فیلم Destroyer نابودگر ساختهی کرین کوساما؛ گمشده در تاریکی
نابودگر یا Destroyer به کارگردانی Karyn Kusama فیلمی اکشن در ژانر کارآگاهی است. فیلمی دربارهی جنایت و سرقتِ تیمی گنگستری-مافیائی که قرار است با نفوذ پلیس مخفی FBI به درون هستهی مرکزی آن، جرم و جنایت به پایان برسد و ریشه کن شود؛ اما قبل از آن، فیلمی است دربارهی ماهیت پول و به زوال نشستن زندگی، انسانیت و روابط شخصیت محوری فیلم، ارین بل ( Nicole Kidman) که ماهیت چنین فیلمهائی را در مختصات نوع ژانر و سبک داستان، به شکلی متفاوت و با موضع گیریهائی اخلاقی همراه میکند. در ادامه با معرفی و تحلیل فیلم Destroyer با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Destroyer نابودگر
ارین بل کارآگاه درب و داغانی که مثل روحی پریشان با کتی چرمی که یادآور کارآگاه دورمر در فیلم بی خوابی با بازی درخشان ال پاچینو است، به اطراف سرک میکشد و سعی دارد انتقامی چندین ساله را از رهبر آدمکش گروه گنگستری سایلاس بگیرد و زخم کهنهی التیام نیافتنیاش را مهار کند. قهرمانی سقوط کرده با خطائی تراژیک که در ابتدا گمان میرود قربانی بازی FBI شده است اما به زودی متوجه میشویم او نه قهرمان است و نه قربانی و برعکس قربانی کننده است.
او رازی مخوف و سر به مهر را با خود یدک میکشد. هیچ کس نمیداند او چطور نقشههای پلیس را بهم زده، کریس را با خود همراه کرده تا پولهای دزدی از بانک را بردارند و برای همیشه از سمت هایشان استعفا دهند و به یک زندگی آرام و ایده آل نزدیک شوند. نقشهای زیبا اما تاریک که جان کریس را میگیرد، زندگی شلبی را تبدیل به جهنم میکند و در این میان خودش نیز مرگ را جرعه جرعه مینوشد و رو به زوال میرود.
در فیلم Destroyer با بازگشت دوبارهی سایلاس که در طول فیلم هرگز مشخص نمیشود پس از گذشت ۱۷ سال، برای تحقق بخشیدن به چه هدفی برگشته است، ارین دوباره جان دوباره میگیرد و با تمام شکستهای روحی و جسمی که توانی برایش باقی نگذاشته، تبدیل به قهرمانی سمپاتیک و خاکستری میشود. قهرمانی پارادوکسیک که بهترین وجه شخصیتش در خاطرهی ناخودآگاه شلبی ۱۶ ساله آشکار میشود:
تو زود اومدی و منو از مدرسه بردی، گفتی میریم گردش، یه جور سفر گردشی غافلگیرکننده. رفتیم به کوهستان و یه کولاک شدید شروع شد. لباس مناسب اون شرایطو هم نپوشیده بودیم و وقتی میخواستیم به ماشینمون برگردیم گم شدیم. وضعت خیلی خراب بود.
معلوم بود یه مشکلی داری، چون داشتم به کفشهات نگاه میکردم. کفشهات کتونی بودن و اینقدر خیس بودن که داشتن از هم میپاشیدن. هوا تاریک و سرد بود و میدونی، من… حس کردم انگار… انگار اصلا نترسیده بودم. واقعا خیلی ناجور بود ولی، حس امنیت میکردم.
چون با تو بودم. میدونستم که قوی هستی و ازم محافظت میکنی، ولی همزمان به این فکر میکردم که ما چرا اونجا بودیم؟ ما نباید اینجا باشیم. ما بدون هیچ دلیلی اون بیرون تنها بودیم. مثل دو تا حیوون…
بیشتر بخوانید: فیلم Selma ساختهی Ava DuVernay؛ تاریخی از تجاوز و تعرض
قهرمانی که همواره سعی دارد بهترین راه را انتخاب کند اما در میانهی راه در میماند و مسیر درست را گم میکند. در جریان مرگ کریس هم ارین سعی دارد بهترین راه را برای داشتن یک زندگی بهتر انتخاب کند اما با نفوذ به لایههای پیش بینی نشدهی مأموریت باز هم در میان راه میماند و کنترل شرایط را از دست میدهد.
در فیلم Destroyer ارین شخصیت مبارزی است که بعد از مرگ کریس به نوعی مرگ آگاهی میرسد و از مخاطرات حرفهی مشقت بارش کوچکترین هراسی به دل راه نمیدهد و مبارزتر میشود. او در پایان میتواند برخلاف ظاهر در هم شکسته اش، بار معنوی و باشکوه یک قهرمان واقعی را با چشمانی آبی و نگاهی نافذ به فیلم تزریق کند و تمام شکستها و اشتباهات پیشینش را در سایهی عشق به شلبی و کریس جبران کند.
نوع شخصیت پردازی ارین نیز با کارآگاههای کلاسیک فیلمهای کارآگاهی متفاوت است. ما کمتر از طریق عادتها و خصوصیات شخصی ارین یا دیدگاههای سیاسی وی به شناختی از او میرسیم کما اینکه میدانیم در گذشته یک مصرف کننده بوده و در زمان حال اغلب مست است؛ همچون شرلوک هلمز که به کوکائین گرایش داشت و نمونهای از یک کارآگاه کلاسیک است.
اما در ادامه عمده اطلاعاتی که از شخصیت ارین به دست میآید از طریق شناخت و نظرات آدمهائی است که در ارتباط نزدیک با او به سر میبرند. سایلاس که ارین را یک مصرف کننده میداند؛ یک احمق حریص دروغگو که در آرزوی شهرت و قدرت است ولی از چشمهائی که ممکن است او را رؤیت کنند، واهمه دارد و میگریزد.
گوئی درگیر نوعی عذاب وجدان است که در انتهای قصهی سایلاس و گروهش آن را پشت سر میگذارد و به خواستهی درونیش تن میدهد. پترا که گرچه او را یک پلیس میداند ولی از آن طرف او را هم مثل خودشان کسی میداند که عاشق پول است فقط جربزهاش را نداشته که این موضوع را قبول کند.
به نظر میرسد آدمهای خلافکار فیلم به نیمهی شر درون ارین بیشتر نفوذ میکنند و قضاوت واقع بینانه تری از او دارند. حتا میتوانیم قضاوت ایثان که نقش قیم برای شلبی و عاشقی سرخورده برای ارین را بازی میکند را هم توأم با نیمهی شرور ارین به یاد آوریم؛ وقتی برای شلبی اعتراف میکند که ارین برادرهایش را بدون غذا رها کرده تا زندگی خودش را نجات دهد.
در فیلم Destroyer اما شخصیت پویا و شرور ارین در گیر و دار گذشتهی نامطبوعش که در تضاد با کارآگاه باهوش همه چیز دان کلاسیک است، میتواند تغییر کند؛ در مقابل همهی دشنامها و ناسزاگوئیهای اطرافیانش سکوت کند، در حق تمام دشمنانش اندکی ترحم کند و حتا به آنها کمک کند و در نهایت با از دست دادن جان خود و زندگی بخشیدن به آیندهی فرزندش، به رستگاری برسد.
در واقع کارآگاه با ساکت ماندن در مقابل هجوم قضاوتهای غلط و تنها با عمل کردن و به قلب مخاطرات زدن، شخصیت واقعی خود را تثبیت میکند و روی قضاوتهای نادرست اطرافیان خط بطلان میکشد. قهرمانی که همچون قهرمانان داستایوسکی تزکیه و آمرزش و تولد دوباره را ، از راه درد و رنج و حل شدن در آن به دست میآورد و آن را تبدیل به یک دغدغه میکند.
بیشتر بخوانید: فیلم Laura ساختهی اتو پریمینجر؛ حسادت مردانه و بلوغ زنانه
فرم روائی فیلم Destroyer نیز با محدود کردن اطلاعات به شخصیت کارآگاه با روایتی محدود کننده به شخصیت محوری همراه است که میتواند کنجکاوی و غافلگیری به وجود بیاورد. پیرنگ در فیلم نابودگر اطلاعاتش را به رفتار بیرونی شخصیتها – گفتار و اعمالشان- محدود میکند و روایتی نسبتاً عینی (Objective) را به نمایش میگذارد و از طرفی با بهره گیری از تمهید فلاش بک که در این نوع فرم روائی کمتر به کار میرود، قدرت پوشانندگی بیشتری به روایت عینی میدهد.
ذهنیت گرائی روانی (Mental Subjective) که اغلب با نفوذ عمیق به ذهنیات شخصیتها و در جهت شخصیت پردازی استفاده میشود با اینکه اغلب در فرم روائی عینی جایگاهی ندارد اما در این فیلم توانسته است در فلاش بکها و گاهی در رؤیای کارآگاه نفوذ کند و از ترکیب زمان گذشته و حال داستانی منسجم و جذاب بسازد و از دام رکود و خسته کننده بودن بگریزد.
یکی از دلایلی که در فیلمهای کارآگاهی به ذهنیت کارآگاه نزدیک نمیشویم، این است که در این نوع فیلمها باید استدلال کارآگاه از بیننده مخفی نگه داشته شود. ما در هیچ کجای فیلم غیر از اطلاعاتی که فلاش بکها دربارهی زندگی ارین میدهند، با استفاده از ترفند فلاش بک، وارد ذهنیات کارآگاه نمیشویم بلکه کاملاً برعکس؛ هر آنچه که مربوط به استدلالهای کارآگاه با مسئلهای اساسیاش (پیدا کردن سایلاس و کشتن اوست) نه از طریق دیالوگ آشکار میشود و نه از طریق فلاش بک؛ بلکه کاملاً صریح به وسیلهی اقدامات و عملکرد مستقیم ارین اتفاق میافتد.
به این ترتیب در بخش فیلمنامه با عمق اطلاعات دهندگیای کافی و به اندازه مواجهیم که توانسته است چند روز از زندگی پایانی ارین بل را با درهم تنیدگی موجز گذشتهاش و مسئلهی اصلی پوچی زندگیش به نمایش بگذارد و آن را به خوبی به نتیجه برساند.
بیشتر بخوانید: فیلم Frankenstein ساختهی ۱۹۳۱ اثر جیمز ویل؛ هیولای درون
کرین کوساما Karyn Kusama در بخش میزانسن و کارگردانی هنری بیشتر از ترکیب بندیهای اوج ساخت در صحنههای دو نفره استفاده کرده است که به خوبی توانسته است آنها را در لحظات حساس رویاروئی شخصیتهای اصلی فیلم به کار گیرد و برجسته کند.
این نوع ترکیب بندی اغلب برای صحنههائی به کار میرود که در آن نوعی عشق مفرط در جریان باشد ( که در آن بازیگران آماده اند همدیگر را در آغوش بکشند) و یا در صحنههائی که نوعی نفرت مفرط حضور داشته باشد (بازیگران در آن آمادهی تقابل با هم هستند).
در فیلم Destroyer در صحنههای عشق مفرط میتوان صحنههای دو نفرهای را مثال زد که ارین و کریس با هم دارند و در آن لحظات مهمی از فیلم شکل میگیرد.
مثل صحنههای مرور کردن نقشه برای ورود به گروه سایلاس یا صحنههای دو نفره برای نقشه کشیدن و دور زدن پلیس و سرقت پول از بانک یا صحنههای دو نفرهی ارین و ایثان مثل صحنهای ارین از ایثان درخواست میکند پول دزدی را بردارد و بگذار از لجنزاری که ساخته است با تربیت صحیح شلبی توسط ایثان یک انسان درست و حسابی بیرون بیاید.
در صحنههای نفرت مفرط نیز میتوان گفتگوی دو نفرهی ارین و سایلاس یا ارین و دی فرانکو را به خاطر آورد یا صحنهی جذاب دیگری که در سکانسهای پایانی بین ارین و شلبی اتفاق میافتد و صحنه همزمان در عشق و نفرتی مفرط فرو میرود. آنچه یک صحنهی اوج ساخت را از دیگر صحنهها متمایز میکند همان عنصر کشف است.
بیشتر بخوانید: فیلم Capernaum ساختهی نادین لبکی؛ زندگی من، بی ارزشتر از یک کفش است.
یعنی یک شخصیت مهم، خصوصاً شخصیت محوری، در مقابل مخاطبان چیزی را کشف میکند. به عبارت دیگر واقعبت مهمی از طریق کنش نمایشی بر او مکشوف میشود که مسلماً روند اصلی کنش وی را تغییر میدهد. عنصر کشف در صحنههای اوج ساخت فیلم Destroyer با برملا کردن حقایق از سوی شخصیت محوری، ارین بل، نمود پیدا میکند که بار درام فیلم را با تعلیق همراه میکند.
در پایان ایدهی پنهان فیلم (کشف این نکته که تبهکار اصلی فیلم سایلاس به چه منظور بعد از ۱۷ سال دوباره باز میگردد) بعنوان هستهی اصلی طرح مسئله در فیلمنامه، در پرسپکتیو زمانی که از سرگذشت اروین بل روایت میشود و انگیزهی انتقامش، گم میشود و الکن باقی میماند و ساختار فیلم را زیر سؤال میبرد.
منابع: کتاب مفاهیم نقد فیلم/ نوشتهی مجید اسلامی
کتاب کارگردانی نمایشنامه/ نوشتهی فرانسیس هاچ
ebdi
۲۶ خرداد ۱۳۹۸ at ۲۰:۳۹
نابودگر عالی بود