سینمای جهان

فیلم Cold War جنگ سرد ساخته‌ی پاول پاولیکوفسکی

فیلم Cold War (به فارسی: جنگ سرد) جدید‌ترین ساخته Paweł Pawlikowski کارگردان لهستانی است. بعد از فیلم Ida، پاولیکوفسکی فرمی را نشان داد که منحصرا امضای او بود. پس از چند تجربه در ساخت فیلم‌های بلند و مستند، Cold War تجربه بصری شگفت‌انگیزی است که دیدنش به علاقه‌مندان سینما توصیه می‌شود. در ادامه با نقد و تحلیل فیلم Cold War همراه نت نوشت باشید. فیلمی متفاوت که در این روزگار بی هنری در سینما دست آوردی است نوستالژی از دورانی که سینما سینما بود!

فیلم Cold War جنگ سرد

[su_label type=”black”]فیلم جنگ سرد توسط ۴ نفر از نویسندگان نت‌نوشت مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است، برای آغاز با بررسی این اثر به قلم محمدتقی راسفیجانی همراه خواهیم بود[/su_label]

زمانی بودن و مکانی نبودن

Cold War روایتی خورنده از برهه‌ای است که هزار بار در تاریخ تکرار شده و راهی برای رهایی از آن نیست. جنگ موجودی است زنده و همزاد آدمی که از بودنش تغذیه می‌کند و مانند خوره وجودش را از درون می‌مکد تا او را به دره دیگری از هستی پرتاب کند.

دره‌ای که بعد از اتمام جنگ تازه خود نمایی می‌کند. Cold War همه‌ی پس از جنگی است که جامعه‌اش در حال دست و پا زدن برای نجات است. لهستانِ پس از جنگ و انسانی که همیشه در حین نابودی درحال جوانه زدن است.

 

فیلمی تکنیکال که علاوه بر دستاوردهایِ بصری که در جای خود ارزشمند هستند، نگاهی معنا وار از دریچه دوربین به شکافی انسانی می‌اندازد؛ و موضوعی را پیش می‌کشد که در کشاکش قرون گذشته دغدغه‌ای بس گزان بر دوش صاحبان اندیشه بوده است.

مسئله‌ای به نام اختیار و اراده. دو اصلی که همیشه با هم در کلنجارند. و در فیلم نگاهی بعضا تیزبین، گاهی محافظه کار و لحظاتی درمانده وار را به نمایش می‌گذارد.

در اواخر دهه چهل و در لهستان، هنگامی که زبانه‌های جنگ در حال فرو کشیدن است. موسیقیدانی به همراه گزراش‌گر زن در دل روستاهای لهستان به دنبال استعدادهایی از موسیقی فولکلور هستند، تا از دل آنان اندک افرادی را به منظور رقص و آواز کُر به خدمت در آورده و رسومی را زنده کنند.

برای انتخاب، باید تست دهند. یکی از انتخاب کنندگان پیانیستی خِبره به نام ویکتور با بازی Tomasz Kot است. پیانیستی اغلب ساکت و با وقار که با ظرافتی افراد را از نظر می‌گذراند. نوبت به دختری می‌رسد که نه لهجه و نه سیمایش چندان تطابقی با نژاد روستایی ندارد.

هویتی که بعدها جعلی بودنش مشخص می‌شود. زولا Joanna Kulig همان دختر بلوند و بی‌پروایی است که با آوازی روسی در دل ویکتور جای باز می‌کند.

فیلم Cold War آهسته به جلو قدم می‌گذارد و عشقی که میان زولا و ویکتور شعله ور می‌گردد. موسیقی که از معصومیت فولکلور آغاز می‌شود و موفقیت، پایش را تا سجده‌گاه استالین باز می‌کند. دِگر آن موسیقی نیست.

ظاهرش جوانیِ پاکِ دشت‌ها، اما کاربردش مدح سیاست کمونیسم است. ویکتور در زمانِ اجرا در آلمان شرقی از زولا می‌خواهد تا با وی به پاریس فرار کند. زمان فرار اما خبری از زولا نمی‌شود و ویکتور به تنهایی عازم تبعیدی خود خواسته می‌شود.

در نقد فیلم Cold War باید اشاره کرد که فیلم تا این لحظه از داستان به سختی و ابهام پیش می‌رود. دلیل زولا برای نرفتن هیچ‌گاه دانسته نمی‌شود و اشارات بعد هم منطقی به نظر نمی‌آید. اما داستان فیلم همین نقطه عطف را نیاز داشت تا وارد درام خود شود. تبعید و انتخاب. دلتنگی و تن دادن، همگی در پس جبرِ جغرافیایی شکل می‌گیرد که بندهایشان تا آخر اتصالشان را حفظ می‌کنند.

بیشتر بخوانید: فیلم Ida اثر پاول پاولیکوفسکی؛ و من؟ چرا من اینجا نیستم؟

هنرنمایی Joanna Kulig و Tomasz Kot در فیلم Cold War
هنرنمایی Joanna Kulig و Tomasz Kot در فیلم Cold War

این توالی زمان که زولا را با حرارت تا پاریس، ویکتور را تَن به بازگشتی شکنجه گون می‌دهد، تنها به صدای آهی شباهت دارد که هر مصیبت دیده‌ای، خیره به نا‌معلومی درحالی که بغضی در درونش نطفه گذاری می‌شود، آرام اشک می‌ریزد.

گاهی زولا به عشق ویکتور و لحظه به لحظه  ویکتور در مسیر زولا. اما چقدر اراده در زندگی ویکتور و زولا تأثیر گذار است؟ چقدر از این مسیرِ پیموده شده ثمره جبر است و نه اختیار. تا چه اندازه اراده ویکتور به آرمان‌گاهش او را نزدیک می‌کند و به چه اندازه‌ای آرمان شهرش جبری برسر زولا می‌شود؟!

یا در جایی دیگر زولا افسار اختیارش را  می‌تازاند و به لهستان بازمی‌گردد، اما چه فعلی در پس این اراده جبرِ دیگری را در زندگی ویکتور ظاهر می‌کند؟ این تنها اشاره‌ای به کش مکش‌های فلسفی است که فیلم در لحظه لحظه آن زاده و شکل می‌گیرد.

Cold War آن چهره از تأثیر روانی جنگ بر هویت است. هویتی که گروگان می‌گیرند و دست و پا زدنی است. زیرا چاره‌ای جر بازگشت به اصل ندارد. در فیلم Cold War باید ازعان داشت که فیلم در مورد تقلای جوانه زدن امید در پس چهره سرد مردمانی است که پس از جنگ جهانی دوم، این بار میان دو غول شرق و غرب اسیر گشته و عشقی ساده که هم خواب دیگران می‌شود، اما آرام نمی‌گیرد.

پوستر فیلم Cold War به کارگردانی Paweł Pawlikowski
پوستر فیلم Cold War به کارگردانی Paweł Pawlikowski

پاول پاولیکوفسکی فیلمی ساخته که فرم اصلی‌اش در داستان نمی‌گنجد. از محلی بودنش خارج و مانیفستی برای عموم ارائه می‌دهد. تصمیم پاوو پاولیکوفسکی برای سیاه و سفید گرفتن فیلم و همچنین نسبت ۴:۳ به جای پرده عریض به شکل درخشانی در فیلم جای گرفته است و فیلمبرداری فوق العاده Łukasz Żal حتما ماندگار خواهد شد.

قاب‌هایی که وی بسته همراه با نورپردازی های به شدت دقیق به همراهی کارگردانی بی نقص پاولیکوفسکی تجربه بصری خلق کرده است که بی‌تردید بسیاری از قاب‌های آن در اذهان دوستداران سینما به یاد خواهد ماند.

نورپردازی پرکنتراست فیلم در مواقعی ادای دینی است به سینمای اکسپرسیونیست بین دو جنگ جهانیِ آلمان، که وحشتی درونی توأمان با تهی بودن و نا امیدی را بر دل مخاطب می‌نشاند، تا قاب‌های کم‌رمقِ کم رنگ ابتدایی فیلم که مینیمالیستی خَشن را که ترکش‌های جنگش در آن نهفته است.

در این‌جا سیاهی و سفیدی رنگ نیست، گاهی معناست، کمی زندگی‌است. زندگی که فیلتر‌های رنگیِ آن زیادی می‌نماید. در حالی که واقعیتش کمی خاکستری است.

بیشتر بخوانید: فیلم The Death and Life of John F. Donovan ساخته‌ی زاویه دولان؛ قصه‌ی آدم‌های طلایی

هنرنمایی Joanna Kulig و Tomasz Kot در فیلم Cold War
هنرنمایی Joanna Kulig و Tomasz Kot در فیلم Cold War

مثالِ دونده‌ای است که نمی‌رسد و یا تشنه‌ای اسیر دریا است. نمی‌میرد اما زنده هم نیست. می‌خشکاند اما نا‌امید هم نیست. سراسر شور است اما زمانش نیست. تماما عشق است اما مجالی برایش نیست.

فیلم Cold War فیلمی است که مقطعی از عمر بشری را به نمایش می‌گذارد که لحظه به لحظه‌اش تعلیق است. سکوتی نه از سر پیروزی، تأملی است از برای شرورتی دیگر. مارکسی که یادآور می‌شد:

“هر آن‌چه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود”

در نهایت در بررسی فیلم Cold War باید به پرده آخر فیلم اشاره کرد. دو انسان زخم خورده با سرنوشتی متفاوت اما عاشق، که سیاست، جنگ و جغرافیا جدایشان کرد. تنها به انتظار  لحظه‌ای درنگ در اتاقی، در مهمانی دِگری در حین هم آغوشی به هم برسد.

Cold War درباره جنگ سرد نیست، درباره سرمای جنگ انسان با خود و خواسته هایش است. گاهی نه پاریس شهر عشاق و نه فرانسه زبان عشق است. گاهی ورشو همه آن چیزی داشته های من است و می‌خواهم!

فیلم Cold War در نهایت در فصل جوایز نیز موفق عمل کرد. تا جایی که نامزد سه جایزه اسکار بهترین کارگردانی، فیلم برداری و بهترین فیلم خارجی گردید و در نهایت رقابت را به فیلم Roma آلفونسو کوران واگذار کرد.

اما مهم تر از همه توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره  کن را برای پاول پاولیکوفسکی به ارمغان آورد. کارگردانی خوش قریحه که دغدغه‌اش انسان است و از پرداختن به بطن دلشوره هایش هیچ ترسی ندارد.

بیشتر بخوانید: فیلم One Flew Over the Cuckoo’s Nest دیوانه از قفس پرید؛ در باب آستانه مفاهیم!

نقد فیلم جنگ سرد Cold War اثر پاول پاولیکوفسکی
نقد فیلم جنگ سرد Cold War اثر پاول پاولیکوفسکی
[su_label type=”black”]در ادامه با بررسی و نقد فیلم جنگ سرد به قلم آرش منادی همراه هستیم[/su_label]

جنگ سرد Cold War جدیدترین ساخته‌‌ی پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski به همراهی نویسندگی یانوش گواتسکی و هنرمندی یوانا کولیگ Joanna Kulig و توماس کات Tomasz Kot عاشقانه‌‌ی جنون آمیزی را به مثابه جنگ سردی بین دو عشاق روایت می‌کند. در ادامه با تحلیل و نقد فیلم جنگ سرد با نت‌نوشت همراه باشید.

نقد فیلم جنگ سرد Cold War

که همین دوست داشتن زیباست…

در نقد فیلم جنگ سرد Cold War باید گفت که جدیدترین ساخته‌‌ی پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski توانست نخل طلای بهترین کارگردانی را در هفتاد و یکمین دوره‌‌ی جشنواره کن برای او به ارمغان بیاورد.

اما این فیلم که در بخش فیلم‌های خارجی زبان نود و یکمین دوره جشن سینمایی اسکار نیز قرار داشت، نتوانست اسکار بهترین فیلم بخش خارجی زبان را دریافت کند. جایزه‌ای که پیشتر پاولیکوفسکی برای ساخته‌‌ی قبلی‌اش ایدا در هشتاد و هفتمین دوره اسکار دریافت کرده بود.

در ادامه‌‌ی نقد فیلم جنگ سرد Cold War توجه به این نکته ضروری است که جدیدترین ساخته‌‌ی پاولیکوفسکی، از منظر فرم و محتوا بی شباهت به اثر پیشین وی؛ ایدا نمی‌باشد. این شباهت به ویژه خود را در فرم هر دو فیلم بیش از هرچیزی نشان می‌دهد. نخست آنکه هر دو فیلم سیاه و سفید هستند.

قاب بندی‌ها مینیمال می‌باشند و عموما دوربین بخش زیادی از فضای خالی بالای سر بازیگران را قاب میگیرد. شخصیت‌ها در گوشه‌‌ی کادر قرار دارند و همین سبک فیلمبرداری و دکوپاژ، توانسته به خوبی فضای سرد حاکم بر هر دو فیلم را به مخاطب القا کند. گرچه در تحلیل و بررسی فیلم جنگ سرد Cold War باید گفت که این فیلم به دلیل سوژه‌اش که رقص و موزیک و عشقی جنون آمیز است، به اندازه‌‌ی ایدا مینیمال نیست و فضاها شلوغ تر از فیلم قبلی هستند و فیلم نیز دارای ریتم تندتری می‌باشد.

در ادامه‌‌ی نقد فیلم جنگ سرد Cold War باید توجه داشت که اگر در ایدا ما بیشتر با قاب‌های خالی و یک نفره رو به رو هستیم، در Cold War ما بیشتر مشاهده گر قاب‌های انعکاسی و دو نفره می‌باشیم. بیشتر سکانس‌ها به دلیل محتوای عاشقانه فیلم، دو نفره قاب گرفته شده اند و نماهای انعکاسی در سکانس‌های مختلف نیز بیانگر وجوه دیگر این شخصیت‌های مجنون این عاشقانه غریب می‌باشد. وجوهی که به مرور در طول فیلم با آن‌ها مواجه می‌شویم.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم If Beale Street Could Talk از بری جنکینز؛ آزادی برابری برادری

هنرنمایی Joanna Kulig در فیلم Cold War
هنرنمایی Joanna Kulig در فیلم Cold War

از منظر اشتراک محتوای هر دو فیلم باید اشاره داشت که در هر دو ما با شخصیت هایی مواجه می‌شویم که به نوعی در جستجوی هویت خویش می‌باشند.

در ایدا؛ دختر راهبه‌ای را می‌بینیم که در جستجوی هویت خویش و خانواده‌اش مسیر سردی را می‌پیماید. در Cold War ما با عشاقی رو به رو هستیم که در گذر از فراز و فرود‌های بسیار و جنگی بی پایان و سرد، در پی کشف هویت عاشقانه خویش می‌باشند.

این توجه به شخصیت‌ها و وارد شدن به احساسات عمیق عاطفی اشان و نگاه روانکاوانه به کاراکترها، کاری است که پاولیکوفسکی در هر دو فیلم درخشان خویش نشان می‌دهد.

نکته‌ای که در بررسی و نقد فیلم جنگ سرد Cold War می‌توان به آن اشاره داشت، انتخاب پاریس برای بودن این دو عاشق و معشوق در کنار یکدیگر است.

در واقع تنها جایی که این دو تا مدتی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، پاریس است. همانطور که می‌دانیم، عاشقانه ترین شهر جهان، پاریس می‌باشد، پس بستر مناسبی برای وقوع عاشقانه‌ای غریب از جنس Cold War نیز می‌باشد.

علاوه بر وجهه عاشقانه این شهر، پاریس شهره در فرهنگ و هنر نیز هست. و برای حرفه‌‌ی هر دو که موسیقی و رقص است، بستر بسیار مناسبی برای پیشبرد بخشی از داستان می‌باشد. این در حالی است که پاولیکوفسکی اصالت لهستانی اثر را چه در موسیقی و رقص فولکولور و چه لباس ها، حفظ کرده است.

در نقد فیلم جنگ سرد Cold War ما بیش از آنکه با یک اثر عاشقانه رو به رو باشیم، با درامی روانکاوانه رو به رو هستیم. در اصل، فیلم بیان احساسات شخصیت‌ها از منظر روانشان است. دو انسانی که در عین آنکه عاشقانه یکدیگر را می‌خواهند، اما از شدت دوست داشتن و ویژگی‌های رفتاری‌اشان، نمی‌توانند در کنار یکدیگر باقی بمانند و با هم زندگی سالمی به لحاظ روانی داشته باشند.

کنار هم قرارگیری مکررشان و فاصله گیری هایشان نیز که چندین بار در طول فیلم اتفاق می‌افتد، گواه این مدعاست. ما با دو شخصیتی رو به رو هستیم که به نوعی به بیماری روانی خودشیفتگی مبتلا هستند.

هر یک خود را در کارش عالی می‌داند و هر دو دارای نبوغی جنون آمیز در حرفه اشان هستند. همین ویژگی‌های شخصیتی یکسانشان هست که نمی‌گذارد این دو با وجود تمام عشقی که بینشان هست، کنار یکدیگر آرام بمانند و این رابطه را همچون بستری برای جنگی سرد می‌سازد. جنگی که هیچ یک در نهایت پیروز آن نیست، مگر آنکه هر دو با هم بمیرند تا در ابدیت با یکدیگر بمانند.

پی نوشت : عنوان نوشته بخشی از شعر از دوست داشتن، سروده‌‌ی فروغ فرخزاد می‌باشد.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم نبراسکا Nebraska ساخته‌ی الکساندر پین؛ بر باد رفته …

بعد از فیلم موفق موفق آیدا، پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski که گمان می‌رفت از آخرین ساخته‌ی خود رونمائی کرده است، این بار با فیلم متفاوت دیگری بازگشته است که همان فرم و ساختار تکنیکی فیلم آیدا را دنبال می‌کند.
بعد از فیلم موفق موفق آیدا، پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski که گمان می‌رفت از آخرین ساخته‌ی خود رونمائی کرده است، این بار با فیلم متفاوت دیگری بازگشته است که همان فرم و ساختار تکنیکی فیلم آیدا را دنبال می‌کند.
[su_label type=”black”]در ادامه با هم تحلیل فیلم Cold War به قلم تارا استادآقا خواهیم خواند[/su_label]

تحلیل فیلم جنگ سرد Cold War

 آیا عشق زنده است؟

بعد از فیلم موفق موفق آیدا، پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski که گمان می‌رفت از آخرین ساخته‌ی خود رونمائی کرده است، این بار با فیلم متفاوت دیگری بازگشته است که همان فرم و ساختار تکنیکی فیلم آیدا را دنبال می‌کند.

سینمای ساختار شکن و سردی که متأثر از فضای کمونیستی و ملتهب دهه‌ی ۵۰ است با تصاویر دفورمه‌ای که گاه از وسط، انتها یا هدروم بریده می‌شوند و تصویر ناقصی از زندگی ارائه می‌دهد که ما را همزمان در وضعیتی قرار می‌دهد که گوئی با بعد دیگری از زندگی رو به رو هستیم و یا شاید ارتباطمان را با واقعیت قطع می‌کند تا همیشه آگاه باشیم در حال دیدن یک فیلم هستیم.

در فیلم جنگ سرد Cold War قرارگیری شخصیت‌ها در گوشه‌های پائینی کادر Paweł Pawlikowski که در هجوم فضاهای خالی بیرونی و درونی ساختمان‌ها و یا آسمان قرار می‌گیرند، از آنها کاراکترهائی می‌سازد تا علاوه بر ماهیت تنهائی و جداافتادگی شان، تسلط دنیای بزرگ ماتریالیستی-کمونیستی حاکم بر دوران بعد از جنگ سرد را نشان دهد.

استفاده از نگاتیو مونوکروم، اتمسفر حاکم بر فیلم را همچون اغلب فیلم‌های سیاه و سفید، به گذشته و منحصراً در این فیلم به کشورهای کمونیستی دهه‌ی ۵۰ نزدیک می‌کند.

در فیلم جنگ سرد Cold War قرارگیری شخصیت‌ها در گوشه‌های پائینی کادر Paweł Pawlikowski که در هجوم فضاهای خالی بیرونی و درونی ساختمان‌ها و یا آسمان قرار می‌گیرند، از آنها کاراکترهائی می‌سازد تا علاوه بر ماهیت تنهائی و جداافتادگی شان، تسلط دنیای بزرگ ماتریالیستی-کمونیستی حاکم بر دوران بعد از جنگ سرد را نشان دهد.
در فیلم جنگ سرد Cold War قرارگیری شخصیت‌ها در گوشه‌های پائینی کادر Paweł Pawlikowski که در هجوم فضاهای خالی بیرونی و درونی ساختمان‌ها و یا آسمان قرار می‌گیرند، از آنها کاراکترهائی می‌سازد تا علاوه بر ماهیت تنهائی و جداافتادگی شان، تسلط دنیای بزرگ ماتریالیستی-کمونیستی حاکم بر دوران بعد از جنگ سرد را نشان دهد.

کشورهائی همچون لهستان، آلمان، فرانسه و یوگسلاوی که طی یک دوره‌ی ۱۵ ساله زندگی زوج اصلی فیلم را که برگرفته از زندگی شخصی پدر و مادر فیلم ساز است، در بطن خود پرورش می‌دهند.

فیلمی که با تلفیقی از واقعیت و تخیل ساخته می‌شود و به بیانی شیوا مبدل می‌شود. فیلم که ملودرامی عاشقانه است در ژانر فیلم‌های موزیکال نیز قرار می‌گیرد. فیلمی موزیکال که با سرشت فیلم‌های موزیکال شاد در تضاد است و فضائی اندوهگین و سرد دارد.

در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، درست در زمانی که مردم با مشکلات اقتصادی و عواقب ویرانگر پس از جنگ سرد دست به گریبان بودند، نیاز به شاد بودن و سرخوشی و امید بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شد و ناگفته پیداست که در چنین شرایطی فیلم‌های موزیکال می‌توانستند کارآمدتر از هر گونه‌ی دیگر سینمائی باشند و تماشاگر خسته و سرخورده‌ی اروپائی و امریکائی را به سمت سینماها بکشانند و برای ساعاتی وی را از عالم جنگ زده‌ی واقعی دور و به سمت شهر رؤیاها و شادی ببرند. بر پایه‌ی چنین تحلیل مستندی از تاریخ و فضای بعد از جنگ سرد است که فیلم پاولیکوفسکی آغاز می‌شود.

دو آهنگساز و موسیقی دان دولتی (ویکتور و همکارش) در شهرها و روستاهای لهستان به استعدادیابی می‌پردازند تا یک گروه موسیقی و رقص وابسته به دولت را با نام مازورکا پی ریزی کنند و اتمسفر یخ زده‌ی جامعه را با استفاده از این ترفند به سمت شادی سوق دهند و از جریانات سیاسی منحرف کنند.

ویکتور در این مسیر با دختری روستائی به نام زولا با بازی (جوآنا کولیگ)  آشنا می‌شود که سابقه‌ی سوء قصد به جان پدرش را دارد. سابقه‌ای که نکته‌ای کلیدی در شخصیت پردازی زولا محسوب می‌شود و این جسارت و طغیان بر علیه هر چیزی که مانع آزادیش شود تا انتهای فیلم به شکلی مستمر با قدرتی که شدتش در نوسان است، در تحول و تغییر شخصیتی زولا دیده می‌شود.

در فیلم جنگ سرد Cold War، در مقابل از شخصیت ویکتور به لحاظ شخصیت پردازی، چیزی جز موزیسینی درونگرا که مستقل و آزاد اندیش است و عاقبت از زیر سلطه‌ی عقاید دیکتاتوری کمونیستی بیرون می‌زند چیزی استنباط نمی‌شود.

حتی ریشه‌ها و تمایلات درونیش در ارتباط عاشقانه‌اش با زولا هرگز مشخص نمی‌شود و تنها تصویری نمایشی از شخصیتی عاشق به نمایش گذاشته می‌شود که در سطح باقی می‌ماند. این مسئله در شخصیت زولا نیز نمود پیدا می‌کند.

ما با رابطه‌ای خلاصه و پراکنده و تفکیک شده مواجهیم که برای همراه شدن و ایجاد حس همدلی با آنها فرسنگ‌ها فاصله داریم و شناختن و درگیر شدن با آنها برای مخاطب گوئی دور از دسترس به نظر می‌رسد.

بیشتر بخوانید: فیلم A Private War ساخته‌ی متیو هاینمان؛ بهایی برای رساندن صدا

پرداختن به رابطه‌ای عاشقانه که محوریت فیلم است با مطرح کردن جامعه‌ی کمونیستی دهه‌ی ۵۰ و رشد حرفه‌ای شخصیت‌ها در شغلشان، سه موضوع مختلف را با هم مطرح می‌کند که هیچ کدام نتوانسته است در دیگری نفوذ کند و در مسائل مربوط به هم سهیم باشد و بعنوان حلقه هائی متمرکز، انسجام فیلم را حفظ کند، پس به مثابه‌ی جزیره هائی دور از هم به شکلی پراکنده تصویر شده است که هر کدام در مقطعی حرف خود را می‌زنند و در ارتباطی سازنده با هم الکن باقی می‌مانند.
پرداختن به رابطه‌ای عاشقانه که محوریت فیلم است با مطرح کردن جامعه‌ی کمونیستی دهه‌ی ۵۰ و رشد حرفه‌ای شخصیت‌ها در شغلشان، سه موضوع مختلف را با هم مطرح می‌کند که هیچ کدام نتوانسته است در دیگری نفوذ کند و در مسائل مربوط به هم سهیم باشد و بعنوان حلقه هائی متمرکز، انسجام فیلم را حفظ کند، پس به مثابه‌ی جزیره هائی دور از هم به شکلی پراکنده تصویر شده است که هر کدام در مقطعی حرف خود را می‌زنند و در ارتباطی سازنده با هم الکن باقی می‌مانند.

فیلمساز به لایه‌های پنهان و موقعیت‌هائی که می‌تواند ابعاد یک رابطه‌ی عاشقانه را منحصربفرد و واقعی جلوه دهد، نفوذ نمی‌کند و شاید بهترین بخش هائی که فیلم توانسته درباره‌ی آن اطلاعات دهندگی لازم را داشته باشد و به داستانی قوام یافته دست یابد، روند کار حرفه‌ای زولا و ویکتور در زمینه‌ی پرداخت به موسیقی است.

پرداختن به رابطه‌ای عاشقانه که محوریت فیلم است با مطرح کردن جامعه‌ی کمونیستی دهه‌ی ۵۰ و رشد حرفه‌ای شخصیت‌ها در شغلشان، سه موضوع مختلف را با هم مطرح می‌کند که هیچ کدام نتوانسته است در دیگری نفوذ کند و در مسائل مربوط به هم سهیم باشد و بعنوان حلقه هائی متمرکز، انسجام فیلم را حفظ کند، پس به مثابه‌ی جزیره هائی دور از هم به شکلی پراکنده تصویر شده است که هر کدام در مقطعی حرف خود را می‌زنند و در ارتباطی سازنده با هم الکن باقی می‌مانند.

بر اساس همین اتفاق است که اتهام جاسوسی ویکتور در سکانس‌های پایانی بدون پرداختن و ایجاد موقعیتی فعال، تنها در بیان چند دیالوگ خلاصه می‌شود و گوئی فیلمساز با نگاهی مطلق سعی داشته است قصه را بدون روایتی منسجم و باورپذیر، تحمیل کند و رد پای خود را در هر لحظه از فیلم بر جای بگذارد.

در فیلم جنگ سرد Cold War، موضوع مهم و منحصربفردی که از نمایشنامه‌های ابزورد بکت می‌آید و در این فیلم از درونمایه‌های مثبت فیلم قلمداد می‌شود، پرداخت به رابطه‌های ناممکن زوج هاست که اگر به درستی در فیلم پرداخت نشده اما به شکلی مستمر و قابل تأمل در فرم روائی و فرم ساختاری فیلم جنگ سرد کاملاً محسوس است.

زولا و ویکتور (با هنرنمایی Joanna Kulig و Tomasz Kot)به مثابه‌ی زوج‌هائی هستند که نه می‌توانند با هم و در کنار هم بمانند و یک زندگی پایدار و موفق را تشکیل دهند و نه می‌توانند بدون هم به حیات ادامه دهند. به نظر می‌رسد، ویکتور (توماش کات) در این عرصه ثابت قدم تر است.

او در طول ۱۵ سالی که فیلم روایت می‌کند، در غیاب زولا کمتر به بودن با دیگری روی می‌آورد. زولا اما بر پایه‌ی شخصیت جسور و آزادش که از ابتدای فیلم جنگ سرد بسترسازی شده، برای نجات خودش و داشتن زندگی بهتر در هر برهه‌ای از زندگی، هر طور که فکر می‌کند عمل می‌کند و بر پایه‌ی فکر و عقلش تصمیم گیری می‌کند اما در پایان او هم نمی‌تواند قید احساسش را بزند و در تصمیمی آنی بر پایه‌ی گذشته‌ای فرسوده و جدا افتاده از ویکتور، از زندگی متظاهرانه و در بند فعلیش، می‌گریزد و با ویکتور به صومعه‌ای متروک پناه می‌برد که در سکانس‌های آغازین فیلم در قاب‌هائی بدیع نمایان شده بود.

فرم‌های دایره‌ای این لوکیشن علاوه بر معنای معنوی آن که با چشمان نافذ مسیح بر دیوارنگاره‌های صومعه همراه شده اند، معنائی اروتیک نیز می‌یابند.

در فیلم جنگ سرد Cold War قرارگیری شخصیت‌ها در گوشه‌های پائینی کادر Paweł Pawlikowski که در هجوم فضاهای خالی بیرونی و درونی ساختمان‌ها و یا آسمان قرار می‌گیرند، از آنها کاراکترهائی می‌سازد تا علاوه بر ماهیت تنهائی و جداافتادگی شان، تسلط دنیای بزرگ ماتریالیستی-کمونیستی حاکم بر دوران بعد از جنگ سرد را نشان دهد.
در فیلم جنگ سرد Cold War قرارگیری شخصیت‌ها در گوشه‌های پائینی کادر Paweł Pawlikowski که در هجوم فضاهای خالی بیرونی و درونی ساختمان‌ها و یا آسمان قرار می‌گیرند، از آنها کاراکترهائی می‌سازد تا علاوه بر ماهیت تنهائی و جداافتادگی شان، تسلط دنیای بزرگ ماتریالیستی-کمونیستی حاکم بر دوران بعد از جنگ سرد را نشان دهد.

زوج پاولیکوفسکی بر خلاف زوج‌های بکت که در زندانی بدون رهائی اسیر شده اند و زندگی را در ریتمی مونوتون و تکراری و یکنواخت می‌گذرانند و نه جرأت زندگی کردنی واقعی تا انتهای آن را دارند و نه جرأت پایان دادن به آن را، این قدرت را دارند که برای ادامه‌ی زندگی خود تصمیمی راسخ بگیرند.

زولا که همسر و فرزند تحمیلی‌اش را ترک می‌کند و عاقبت می‌تواند از زیر یوغ زندگی ذلت بارش بگریزد و ویکتور که با دستی زخم خورده و آسیب دیده که دیگر نمی‌تواند به نوازندگی ادامه دهد (که نقص عضوهای پرسوناژهای بکتی را به یاد می‌آورد که نمادی از گذشت زمان است) برای همیشه در کنار زولا به سرنوشتی که زولا سکان هدایت آن را دارد تن می‌دهد.

ویکتور و زولا در پیمانی که بین خودشان بسته می‌شود با چند شمع و چند قرص با هم ازدواج می‌کنند و چون نه می‌توانند با هم بمانند و نه بدون هم به حیات ادامه دهند، تصمیم به پایان دادن زندگیشان می‌گیرند. پایان فیلم جنگ سرد اما پایانی باز و درخشان به سبک آنتونیونی است.

فیلم شب اثر آنتونیونی، با ملاقات زن و شوهری روی یک زمین بازی گلف، در سپیده دم، به پایان می‌رسد. گرچه شوهر وعده‌های زیادی برای آینده داده است، همسر او تاکید کرده و نشان داده است که عشق آنان به پایان رسیده است.

غیر از ارزش نمادین سپیده دم، چیزی وجود ندارد که اشاره کند ملاقات آنان مقدمه‌ی یک رابطه‌ی پایدارتر و رضایت بخش تر است. سپیده دم می‌تواند به معنای یک آغاز تازه برای شخصیت‌های اصلی فیلم باشد و می‌تواند یک اظهار نظر طنز آمیز درباره‌ی موقعیت تغییر نکرده‌ی زن و شوهر باشد.

زمین بازی گلف می‌تواند، در فراخنای منظره اش، دال بر جدا شدن از زندگی ماشینی باشد؛ امکان دوباره سازی رابطه‌ی آنان از پایین به بالا. در سکانس پایانی فیلم جنگ سرد نیز ویکتور و زولا را می‌بینیم که پس از خوردن قرص ها، با چهره هائی سرد و خاک گرفته از پس گذر زمان، روی نیمکتی در پس زمینه‌ی دشتی فراخ آرام گرفته اند.

منظره‌ای آرام و متقاعد کننده که پرداختی امیدوارانه دارد و گذشتن از سختی‌ها و مصائب را نوید می‌دهد. ناگهان زولا دست ویکتور را می‌گیرد و از او می‌خواهد به جای دیگری بروند.

جائی که منظره‌ی زیباتری داشته باشد. دیالوگی که یک ایهام ایجاد می‌کند. دنیای زمینی یا دنیای پس از مرگ؟ وقتی هر دو از قاب خارج می‌شوند، ما می‌مانیم و همان دشت فراخ و جاده و بادی که به آرامی می‌وزد و دشت را در اندوه و پایانی گنگ فرو می‌برد.

نمی‌دانیم آنها می‌میرند یا زنده می‌مانند و به زندگی ادامه می‌دهند و تعلیقی شکل می‌گیرد که هدف دیگری را دنبال می‌کند. در  فیلم جنگ سرد Cold War می‌توان اشاره کرد، رویکرد مثبت و منفی که در انتهای فیلم شب اثر آنتونیونی شاهدش بودیم، چه به یک تفسیر امیدبخش و چه به یک تفسیر مأیوس کننده منجر شود، دقیقاً چیزی است که آنتونیونی می‌کوشد از آن بگریزد.

اگر او همچون پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski خواسته بود، می‌توانست به سهولت نشان دهد که بحران میان قهرمانان او به یک تجدید یا به یک شکست رابطه‌ی آنان منجر شده بود.

او می‌توانست فقط چند دقیقه زودتر فیلم را به پایان برساند و به این ترتیب تفسیر دوم را تائید کند، یا با محبت آمیزتر کردن معاشقه‌ی شخصیت‌ها تفسیر اول را تأیید کند. پاولیکوفسکی نیز مانند آنتونیونی به خود بحران توجه دارد، این که چگونه به وجود می‌آید و چه چیز را آشکار می‌کند، و به این موضوع که این بحران چگونه می‌تواند فیصله پیدا کند علاقه‌ای ندارد…

منابع: 
کتاب فیلم بعنوان فیلم/ نوشته‌ی و.ف.پرکینز/ ترجمه‌ی عبداله تربیت
مقاله‌ی جنگ سرد و پیامدهای آن/ نوشته‌ی زبیگنیو برژینسکی/ ترجمه‌ی مجتبی امیری

جنگ سرد ساخته ی پاول پاولیکوفسکی
جنگ سرد ساخته ی پاول پاولیکوفسکی
[su_label type=”black”]در انتها هم یادداشت نهال حق دوست برای فیلم Cold War را خواهیم خواند[/su_label]

نقد فیلم Cold War

درامی اروپایی از جنس کشدار

کارگردان فیلم سینمایی Ida پاول پاولیکوفسکی که حدود ۵ سال پیش موفق به دریافت بهترین فیلم خارجی غیر انگلیسی زبان آکادمی اسکار شد، حال پس از سال‌ها تازه‌ترین اثرش، درام عاشقانه‌ای با نام Cold War را به روی پرده‌ی نقره‌ای سینماهای جهان برده است.

پیش از آغاز نقد فیلم Cold War بد نیست اشاره‌ی کوتاهی به زندگی کارگردان آن داشته باشیم. پاول پاولیکوفسکی Paweł Pawlikowski کارگردان و فیلمنامه نویس لهستانی متولد سال ۱۹۵۷ میلادی و کارگردان فیلم‌های تابستان عشقی من، آخرین چاره و … است. ایده‌ی اصلی اکثر کارهای او وام گرفته از جنگ جهانی دوم است گویی او سر آن دارد با فیلم هایش ادای دینی به این موضوع تاریخی و به سرزمین مادری‌اش لهستان داشته باشد. فیلم ایدا هم درباره‌ی درباره هولوکاست و ماجراهای بعد از جنگ جهانی دوم بود.

نقد فیلم Cold War را این چنین آغاز می‌کنیم: این فیلم روایتگر زمانی است که امپریالیست و کمونیست فارغ از جنگ‌های نظامی مستقیم، جنگی روانی را بین ملت‌ها آغاز کرده بودند و لهستان هم به زیر پرچم کمونیست‌های شوروی در آمده بود. Cold War با تم فیلم‌های اروپای شرقی جایزه‌ی بهترین کارگردانی در جشنواره‌ی کن امسال را برای پاول پاولیکوفسکی به ارمغان آورد.

بیشتر بخوانید: فیلم Roma ساخته‌ی آلفونسو کوارون؛ انعکاس زندگی در آب

جنگ سرد روایت داستانی عاشقانه در طول دوران جنگ سرد و پس از ویرانی عظیم لهستان است. کارگردان در طول ۹۰ دقیقه با قاب هایی عکاسانه و سرشار از زیبایی شناسی بصری به روایت پانزده سال از دوران جنگ سرد می‌پردازد. گفتنی است در این فیلم بوریس شیتس در نقش لچ کازمارک، آگاتا کولشا در نقش ایرنا بیلکا، ژان بالیبار در نقش ژولیت، سیدریک کان در نقش میکل، آدام ورونوویچ در نقش مشاور، آدام فرنتسه در نقش وزیر و آدام شیشکاوسکی در نقش نگهبان کمپ و چند تن دیگر حضور داشته و به ایفای نقش پرداخته‌اند.
جنگ سرد روایت داستانی عاشقانه در طول دوران جنگ سرد و پس از ویرانی عظیم لهستان است. کارگردان در طول ۹۰ دقیقه با قاب هایی عکاسانه و سرشار از زیبایی شناسی بصری به روایت پانزده سال از دوران جنگ سرد می‌پردازد. گفتنی است در این فیلم بوریس شیتس در نقش لچ کازمارک، آگاتا کولشا در نقش ایرنا بیلکا، ژان بالیبار در نقش ژولیت، سیدریک کان در نقش میکل، آدام ورونوویچ در نقش مشاور، آدام فرنتسه در نقش وزیر و آدام شیشکاوسکی در نقش نگهبان کمپ و چند تن دیگر حضور داشته و به ایفای نقش پرداخته‌اند.

جنگ سرد روایت داستان واقعی والدین فیلمساز است که در زمان جنگ سرد و سال‌های بعد از ۱۹۵۰ با وصل‌ها و جدایی هایش به تصویر کشیده شده و به گفته‌ی کارگردان، او سال‌ها در پی این بوده که این فیلم را بسازد و چندی پیش بالاخره این اتفاق برایش مسیر شد.

جنگ سرد روایت داستانی عاشقانه در طول دوران جنگ سرد و پس از ویرانی عظیم لهستان است. کارگردان در طول ۹۰ دقیقه با قاب هایی عکاسانه و سرشار از زیبایی شناسی بصری به روایت پانزده سال از دوران جنگ سرد می‌پردازد. گفتنی است در این فیلم بوریس شیتس در نقش لچ کازمارک، آگاتا کولشا در نقش ایرنا بیلکا، ژان بالیبار در نقش ژولیت، سیدریک کان در نقش میکل، آدام ورونوویچ در نقش مشاور، آدام فرنتسه در نقش وزیر و آدام شیشکاوسکی در نقش نگهبان کمپ و چند تن دیگر حضور داشته و به ایفای نقش پرداخته‌اند.

نقد فیلم Cold War را اینگونه ادامه می‌دهیم که ماجرای فیلم از این قرار است که در میان سیل عظیم از ویرانی ها، گروهی سعی می‌کنند با جذب استعداد خوانندگی و موسیقی از ضمیر مردمان روستایی، تلخی جانکاه جنگ را کمرنگ کنند و رنگ شادی به زندگی مردم بیچاره بی افزایند. آن‌ها می‌خواهند به منظور بزرگداشت هنر، هنرمندان بومی را شناسایی و تحت حمایت خودشان قرار دهند.

مردمانی که گویا متوسل شدن به هنر آخرین راه نجاتشان است. گروهی موزیسین می‌خواهند از میان دختران، برای یک مراسم تک خوان گروه کر انتخاب کنند و حالا برای یافتن این تک خوان از دختران تست می‌گیرند. یکی از همین استعدادیاب‌ها به نام ویکتور با بازی توماش کات مجذوب زیبایی و استعداد دختری به نام زولا با بازی یوانا کولیگ می‌شود.

دختر کم سن و سالی که صدای منحصر به فرد و نگاه‌های سرد و معناداری دارد و بدین ترتیب داستان عشقی مرموز میان این دو شکل می‌گیرد. داستانی که محور اصلی فیلم Cold War است.

فیلم Cold War درباره جنگ سرد نیست، درباره سرمای جنگ انسان با خود و خواسته هایش است.
فیلم Cold War درباره جنگ سرد نیست، درباره سرمای جنگ انسان با خود و خواسته هایش است.

در نقد فیلم Cold War باید بگوییم که بدون شک پاولیکوفسکی تحت تاثیر سینمای کیشلوفسکی و تارکوفسکی کارگردانان پر آوازه‌ی دنیا است. او داعیه‌ی سینمایی هنری با تم سیاه سفید را دارد که بدون شک اهداف تجاری در پس آن نیست البته که قصد دارد با انتخاب این رنگ‌ها رخوت فضای آن سال‌ها را هم به تصویر بکشد.

فیلمساز در جنگ سرد از تبعید سخن می‌گوید. از اجبارهایی که به ناچار به انسان‌های جنگ زده تحمیل شده است. باید اذعان کنیم که اگر به دنبال سرگرمی هستید به سراغ فیلم‌های پاولیکوفسکی نروید چرا که برایتان سرخوشی به ارمغان نمی آورد بلکه زخمی هم بر جانتان می‌گذارد البته زخمی که بسی شیرین است.

نباید در نقد فیلم Cold War از ذکر این نکته غافل شد که این فیلم در بسیاری از صحنه‌ها کسل کننده و کشدار می‌نمایاند و آن سوز و گداز عاشقانه‌ای که در ابتدای فیلم مخاطب انتظار دارد در سراسر فیلم شاهد آن باشد را با خود همراه ندارد. با این حال اما فیلم‌برداری جنگ سرد به زیبایی انجام شده و تمامی جزئیات سیاه و سفید فیلم به خوبی به نمایش گذاشته شده است در نتیجه فیلم‌برداری این اثر را می‌توان یکی از فاکتورهای اصلی قدرت آن دانست.

موسیقی فیلم هم از نقاط مثبت آن است و بر میزان تاثیرگذاری آن اثر فزاینده ای می‌گذارد. در پایان نقد فیلم Cold War باید اذعان کنیم که این فیلم نسبت به ایدا از کشش و جذابیت کمتری برخوردار است برخلاف نظر منتقدان بسیاری که Cold War را قویترین فیلم در کارنامه‌ی هنری کارگردان آن می‌دانند.

محمدتقی راسفیجانی

محمدتقی راسفیجانی هستم دانشجوی دکتری معماری. علاقه مند به ادبیات داستانی، سینما، موسیقی و معماری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا