مکتب هنری دادائیسم ، بی فکری مطلق و نابودی آفرینندگی است.

اوضاع اجتماعی که در سال های وخیم جنگ جهانی اول پدید آمده بود به تریسان تزارا که یک رومانیایی اصیل بود اجازه داد تا برای نفی تمام عیار و آزادی از هرگونه قانون و قرار و اخلاق و سنت با هم فکری هانس آرپ و مارسل دانکو مکتبی به نام دادا را برضد ادبیات و هنر عصر خود اعلام کند. در این مطلب با نگاه به مکتب هنری دادائیسم با نت نوشت همراه باشید.
تریسا درباره این جنبش گفته است:
“زایش دادائیسم ، آغاز یک سبک تازه هنری نبود ، آغاز انزجار بود.”
بیشتر بخوانید: بررسی انقلاب سوررئالیسم به رهبری آندره برتون ، هذیان گویی معنادار
دادائیسم مکتبی پوچ گرا است که زاییده ناامیدی، اضطراب و هرج مرج در جنگ جهانی اول بود. این مکتب سایه کسانی است که به جاودانگی و پایداری هیچ چیز امید ندارند، در واقع مکتبی که با همه چیز مخالف است حتی خودش! دادا شورشی بر علیه هنر و اخلاق و اجتماع بود.
در اشعار مکتب دادائیسم کلمات زاییده این روش بودند که:
“برای نوشتنِ یک شعرِ دادائیستی روزنامه ای بردارید و چند پرنده *(یا قیچی) در کنارتان قرار دهید و از روزنامه مقالهای را انتخاب کنید که بلندیاش به اندازهی شعری باشد که میخواهید بنویسید مقاله را با قیچی جدا کنید سپس با دقت هر واژه از مقاله را ببرید و در کیفی بریزید و کیف را به آرامی تکان دهید، برش ها را یکی پس از دیگری تصادفی بیرون بیاورید و آن ها را به همان ترتیب یادداشت کنید این شعر شبیهِ شما خواهد بود و شما نویسندهای بینهایت اصیل و خاص با حساسیتی جذاب که عوام هنوز درکش نکردهاند خواهید بود…”
بیشتر بخوانید: مکتب رمانتیسم , بررسی مؤلفه ها , بیماری رنه : بیماری قرن
شعار هنری مکتب دادائیسم “بی فکری مطلق و نابودی آفرینندگی است”، یک جورهایی عنصر تصادف در این جنبش نقش پررنگی دارد و تکنیک “فوتومونتاژ” توسط هنرمندان این مکتب ارائه شده است. دادائیسم یک نگرش بسیار افراطی است، تقریبا افراطی ترین نگرشی بوده با عقیده ای انکارگرایانه و نهلیسمی که حتی خودشان را نیز به تمسخر می گرفته است . هرچند این مکتب خیالی زودگذر بود و در سال ۱۹۲۰ تاسیس و در ۱۹۲۲ به طور ناگهانی پایان یافت اما بر جنبش های هنری بعد از خود تاثیری چشم گیر داشته به طوری که “سوررئال “ را دادائیسم تلطیف شده و رام شده می دانند.
مرکز فعالیت های دادائیسم در زوریخ سوئیس “کاباره والتر” بود، کلوب شبانه ای که به وسیله هوگوبال شاعر و نویسنده آلمانی تاسیس شده و خواندن شعرهای بیمعنا، که گاه به تکرار در یک زمان، همراه با موسیقی گوشخراش، از جمله برنامههای معمول این کاباره بود. اعمال و رفتار غیر متعارف در این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنان اطراف آن شد در نتیجه، در ۱۹۱۷ به اجبار تعطیل گردید. این جنبش در برلین، نیویورک و پاریس نیز فعالیت های چشم گیری داشته به طوری که وقتی در اواخر جنگ وارد آلمان شد به خصوص در برلین رنگی سیاسی به خود گرفت تا آن جا که میلیتاریسم و ناسیونالیسم را مورد حمله قرار داد.
بیشتر بخوانید: تاثیر مکتب فرمالیسم روسی در بررسی ادبیات با نگرشی زبان شناسانه
ماجرای نام گذاری این مکتب به کلمه دادا که به معنای اسب کوچک چوبی است این گونه تعریف می شود :
” در ساعت فلان بعد از ظهر فلان روز در اتاق پشت میز نشسته بودیم و یکی داشت دست در دهان می کرد، فرهنگ لغت را باز کردم و کلمه دادا آمد.”
اگرچه فعالیت های دادائیسمی مبتنی بر نقض و ویرانگری تمامی امور عقلانی بود اما در پس همه ی این خراب کاری هایش هدف دنیای عاری از جنگ را دنبال می کرد که هنر نتیجه خلاقیت آنی و تصادفی هنرمند باشد و سنت های گذشته حق ندارند ذوق و قریحه را محدود سازند.
ازجمله هنرمندانی که به این مکتب پیوستند می توان: “الوار، مکس ژاکوب، تریسان تزارا، آراگون، ژان آرپ، یوهانس بادر، هاناهش و… ” را معرفی کرد.
یک شعر با فرمول دادائیسم!
بیشتر بخوانید: رمانتیسم در آلمان ، مکتب طوفان و تلاش و درخشش سبکی نو
“بلوری از فریاد مضطرب میاندازد روی صفحهای که خزان. خواهشمندم گردی نیم بیان مرا به هم نزنید. غیر ذیفقار. شامگاهان آرامی حسن و جمال دوشیزهای که آب پاشی راه مرداب را تغییر شکل میدهد.”
دادائیسم علاوه بر شعر و ادبیات در موسیقی و تئاتر و گرافیک نیز نفوذ پیدا کرد، هنرمندان نقاشی هایی می کشیدند متشکل از چند خط کج.. معروف ترین نقاش این سبک مارشل دوشان است که از آثار او می توان “مونالیزا با سبیل و سنگ دستشویی یا چشمه” که دو اثر فوق العاده اند نام برد.
موسیقی این سبک نیز از چند نت خلق می شد:
“روی صحنه عدهای با کوبیدن دسته کلید به جعبهای فلزی، موسیقی متن درست میکردند که حاضران را تا سر حدّ جنون به خشم میآورد. صدایی از زیر یک کلاه بزرگ، اشعار ژان آرپ را میخواند. هولزنبک با فریادی که هر آن شدیدتر میشد، شعرهای خودش را میخواند و تزارا، ریتم یکنواختی را روی طبل مینواخت. بعد او وهولزنبک در حالی که صدای خرس درمیآوردند، دور صحنه میرقصیدند.”
( ماجرای اجرای یک نمایشنامه)