تحلیل نمایشنامه دکتر فاستوس اثر کریستوفر مارلو، ای آدمی بگریز
نمایشنامه دکتر فاستوس اثر درخشان کریستوفر مارلو از برجسته ترین نمایشنامه نویسان عصر الیزابت است که برای قهرمان های اصلی آثارش بخصوص پرسوناژهای منفی که درام آن دوره را تحت تأثیر قرار داد و آن را وارد مرحله ی جدید کرد؛ مشهور است. درونمایه ی آثار او اغلب به سرانجام شومی می انجامد که گریبانگیر قهرمانان داستان است در حالیکه ممکن است به قیمت زیر پا گذاشتن انسانیت و وجدان، همواره در حد کمال از خواسته ها و لذایذ مادی زندگی سرشار شوند. جاه طلبی، حرص و آز و قدرت طلبی از تم های دیگر آثار او به شمار می روند. در ادامه با تحلیل نمایشنامه دکتر فاستوس با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه سالار زنان اثر کاریل چرچیل
تحلیل نمایشنامه دکتر فاستوس اثر کریستوفر مارلو، ای آدمی بگریز
پیرنگ: فاستوس که دانشمندی بزرگ از اهالی ورتمبرگ آلمان و سرآمد همه ی پارسایان و دانایان زمان خود است؛ وقتی در دانش به کمال می رسد، انقلابی در او پدید می آید که همه ی دانش ها را بیهوده میابد. او که دیگر از علم و فلسفه بیزار شده و اراده اش میل به قدرت دارد؛ درصدد بر می آید که به جادوگری رو کند تا با آن بتواند جهان را تحت سلطه ی خود درآورد. پس فاستوس به دنبال دو ساحر و استاد جادوگری می فرستد تا علم جادو را به او بیاموزند. ساحرها می آیند و او را از قدرت ها و مزایایی که این کار دارد مطلع می کنند. فاستوس در ادامه با اوراد و اذکاری که می خواند، نائب رئیس شیطان، مفیستوفلیس را ظاهر می کند و از او می خواهد که پیوسته ملازمش باشد و هر چه می خواهد حتی خارج کردن ماه از مدار خود و فرو بردن کل زمین در غرقاب را برایش ممکن کند. اما مفیس می گوید که بنده ی ابلیس است و اگر ابلیس چنین فرمانی بدهد او می تواند تا پایان عمر ملازمش باشد و قرار میشود مفیس نزد ابلیس برود و کسب اجازه کند.
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه مده آ نوشته اوریپید ؛ سوار بر اسب چموش خشم و سقوط در ویرانهی فرزند کشی
قبل از رفتن، مفیس فاستوس را از عواقب کار آگاه می کند و می گوید با انجام این کار به لعنت ابدی دچار خواهد شد و همواره و پیوسته در دوزخ به سر می برد و هر جا برود دوزخ با اوست و او با دوزخ است. در ادامه مفیس می آید و رأی مثبت ابلیس را به فاستوس اعلام می کند. فاستوس با خون خود سندی مبنی بر فروش روح و جسم کامل خود به ابلیس امضا می کند و ۲۴ سال از ابلیس عمر می طلبد تا به لذت طلبی و قدرت طلبی بپردازد.
وقتی بازوی خود را با کارد مجروح می کند تا با خون خود سند را امضا کند، خون لخته می شود و فاستوس می بیند روی بازویش جمله ای حک شده: ای آدمی بگریز… اما فاستوس اعتنائی نمی کند و از این لحظه به بعد به تسخیر شیطان در می آید، اما گهگاهی نیز از کرده ی خود پشیمان می شود و بنای توبه می گذارد. در سراسر درام هر وقت فاستوس میل به توبه می کند، عهد و پیمان فاستوس را به خاطرش می آورد و چون کار سخت می شود ابلیس خود به همراه ملازمانش ظاهر می شوند و از فاستوس می خواهد که مسیح را فراموش کند و بنده ی او باشد. سپس هفت گناه کبیره (غرور، حسد، شهوت پرستی، شکم بارگی، مال پرستی، تنبلی و خشم) را ظاهر می کند و آنها را در نظر فاستوس زیبا جلوه می دهد.
پس از مشاهده ی ۷ گناه کبیره فاستوس می خواهد جهنم را از نزدیک ببیند و کهکشان ها و سیارات و شرق و غرب را سیاحت کند و سفرهای مختلفی را آغاز می کند. در نهایت مهلت ۲۴ ساله اش به پایان می رسد. در ابتدای راه فاستوس در انجیل این آیه را خوانده بود: پاداش گناه مرگ است. در صحنه های پایانی، دانشجویان فاستوس از او می خواهند تا هلن یونانی را برایشان ظاهر کند تا از زیباییش سیراب شوند. در این بین پیرمردی که او را نمی شناسیم ظاهر می شود و فاستوس را از همدستی با شیطان منصرف می کند و به رحمت الهی امیدوار می کند. این پیرمرد ظاهراً خود فاستوس پیش از گمراه شدن است. پیرمردی است که ایمان قوی ای دارد و شیاطین از او می گریزند. اما فاستوس باز در مقابل مفیستو تسلیم می شود و می گوید اگر هلن را برایم بیاوری از پیرمرد رو بر می گردانم. مفیس چنین می کند و فاستوس از هلن کام می گیرد. در نهایت فاستوس در کتابخانه ی خود منتظر زنگ نیمه شب است تا ابلیس بیاید و او را با خود به قعر جهنم ببرد. فاستوس در انتها به درگاه خدا و مسیح استغاثه می کند و از خداوند می خواهد او را عفو کند.
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه بیدرمن و آتش افروزان اثر ماکس فریش
زمان: نمایشنامه دکتر فاستوس در آخرین دهه از قرن شانزدهم میلادی نوشته شده است و حوادث اشاراتی دارد بر دوران قرون وسطی. در دوران قرون وسطاست که علوم مطابق با واقعیت برداشت می شد و برای تصرف جهان کافی نبود. همین طور ویل دورانت بر این عقیده است که در دوران قرون وسطی در علم اخلاق چنین آمده است که لذت فهمیدن، لذت غم انگیزی است و در علم زیاد، اندوه زیاد وجود دارد و طبق این فرضیه، علاقه به آموختن نوعی گناه به شمار می آید. اما برخلاف این نظریه جاه طلبی مردم آنان را بر آن داشت تا برای کشف عرصه های نامحدود به جادو و سحر و پیوند با شیطان ترغیب شوند. از سوئی حوادث نمایشنامه دکتر فاستوس به نوعی جهان شمول است و در قید زمان منحصربفردی نمی گنجد. بسیاری از منتقدین تم نمایشنامه را به دوران کنونی در غرب نسبت می دهند. کسانی که در سراسر تاریخ به علم و قدرت های آن سر سپرده اند و از آن در جهت استثمار و ویرانی استفاده کرده اند. علمی که دستاوردهای آن باید باعث پیدایش یک جهان برتر شود از آن دوزخی بی اساس می سازد.
مکان: آلمان(ملک شخصی فاستوس/ کتابخانه/ باغ)، رم
ژانر: تراژدی
سبک: در حوزه ی درام نویسی عصر الیزابت انگلستان (نئو کلاسیک در سده ی ۱۶) می گنجد. از طرفی چنانچه می دانیم شیطان در مقام پرسوناژی داستانی، ابداع رمانتیک ها بوده است و بویژه اینکه رمانتیک ها، تحت تأثیر گنوسیان به شیطان بعنوان چهره ای مثبت می نگرند و به گمانشان شیطان نخستین دوستدار معرفت بشری است که از او خیر زاده شده و همین طور به دلیل اینکه داستان در دوره ی قرون وسطی اتفاق می افتد و قرون وسطی به دلیل راز و رمزهای تیره اش مورد علاقه ی رمانتیک ها بوده، می شود در سبک رمانتیک هم قرار بگیرد. اما در متن پرسوناژهای یونانی هم وجود دارند که شاید بتوان آن را در زمره ی آثار نئوکلاسیسم هم قرار داد.
بیشتر بخوانید: رابرت ویلسن و پرفورمنس آرت، معماری متن تصویر صدا و حرکت
تم: قدرت طلبی، جاه طلبی و تکبر و از بین بردن ارزش های انسانی در راه رسیدن به اهداف. (اندیشه های ماکیاولیستی)، تقابل خیر و شر، فروختن روح به شیطان
تحلیل شخصیت فاستوس: واژه ی فاستوس در زبان لاتین رحمت معنا شده است. اما به نظر می رسد انتخاب این واژه برای نویسنده بدون در نظر گرفتن معنای آن در لاتین بوده است. برخی از محققان ادعا کرده اند که در قرن ۱۵ در ناحیه ی ورتمبرگ آلمان، مرد کیمیاگری می زیسته که نامش گئورگ فاوست بوده و عوام باور داشته اند که مسلط به جادو و سحر است و با شیاطین ارتباط دارد که دست به اعمال محیر العقولی می زند. برخی نیز شخصیت نوستراداموس را در شکل گرفتن فاستوس مؤثر می دانند. پرداخت کلی نمایشنامه دکتر فاستوس دارای ریتم تندی است و شخصیت ها از پیچیدگی خاصی تبعیت نمی کنند. پروتاگونیست و آنتی پروتاگونیست به سادگی قابل تشخیص اند که هم بعدی درونی دارند و بیرونی و کشمکش های داستانی و گره ها به شکل بیرونی اتفاق می افتد که در جریان آن در شخصیت فاستوس تغییراتی بوجود می آید که او را از نقطه ی اوج به صفر می رساند و باعث سقوط او می شود.
تغییرات شخصیتی به شکل درونی نیست که در نهایت برون ریزی شود و به سقوط درونی و بعضاً خودکشی بیانجامد. میل و اراده ی فاستوس برای دست یابی به امیالش، اگر میل بر مبنای بیان آن چیزی باشد که شخصیت بعنوان قهرمان نمایشنامه دکتر فاستوس در سر دارد، این است که مرزها و محدودیت های دانش را کنار بزند و به قدرتی دست پیدا کند که از پس انجام هر کار محالی برآید؛ چنانچه در نمایشنامه دیدیم، بسیار بالا و با انگیزه ای قوی است. دانشمندی عالی رتبه که تمام علوم و حکمت را بیهوده می داند چرا که نمی توانند محال را ممکن کنند. پس به این ترتیب انگیزه، دستیابی به هدف را توجیه می کند.
بیشتر بخوانید: مروری بر نمایشنامه دائی وانیا و درام نویسی آنتوان چخوف
فاستوس دارای شخصیتی پویاست چون از ابتدا تا انتها دچار تغییر و تحول می گردد. شخصیت فاستوس گوته، نسبت به مارلو دارای وجهه ی خاکستری تری است. چون گوته شخصیت را طوری به کار می گیرد که جنبه های مثبتش هم نمود پیدا کند. یعنی شخصیت را در موقعیتی قرار می دهد که با استفاده از قدرتش به مردم نیز کمک کند.
جنبه ی روانی و اعتقادی شخصیت فاستوس: فاستوس از لحاظ روانی و شدت پایبندی به مذهب و اخلاق بسیار ضعیف شده است و به ورطه ی پوچی و روزمرگی افتاده است. وی برای گریز از این سقوط راه جادوگری و دستیابی به قدرتی ماورائی را بر می گزیند و مدام می گوید از اعتقاد بستن به خدا و دانستن علوم و حکمت چه چیز عایدم شد؟ اگر با خواندن آثار ارسطو و … این زندگی را به پایان برم چه نصیبم می شود؟ او به دنبال جاودانگی است و در انتها با بوسیدن هلن گوئی به جاودانگی می رسد. این بخش از شخصیت فاوست به شخصیت خود مارلو شبیه است. مارلو که کودکی باهوش و با قریحه بود فرزند کفاشی اهل کنتربری بود. اسقف اعظم مخارج تحصیل او را فراهم کرد به این منظور که تعلیمات دینی را فرا گیرد و در جرگه ی روحانیون درآید ولی مارلو با مطالعه ی کتب مربوط به علوم مادی و طبیعی و سرکشی روحی که داشت، خود را برای خدمت به کلیسا مناسب ندید و ترجیح داد ذوق و استعداد خود را صرف نوشتن درام کند. مطالعات او در باب علوم و ادبیات کلاسیک و آشنائی با عقاید ماکیاولی به شکاکیت او رنگ بدگمانی زد.
تحلیل شخصیت مفیستوفلیس: وی روح اغواگری است که برای شیطان کار می کند. جایگاهش در دوزخ است و می گوید هر جا که دوزخ باشد من آنجا هستم و هر جا که من هستم دوزخ همان جاست و در جائی در جواب فاستوس که می گوید دوزخ کجاست؟ می گوید: زیر آسمان. یعنی زمین. شاید زمین را نیز دوزخ می پندارد. فاستوس در لحظه ی اول روی آوردن به سحر، او را می طلبد و مارلو هیچ تلاشی برای شناساندن او به تماشاگر نمی کند. می توان حدس زد که این شخصیت برای تماشاگران دوره ی مارلو آشنا بوده یا برای اینکه به شخصیت ابلیس، رنگی پر رنگ تر ببخشد و آن را برجسته تر نشان دهد از وزیر او استفاده می کند. این شخصیت در فاوست گوته خود شیطان معرفی می شود. مفیستو دارای شخصیتی خاکستری است. چرا که در ابتدای آشنائی با فاستوس او را از عواقب تصمیمش آگاه می کند و می گوید با انتخاب این راه، دچار لعنت ابدی خواهد شد و این علاوه بر شخصیت تیره و تاریکی که دارد در تضاد با این وجهش قرار می گیرد و شخصیت را کمی ملایم تر جلوه می دهد.
پیرمرد: این پیرمرد به همراه فرشته ی خوب جزء شخصیت های مثبت کار هستند. پیرمرد را به تعبیری می توان فاستوس وارسته قبل از هم پیمان شدن با شیطان دانست. پیرمرد خردمندی که می کوشد فاستوس گمراه شده را به راه راست هدایت کند. شخصیت پیر خردمند در اسطوره و اسطوره شناسی نقش مهمی دارد. وی زمانی که قهرمان اصلی داستان، کاملاً درمان و ناتوان شده و نمی تواند خود را از مهلکه ای که گرفتار شده برهاند، راه حل نجات به شکل پیر خردمند در نظرش جلوه می کند که مثل یک منجی، کلید رهائی از بحران است.
نقد کهن الگوئی: جستجو، پاگشائی و جاودانگی از انگاره های نقد کهن الگوئی در این اثر عناصری کلیدی است. فاستوس برای رسیدن به هدفش، سفری طولانی را آغاز می کند (جستجو) در راه رسیدن به آن به موانع و مشکلاتی بر می خورد که باید با آن مقابله کند و در این راه به یک شناخت و پختگی دست پیدا می کند (پاگشائی) و به یک خودشناسی می رسد و به خیال جاودانگی تا پایان راه می رود. در بحث کهن الگوئی، پیرمرد خردمند بخش خوب و خیر شخصیت فاستوس است و مفیستو بخش شیطانی و سایه ی فاستوس مطرح می شود. سایه از اجزای ساختاری روان است (سایه، نقاب و مادینه روان). سایه بخش تاریکتر خود ناهوشیار ماست که می خواهیم سرکوبش کنیم. معمولی ترین گونه ی این کهن الگو در زمانی که فرافکنی می شود، شیطان است. یا به قول یونگ: جنبه ی خطرناک نیمه شناخته و تاریک شخصیت. نقاب هم آن جنبه از شخصیت است که به جهان نشان می دهیم (صورتک بازیگری) و با خود واقعیمان فرق دارد. فاستوس خود را زیر نقاب خیر پنهان کرده تا از خود واقعیش که چهره ی ابلیس است بگریزد.
دیالوگ پردازی: نوع دیالوگ ها تا حد زیادی کارکرد مهم دیالوگ پردازی یعنی دیالکتیک را داراست. بخصوص زمان هائی که فاستوس برای امتحان مفیستو، با او به بحث و مجادله می پردازد. دیالوگ های مارلو بر خلاف گوته، کاملاً رنگ مذهبی دارد. مارلو در عرصه ی درام نویسی سده ی شانزده به این نتیجه رسید که شعر بی قافیه تأثیر بیشتری در درام های انگلیسی دارد. اگر چه گاهی یکنواخت بود، وزن آن تغییر می کرد و به ظاهر دارای پیوستگی طبیعی بود. شعر بی قافیه از ابداعات مارلو بود که بعدها توسط شکسپیر تکامل پیدا کرد. در دکتر فاستوس، مارلو هر جا نتوانسته مفهوم را از طریق دیالوگ انتقال دهد به مونولوگ نویسی روی آورده است. از طرفی ساختار کلی نمایشنامه دکتر فاستوس برخلاف درام های ارسطوئی آن دوره کمی مدرن است. چون از وحدت های سه گانه ی ارسطوئی به ویژه پایبندی به مکان و زمان تبعیت نمی کند. و همین طور استفاده از شخصیت پیشخوان که اندکی با همسرایان متفاوت است و بخش های غیر قابل اجرا را روایت می کند.
نقش خون لخته شده: خون نیز یکی از عوامل جاودانگی است. مثل خون سیاووشان که روی زمین می ریزد و درختی عظیم از آن می روید. در اینجا هم فاستوس در آرزوی جاودانگی با خون خود که در میانه ی راه لخته می شود (که نشانه ای از تردید است و فاصله ی ایجاد شده شاید فرصتی باشد برای بیشتر اندیشیدن فاستوس به عاقبت کار) ؛ سند ابلیس وارگی خود را امضاء می کند.
در پایان تأثیر عمیق دکتر فاستوس مارلو بر دیگر آثار ادوار مختلف کاملاً مشهود است. از جمله فاوست گوته، دکتر فاستوس توماس مان، دمیان هرمان هسه، تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد، همان طور که نوع نگاه پیشگویانه ی مستتر در متن ما را به دنیای قشنگ نوی آدولس هاکسلی پیوند می دهد؛ تا جائی که حتی به راحتی می توانیم، چهره ی شیطان را در بسیاری از فیلم های تاریخ معاصر مثل بزرگراه گمشده ی دیوید لینچ و هفتِ دیوید فینچر با دستمایه قرار دادن مشترک ۷ گناه کبیره ببینیم. نمایشنامه دکتر فاستوس بیشتر در زمره ی آثار Closet (نمایشنامه هائی برای خوانش و نه الزاماً برای اجرا) قرار می گیرد.
نهالی که ممکن بود روزی درخت تنومندی شود، قطع شد. گل های دانش و ذوق که روزی در مغز این مرد دانشمند روییده بود همه پاک سوخت و فاستوس از میان رفت.
منابع:
۱- نمایشنامه ی دکتر فاستوس/ نوشته ی کریستوفر مارلو/ ترجمه ی دکتر لطفعلی صورتگر
۲- کتاب مبانی نقد ادبی/ نویسندگان: گرین – ویلفردلیبر – ارلمورگان – لیویلینگهام – جان/ ترجمه ی فرزانه طاهری/ انتشارات نیلوفر
۳- تحلیلی مختصر و مفید از یک داستان مشهور نمایشنامه دکتر فاستوس نوشته ی دکتر رضا داوری اردکانی
۴-مقاله ی تولد یک شیطان، نگاهی به نمایشنامه دکتر فاستوس نوشته کریستوفر مارلو نوشته ی حسام نقره چی
۵- پیش درآمدی در شناخت گوته و فاوست او نوشته ی رضا نجفی
خیلی خوب و جامع بود ، ممنون ^_^