درخونگاه فیلمی از سیاوش اسعدی؛ همیشه جایی برای گذشته است!
سیاوش اسعدی را ادامه دهنده راه سینمایی مسعود کیمیایی میدانند. رگههایی از علاقههای وی به سینمای کیمیایی از همان اولین فیلمش «حوالی اتوبان» به چشم میخورد. موتیفهای سینمای کیمیایی نیز در تمام فیلمهایی که ساخته نیز وجود دارند. عناصری از جمله : مرد جوانمرد، ضد قهرمان، زنان زخمی، شبهای بارانی، دشنه و خون، حق و ناحق و محلههای پایین شهر و انسانهای تنها. حتا این رویکرد در دیالوگ نویسیهای موزون فیلم هایش و به ویژه فیلم آخرش درخونگاه به وضوح دیده میشود. گرچه فیلم اخیر هیچ یک از قابلیتهای دو فیلم پیشین سیاوش اسعدی، «حوالی اتوبان»، «جیب بر خیابان جنوبی» را ندارد و افت شدیدی برای این کارگردان جوان که شروع خوبی را در کارنامه خوبش آغاز کرده بود، محسوب میشود که در ادامه با نقد فیلم درخونگاه به آن خواهیم پرداخت، با نت نوشت همراه باشید.
فیلم درخونگاه: همیشه جایی برای گذشته است!
پیشتر در مقدمه بالا فیلم درخونگاه گفته شد که رویکردها و عناصر سینمایی کیمیایی را میتوان در فیلمهای اسعدی ردگیری کرد، اما این بدان معنا نیست که شیوه کارگردانی و شخصیت پردازی و حتا پیامی را که میخواهند از طریق فیلم هایشان به مخاطب برسانند، یکی باشد. فیلمهای کیمیایی در دل جامعه دورانی که فیلم میسازد اتفاق میافتد. با تمام مسائل مربوط به آن. فیلمهایی که دغدغه اجتماعی به روزشان بسیار مهم تر از مسائل دیگر است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم بنفشه آفریقایی اثری از مونا زندی حقیقی و علیرضا شجاع نوری
در نقد فیلم درخونگاه میتوان گفت که حتا اگر به قهرمانهای فیلمهای وی نگاه کنید، متناسب با شرایط اجتماعی و زمانه تغییر کرده اند. این تغییر در پوشش و دیالوگ گوییهای آنها مشهود است. اما دغدغه همه اشان، چه زن و چه مرد، احقاق حق، به تنهایی است و در این راه شجاعانه میمیرند و مدبون نمیشوند. حال آنکه قهرمانهای فیلمهای اسعدی و به ویژه فیلم اخیرش درخونگاه شباهت چندانی به انسانهای امروزی ندارند، انسانهایی رها شده از جامعه خویش که گویی در گذشته اشان جا مانده اند.
گذشته زن در حوالی اتوبان که در زندگی زناشویی امروزیاش سایه گسترانده و یا گذشته پسر که شبیه به مادر گمشدهاش میباشد که در هر دو، شخصیتها برای یافتن خویش، مجبور به محل گذشته اشان و نه البته زمان گذشته اشان هستند. گویی همیشه جایی برای گذشته است. در نقد فیلم درخونگاه باید گفت روایت داستان این فیلم به تمامی در گذشته اتفاق میافتد و مخاطب آنچه را گذشته است، در دل داستان در مییابد.
این آدمها چندان دغدغه اجتماعی ندارند و بیشتر درگیر مسائل فردی خویش هستند و خواهان گرفتن حق فردی خویش و به روش فردی از جامعه خودشان هستند. حال آنکه قهرمان فیلمهای کیمیایی دغدغه اجتماعی دارد و به صورتی نمادین، او به تنهایی نماد یک جامعه میشود و در پی احقاق حق یک ملت و نه تنها خودش برمی آید.
از دیگر وجوه مشترک رویکردها، استفاده و حجم موسیقی به کار رفته است. کیمیایی کارگردانی است که به موسیقی اهمیت زیادی میدهد و در فیلم هایش، این موسیقی کاراکتر شخصی خویش را میگیرد. درست است که در آثار اسعدی موسیقی چندان به این قدرتمندی نیست اما استفاده و اهمیتی که وی به موسیقی میدهد، در روزگاری که موسیقی در سینمای ایران کمرنگ تر شده، قابل توجه است و نباید این نکته را در نقد فیلم درخونگاه از قلم انداخت.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم سال دوم دانشکده من کاری از رسول صدر عاملی؛ پنج سال در دانشکده من
در ادامه نقد فیلم درخونگاه میتوان گفت که در این اثر با سه شمایل از زن روبرو میشویم. مادر (ژاله صامتی) که همان تیپ کلیشه مادران سینمای ایران است. غمگین، منفعل و محکوم. دختر معصوم که در اینجا خواهر (ملیحه) با نقش آفرینی مهراوه شریفی نیا نمایندهاش این نیز همان تصویر کلیشهای را دارد. محزون، محقور، محدود. در اینجا ما مادربزرگی نیز رو به رو میشویم که هیچ اکت و فعلیتی ندارد و در پیشبرد درام نیز نقشی را نیز دارا نیست و هیچ کارکرد دراماتیکی ندارد و صرفا ناظری بی سخن است.
و اما نکته مشترکی که در سه فیلم سیاوش اسعدی دیده میشود و نباید در نقد فیلم درخونگاه از قلم بیفتد، وجود زنی عموما روسپی، اما قدرتمند و یاور مرد تنهای قصه است. در «حوالی اتوبان» گلچهره سجادیه و در «جیب بر خیابون جنوبی»، بهناز جعفری در این نقش بودند.
در درخونگاه، پانته آ پناهی ها (شهرزاد) این نقش را عهده دار است. تمام این زنها که سن بالاتری هم دارند، در بزنگاهها همراه و یاور مرد داستان میشوند. مردانی که اصولا هم چندان قدرتمند نیستند و ظواهر قدرت را دارند. نگاه کنید به شمایل مرتضی (امین حیایی) که با وجود زخمها و خالکوبیها و بزن بهادری هایش، در نهایت به جای اینکه بماند و حق فردی خویش را از خانوادهاش بگیرد، به نوعی از خانوادهاش فرار میکند و به شهرزاد پناه میآورد. پناهی که گویی محتوم است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم غلامرضا تختی ؛ خاطرات بک خبرنگار از زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی
مردان سینمای اسعدی نیز مردان قدرتمندی نیستند. رضا را که در خطوط بالاتر بررسی کردیم. موسی که نقش پدر خانواده را دارد نیز هیچ قدرتی جز ضجه زدن و دروغ گویی و بی عرضگی ندارد. ابراهیم که داماد خانواده است نیز موجودی ترسو و فراری و نالایق است. بنابراین میتوان گفت زنان دنیای اسعدی، تنها اندکی از مردان بالاتر قرار میگیرند چرا که در جاهایی فریاد میکشند و هرچند کم، از خود در برابر مردانشان دفاع میکنند. گرچه در ظاهر همان کلیشههای رایج هستند.
از آنجایی که در سینمای پس از انقلاب نمایش یک سری مسائل از جمله روابط زن و مرد ممنوع است، کارگردانهای ایرانی در طی این چهار دهه با انواع ترفندها و استعارهها و نمادپردازیها این نزدیکی را به نمایش گذاشته اند که گاهی موفق و اغلب ناموفق بوده اند.
راجع به فیلم درخونگاه باید گفت اسعدی در این فیلم تا حد خوبی توانسته این نزدیکی استعاری را با انواع نمادها نشان دهد. سایه بادکردن آدامس توسط شهرزاد، روشن کردن سیگارش با سیگار مرد، هم دود شدنشان، گذاشتن سیگار رژیاش بر دهان مرد و نمای اینسترت روی لب هایش، نمونههایی از این ترفندهای سینمایی برای گریز از چنین محدودیتی است. که اتفاقا جزو معدود سکانسهای خوب فیلم هم شده است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم بمب، یک عاشقانه کاری از پیمان معادی ؛ در ستایش عشق و زندگی زیر بمب
طراحی صحنه و لباس در سینما امر مهمی است. حال اگر بخواهیم دو دهه عقب برویم و برای آن موقع لباس و صحنه طراحی کنیم، کار سخت تر و مهم تر میشود.
به ویژه در شهری مثل تهران که روزانه بافت قدیمیاش را دارد از دست میدهد و جایش را ساختمانهای سرد و سنگی میگیرند، انتخاب لوکیشن و صحنه پردازی مشکل تر میشود که در فیلم درخونگاه باید گفت که با استفاده از ماشینهای قدیمی، کیوسکهای تلفنی زردرنگ که اتفاقا امروزه به عنوان زیباسازیهای شهری بسیار دیده میشوند و انتخاب لوکیشنهای قدیمی تا حد خوبی موفق بوده است.
لباسها و کتهای جین و جرمی، شلوارهای پیله دار، آرایش فوکولی موهای زنان و… نیز نمونههایی از سبک لباس دهه هفتاد شمسی است. حال بگذریم از مبل طلایی که چندان رنگ و بوی قدیمی را ندارد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم قاتل اهلی کاری از مسعود کیمیایی؛ کلیشههای کسلکننده و دغدغههای ناقص
همان طور که در اوایل متن راجع به فیلم درخونگاه ذکر شد، این اثر نسبت به دو فیلم پیشین اسعدی، نه تنها پیشرفتش محسوب نمیشود، که پسرفت نیز هست. در اینجا دیگر خبری از قاب بندیها و سایه روشنهای درست و چشم نواز دو فیلم قبلی نیست و مهم تر از آن پیرنگ داستانی است که مخاطب تا مدتها طول میکشد تا دریابد چه سرنخی را از فیلم بگیرد و به نتیجه برساند.
اصلا رضا دنبال چیست؟! هدف و مقصود فیلم چیست؟! داستان خیلی دیرتر از آنچه باید شروع میشود و مخاطب را به دنبال خود نمیکشاند و به همین دلیل گره گشاییها هم شوری در بیننده ایجاد نمیکند. فیلم با انبوهی از شخصیتهای بی مورد رو به روست.
مادربزرگ که پیشتر گفته شد یکی از این شخصیت هاست. شخصیت دیگر، دوست رضا (نادر فلاح) است که بود و نبودش هیچ کارکرد دراماتیکی را در فیلم ایفا نمیکند. لویی نیز یکی دیگر از این شخصیتهای بی منطق هست.
حال آنکه در فیلمهای قبلی سیاوش اسعدی هم با داستان مشخص تری رو به رو هستیم و هم شخصیتهای چندان اضافهای را نداریم و این نکات نباید در نقد فیلم درخونگاه از قلم بیفتد. باری! سیاوش اسعدی که با دو فیلم قبلیاش نشان داده سبک تازه و خارج از موجی را در سینمای ایران پیگیری میکند و در کارش نسبتا موفق و امیدبخش است، با «درخونگاه» که گرچه میتوان گفت در ادامه آثارش هست، کمی شعلهای این امید را پایین کشید. امید است تا اثر بعدی وی این شعله را فروزان تر کند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم معکوس کاری از پولاد کیمیایی؛ ادای دین به پدر و مادر