شوند فداکاری و ایثار می‌کنند و مردان اغلب دارای رفتار بیمارگونه، پوچ و بی محتوایند و دست به اعمالی می‌زنند که تنها به گسترش فساد و هرج مرج مشغول هستند و بارشان بر دوش زنان است.

اگر نمی‌توانیم کاملا مثل آدم زندگی کنیم، دست کم هر چه در توان داریم به کار بگیریم تا کاملا حیوان نشویم، حرفهای او از بس تکرار شده بود، به شعار، قاعده و قانون بخش تبدیل شد.
اگر نمی‌توانیم کاملا مثل آدم زندگی کنیم، دست کم هر چه در توان داریم به کار بگیریم تا کاملا حیوان نشویم، حرفهای او از بس تکرار شده بود، به شعار، قاعده و قانون بخش تبدیل شد.

گرچه شمار زنان مشخص در داستان اندک است اما با همین تعداد اندک در مقابل مردانی که گروه و دسته هستند می‌ایستند و پایان داستان را رقم می‌زنند. تنها زن بینای جمع که زن چشم پزشک است اوست که تنها در شرایط پیچیده و بسیار سخت سعی می‌کند که همه را از سقوط به قهقرا نجات دهد.

اگر نمی‌توانیم کاملا مثل آدم زندگی کنیم، دست کم هر چه در توان داریم به کار بگیریم تا کاملا حیوان نشویم، حرفهای او از بس تکرار شده بود، به شعار، قاعده و قانون بخش تبدیل شد.

رمان کوری باعث می‌شود که بعد از خواندن آن تا مدتها به هوشیارتر به دور و بر خود نگاه کنید. کوری رمانی به شدت تلخ و دردآور است. در طول خواندن رمان از انسان و مفاهیم انسانی متنفر می‌شوید و به پوچ و بی پایه بودن رفاه و آسایش در سایه‌ی پیشرفت تکنولوژی پی می‌برید. با خواندن این رمان در می‌یابیم که کوری دلایل مختلفی دارد.

کوری یعنی بدگمانی، دروغ، کوری یعنی از بین رفتن عقل، درایت، درک و فهم هم نوع، کوری یعنی وقتی امید نباشد. ژوزه ساراماگو نویسنده‌ی رمان کوری است که در مورد ایده‌ی اصلی این کتاب این گونه بیان می‌کند که:

“مثل تمام رمانهایم ، کوری هم از ایده‌ای شکل گرفت که ناگهان به ذهنم رسید.در رستورانی منتظر بودم ناهارم رو بیاورند که ناگهان ،کاملا بی مقدمه ،به این فکر افتادم که چه می‌شد اگر همه ما کور بودیم؟ بعد انگار در جواب سئوال خودم ، فکر کردم ولی ما واقعا کور هستیم . .این نطفه رمان بود.بعد از آن فقط باید رویدادهای اولیه را طراحی می‌کردم و می‌گذاشتم عواقب آن شکل بگیرد . این عواقب هولناک‌اند ولی منطقی فولادین دارند. در کوری تخیل چندانی وجود ندارد ، صرفا استفاده روشمند از رابطه علت و معلول است.”

شیوه‌ی روایت در رمان کوری به گونه‌ای است که ما قدم به قدم از چشم راوی شهر را می‌بینیم. راوی داستان دانای کل است که هم بر درون و هم بیرون شخصیت‌ها آگاه است. او با ما حرف می‌زند. رو به ما حرف می‌زند و ماجراها را برای ما خوانندگان روایت می‌کند.

اما او نیز مانند ما و شخصیت‌ها از چیزی جلوتر و آینده آگاه نیست. و همین موجب می‌شود که ما نیز شریک تجربه‌های شخصیت‌ها باشیم. با اینکه راوی دانای کل است و می‌تواند به درون شخصیت‌ها برود اما بیشتر توصیفات توصیفات فضایی بیرونی و رفتار شخصیت‌های داستان است. فضای داستان بیشتر عینی است تا ذهنی. گر چه راوی در لحظاتی در برابر اتفاق‌های داستان با تک جملاتی اظهار نظرهایی هم در باب فلسفه و حکمت زندگی دارد.

ژوزه ساراماگو José Saramago

ژوزه ساراماگو متولد ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ است که در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ در اسپانیا درگذشت. ساراماگو نویسنده‌ی پرتغالی است. او در دهکده‌ی کوچکی در لیسبون پرتغال در خانواده‌ای کشاورز متولد شد. وی بیشتر ایام کودکی‌اش را در روستا در کنار پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند که طبق گفته‌ی خودش همان دوران تأثیر بسیار زیادی بر آثار وی داشت.

او به خاطر مشکلات مالی پس از پایان سال دوم، دبیرستان را رها کرد. و مدرسه فنی رفت و پنج سال از عمرش را در این مدرسه گذراند، و در همان دوران با ادبیات کشورش آشنا شد، سپس به مکانیکی، حرفه‌ای که آموخته بود مشغول شد. پس از مدتی تغییر شغل داد و در اداره خدمات رفاه اجتماعی کارمند شد. در سال ۱۹۴۴ با ایلدا ریش ماشین‌نویس شرکت راه‌آهن ازدواج کرد.

ساراماگو نخستین رمان خود را در سال ۱۹۴۷ به نام بیوه نوشت که با عنوان سرزمین گناه منتشر شد.
ساراماگو نخستین رمان خود را در سال ۱۹۴۷ به نام بیوه نوشت که با عنوان سرزمین گناه منتشر شد.

ساراماگو نخستین رمان خود را در سال ۱۹۴۷ به نام بیوه نوشت که با عنوان سرزمین گناه منتشر شد. وی در سال ۱۹۹۵ موفق به دریافت جایزه ادبی کامو و در سال ۱۹۹۸ موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل گردید. آکادمی سوئد این جایزه را به خاطر قدرت انجیل شفقت و دیگر آثار تمثیلی وی که همواره خواننده را وادار به درک واقعیتی موهوم می‌کند به وی اعطا کرد. از دیگر آثار ساراماگو می‌توان به رمان بینایی(۲۰۰۴)، همه‌ی نام‌ها ( ۱۹۹۷)، سال مرگ ریکاردوریش(۱۹۸۶)، بالتازار و بلموندا ( ۱۹۸۲) اشاره کرد. از او آثار بسیاری به فارسی ترجمه شده است.

از روی رمان کوری فیلمی در سال ۲۰۰۸ ساخته شده است. که شصت و یکمین جشنواره‌ی فیلم کن با این فیلم گشایش یافت. گارگردان این فیلم فرناندو مریلس Fernando Meirelles است. او برزیلی است. در فیلم کوری بازیگرانی چون جولین مور Julianne Moore ، مارک رافالو Mark Ruffalo، دنی گلوور بازی کرده اند. جولین مور نقش همسر پزشک را بازی کرده است که همانطور گه پیشتر گفتیم از نقش‌های اصلی و پیش برنده‌ی ماجراهای رمان است.

پس از اکران این فیلم گروه‌هایی از نابینایان به ویژه در ایالات متحده، از این فیلم انتقاد کرده‌اند. از جمله فدراسیون ملی نابینایان آمریکا در بیانیه‌ی خود اشاره کرده: فیلم کوری کلیشه‌های نادرست رایج درباره‌ی نابینایان را تقویت می‌کند؛ کلیشه‌هایی از این قبیل که نابینایان به خودشان اهمیت نمی‌دهند و دائماً سر ناسازگاری دارند.

فراموش شدن انسانیت، غافل شدن از خود و غایت نهایی اعتلای روحی انسان، رواج یافتن دروغ، دزدی، استفاده‌ی ابزاری دولت‌ها از مردم در دست یابی به قدرت و پول، سکوت و بی اعتنایی در مقابل حق و حقیقت از جمله مضامینی هستند که در بسیاری از آثار ادبیات داستانی و نمایشی به آن پرداخته شده است.

پیشنهاد مطالعه بعد از رمان کوری

از این آثار داستانی و نمایشی مشهور می‌توان اشاره کرد به داستان کوتاه مسخ نوشته‌ی فرانتس کافکا اشاره کرد که فردی به نام گرگور زامزا یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شد دید که تبدیل به حشره شد. و یا نمایشنامه‌ی کرگدن نوشته‌ی اوژن یونسکو. که اهالی شهر کوچکی در فرانسه همه به ناگاه کرگدن می‌شوند و تنها یک نفر انسان باقی ماند.

رمان کوری در ایران بارها ترجمه شده است. مساله‌ی تعدد ترجمه‌ها از آثار مهم جهانی همواره وجود دارد که به دلیل نبودن قانون کپی رایت در ایران این اتفاق رخ می‌دهد. و همانند همیشه در بین اینکه کدام ترجمه بهتر است اختلاف نظرهایی وجود دارد. اسدالله امرایی، مهدی غبرایی، مینو مشیری که همگی از مترجمان به نام کشور هستند دست به ترجمه‌ی این رمان زده‌اند.

کتاب صوتی رایگان رمان کوری نوشته‌ی ژوزه ساراماگو

در انتهای این متن می‌توانید کتاب صوتی رمان کوری را با ترجمه کیومرث پارسایی و صدای تایماز رضوانی در ۵ قسمت به صورت رایگان بشنوید.

دانلود کتاب صوتی کوری: قسمت اول / قسمت دوم / قسمت سوم / قسمت چهارم / قسمت پنجم

اديسه عسكری

اديسه عسكری هستم، رويايی دارم و كوشش مي كنم شايسته ی آن باشم. ادبيات می خوانم و می نويسم

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. چند سال پیش نمی‌دونم دقیقاً چند سال، رفتم سراغ کوری و ده دوازده صفحه خودم، نتونستم همراهش بشم، گذاشتم کنار تا زمانش برسه، دوباره می‌رم سراغش، ممنونم بخاطر معرفی‌ها و نقدها و مطالب با ارزش‌تون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا