آلبوم ابراهیم محسن چاوشی؛ خوب خوب و خوشبختیم، خشک و سفت و سَرسختیم
آلبوم ابراهیم نهمین و آخرین اثر منتشر شده از محسن چاوشی خوانندهی پاپ-راک ایرانی در ۸ قطعه است که در پی حواشی چندین ماههی آن مبنی بر توقیف و عدم گرفتن مجوز و اصلاحیههای پراکندهای که بر متن قطعات اعمال میشد، سرانجام توانست بشکل ۶ قطعهی رسمیِ مجوز گرفته از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد و ۲ قطعهی منتشر شده بشکل مجازی، صبح روز یکشنبه ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۷ به صورت رسمی منتشر و در اختیار مخاطبان قرار بگیرد. در این متن به تحلیل آلبوم ابراهیم محسن چاوشی میپردازیم، با نت نوشت همراه باشید.
تحلیل آلبوم ابراهیم
موسیقی چاوشی از نیمهی راه پر فراز و نشیبی که در آن قدم گذاشت و طی کرد، دستخوش استحالههای فرمیک و محتوائیِ سازنده و حرفهای تری شد که به لحاظ مضمونی در بستری از رئالیسم اجتماعی و انتقادی همسو با جریانات سیاسی-اجتماعی روز ایران رشد کرد و هم اکنون با اشعار حسین صفا از دفتر شعر منجنیق که در اغلب آثارش تیغ برندهی انتقادی، از معضلات و پشت پردههای کنونی دنیای معاصر و بویژه ایران کنونی پرده برداری میکند.
پیام آور و نوید دهندهی موسیقی اعتراضی پانکی است که جوانههای تازهی انقلابی نورس را در فرمهای شنیداری-دیداری- محتوائیش (با تصویرسازیهای منحصر بفرد و تازهی غزلهای مدرن صفا که مخاطب را در دنیای واقعی آمیخته با زخمهای درونی، روحی و جمعی-فردی با تخیل سرد و هراس آورش همراه میکند) آشکار و به تصویر میکشد.
پیش از شروع تحلیل و نقد آلبوم ابراهیم محسن چاوشی باید گفت استفادههای اخیر چاوشی از اشعار چند لایهی حافظ، سعدی، مولانا و بخصوص خیام که با ریتم و فضاسازیهای فرمیک موسیقی چاووشی تلفیق میشود، بستری پدیدارشناسانه و فلسفی به آن میبخشد که در کنار مسائل جامعه شناختی، رهیافتی هستی شناسانه در بطن زندگی را در آثارش پررنگ میکند.
بیشتر بخوانید: بررسی موزیک ویدیوی این بود زندگی از محسن چاوشی
پیش از این در مطلبی به حواشی انتشار این آلبوم پرداختیم و اکنون با تحلیل و نقد آلبوم ابراهیم محسن چاوشی با نگاهی دقیق به قطعات این آلبوم در خدمت شما هستیم.
قطعه اول / آلبوم ابراهیم: ببُر به نام خداوند
ترانهی گیرای صفا در این قطعه در دو بن مایهی کلیدی خلاصه میشود: عشق الهی ابراهیم که صورتی از جنون الهی و تسلیم است. استحالهای غریب که قربانی شدن را در اضطرابی نفس گیر مترادف با عشقی شعله ور میسازد:
چه حکمتیست در این مُردن
در این عاشقانه ترین مردن…
مرگی عاشقانه که در آن ابراهیم انسانی تنها میشود و رشتههای تعلقات و دلبستگیهای جهان محسوسات را جای میگذارد تا به معشوق بپیوندد و ابراهیم خلیل الله شود. عشقی که سوزان و از جان گذشته است و کماکان قربانی میطلبد و سرخ است و مترادف با معشوق میشود:
سرنگها همگان قرمز
و رنگها همگان قرمز
سماعِ مولویان قرمز
جهان کَران به کَران قرمز
که نقشی از رُژ گلگونت
هنوز بر لب این جام است
و درون مایهی بعدی که در جهان بینی خیام متبادر میشود، فلسفهی دهری است که با آرزوی مرگ و نیستی همراه است:
ببین چقدر اسیرم من
چنان بکُش که پس از مُردن
هزار بار بمیرم من
در آلبوم ابراهیم محسن چاوشی قطعه اول باید گفت خیام معتقد است ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی میکنند و جریان مییابند ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانهای داشته باشد در بین نیست. کوزه بعنوان موتیفی تکرار شونده که از عناصر غزل نیز هست، در اغلب اشعار این آلبوم حضور دارد و جهانی خیام گونه با استفاده از پتانسیلهای قالب غزل که امکاناتی تازه در شعر صفا را با خود یدک میکشد، نمودی از تناسخ و خاک که با ذرهی وجودی انسان که از خاک زاده شده است مترادف میشود.
هر کوزه نمادی از یک انسان فانی است که در گذر زمان نیست میشود. خیام دیدگاهی ماتریالیستی دارد که دنیا را زاده اجتماع ذرات میداند که اتفاقی در کنار هم جمع شده اند و این جریانی دائمی و ابدی است؛ چنانچه ذرات پی در پی در اشکال و انواع مختلف داخل میشوند و خارج میشوند. انسان بر طبق این دیدگاه هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجهی ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب بوجود آمده و روح او مانند کالبدش است که پس از مرگ نمیماند:
کدام کوزه شکست آن روز
که با گذشتن نه صد سال
هنوز حلقهی دستانش
به دورِ گردن خیام است؟
هنوز حلقهی دستانش
به دورِ گردن خیام است؟
قطعه دوم / آلبوم ابراهیم: در آستانهی پیری
در ادامه نقد و بررسی آلبوم ابراهیم به قطعه دوم میرسیم، قطعهای مفهومی که همانند اشعار خیام و حسین منزوی به زوایای مختلف زندگی روزمره میپردازد و نگاهی تلخ و بدبینانه دارد.
زندگیای که در آستانهی پیری برای راوی به مثابهی سرنوشت جمعی یک ملت، تلخ تر و انباری از رنجهای گذشته است؛ پیریای که به عنوان یک مفهوم بی زمان در بستر شعر مطرح میشود و به نثر بدل میشود که حدیث نفس جوانان جامعه است:
چه اسبها که درونت ، به اهتزاز درآمد
به شِیهه عُمرِ گلویت ، کشان کشان به سر آمد
تو را که بست به گاری ، که روز مزد عذابی
لگد زدند به شیری که صبر غرش او بود
بیشتر بخوانید: نقد قطعه ماه پیشونی از هوروش بند؛ موسیقی به مثابهی عامل ابتذال
از بر ایام سخت و تحمیلی عذاب آور که در بستر بی رونق روزهای ترانه شکل میگیرد، شاعر و آهنگساز در هماهنگی موفقیت آمیزی توانسته اند، مقطوع النسل بودن این زمانه را در حین توانمندی ها، استعدادها و بودنهای وجودی پیشگوئی کنند که از میان آنان رسولانی بی معجزه زاده (شکل دفرمهای از نسلی که در عصر اضطراب میزید) میشود:
شناسه عالمی اما ، شناسنامه نداری
و دائم الغمی اما ، خودت ادامه نداری
غرور منقطع النسل ، عماره سازِ خرابی
تو برگزیده نبودی ، قبول کن که نبودی
قبول کن که رسولی ، بدونِ معجزه هستی
دو قطعه لطفاً به بند اولِ سبابه ات بگو و همراه خاک اره
در ادامه تحلیل و نقد آلبوم ابراهیم به دو قطعه بند اولِ سبابه ات بگو و همراه خاک اره میرسیم، هر دو از تنهائی و رنجهای فردیت بشری سخن میگویند که با لحن غم انگیز صدای چاووشی به هماهنگی میرسند و قطعات دلنشینی را رقم میزنند. لزوم آفریده شدن جبری در قالب مذکر و مؤنث، آرزوهائی که به هر تقدیر به سرانجام نمیرسند، خوبی هائی که به شر منجر میشوند که فلسفهی بدبینانهی خیام را یادآور میشود که برای شاعر سرانجامی چون دیوار شدن و بی تفاوتی به همراه ندارند:
از نردبان بودن ، بسیار غمگینم
از آسمان بودن ، بسیار غمگینم
تمرین کنم باید ، دیوار بودن را
انسان بی هدفی که تهی از ایمان و امید در جامعهای میزید که کلاغها مکارتر از روباهها شده اند و در این میان بار اضافی رنج بشری را باید به ناچار به دوش کشید و تحمل کرد:
وقتی نمیمیرم ، هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر ، باید تحمل کرد
سَربار بودن را
بیشتر بخوانید: نقد فیلم فروشنده اثر اصغر فرهادی
قطعه پنجم / آلبوم ابراهیم: ماه مهر
در ادامه نقد آلبوم ابراهیم به پنجمین قطعه میرسیم، این قطعه، از انتقادی ترین معضلات جامعهی کنونی ما را نشانه میرود. معضل آموزش و پرورش که بحث تازهای نیست و بارها به آن پرداخت شده است و سیستم ناکارآمد آموزشی را از همان اوان کودکی چه در دهههای پنجاه و شصت و چه در دهههای کنونی که معضلات پیچیده و عدیده تری را آشکار میکند و لحظه به لحظه زوایای تاریک آن را به چشم میبینیم و افکار عمومی که به چالش کشیده میشود را بارز میکند.
شاعر به درستی روحهای مردهی کودکانی را به تصویر میکشد که در پس خشونت و اتمسفر وحشت زا و خشک نظام آموزشی کشور شکل میگیرد و کتاب، کتابخوانی و فرهنگ که پشتوانهی مستحکم یک ملت است را به باد میدهد:
مادر مرا ببر به دبستان
تا رویِ شاخههای جوانم
گنجشکهای توی دهانم
روزی هزار بار بمیرند
از آن بدتر فقر حاکم بر جامعه که شبکهی گستردهای از کودکان کار را میسازد و در بستر انتقادی تضاد طبقاتی مطرح میشود:
کو لقمههای نان و پنیرم
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دستهای فقیرم
فردایِ درس آن همه باید
در جست و جوی کار بمیرند
قطعه ششم / آلبوم ابراهیم: جهان فاسد مردم را
ترانهی رقصانی که با مولانا و جهان بینی هستی شناسانه او مبنی بر وحدت واجب الوجودی همراه میشود، گذر از جهان حقیر و سودازدهی مادی را خاطرنشان میکند. مولانا بعد از آشنائی با شمس تبریزی و سیر و سیاحت و تفقد در آسمانها و عوالم معنوی، پی به ساحت تک بعدی و خشکیدهی جهان محسوسات میبرد و به کشف ذات حق نائل میشود.
جهان مادی و زیبائی هایش هر آینه تجلی از ذات واجب الوجود و حق است که در هر ذرهای از کائنات جلوه میکند. در این هستی مست کننده است که حلاج به انا الحق میرسد و خود را با معبود و معبود را در خود یکی میداند که رنگ و بوئی شطح آمیز به خود میگیرد.
مسم که پخش و پلا هستم ، دچار درد و بلا هستم
تـو عادلی که طـلا هستی ، به کیمـیای مساواتت
تـو را بـدل به خـودت اما ، ـمرا بدل به ترازو کـن
تـو را ببـوس که لب هایت، هـنوز طعمِ عسل دارد
تـو را بخواه که آغوشـت، هنوز مـیلِ به بـغل دارد
تـو را بکار و شکوفا شو ، تو را بچین و تو را بو کن
بیشتر بخوانید: شهر خاموش اثر کیهان کلهر؛ داروگ کی میرسد باران؟…
همانگونه که من و تو در ساحت عبد و معبود در ترانهی فوق مدام در حال تبدیل شدن به هم هستند و در نهایت با هم یکی میشوند.
یا:
تو خوانگاه منی با من ، بچرخ و یاحق و یا هو کن
شب است یک تنه زیبا شو ، و چند ماه شکیبا شو
سـپـس مرا مـتولد کـن ، بتـاب رویِ شـبم دریـا
در ادامه بررسی قطعه ششم در تحلیل آلبوم ابراهیم محسن چاوشی دیدگاه هستی شناسانهی مولانا بر خلاف خیام به روح و لزوم وجود روح که توانائی سیر و سیاحت در عوالم باطنی را بر اساس ابزار درک آن (قوهی خیال) دارد، تأکید میکند
و لزوم بوجود آمدن هستی و انسان را در آیه معروف : کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اُعرف فخلقتَ الخلَق لِکَی اُعرَف میداند/ گنج پنهانی بودم که خواستم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم.
و دو قطعه بحث برانگیز: تو در مسافت بارانی و ما بزرگ و نادانیم
در ادامه بررسی و نقد آلبوم ابراهیم محسن چاوشی باید گفت دو قطعهی مجازی که انتشار آن با اصلاحیه از سوی وزارت ارشاد همراه شده است، قطعات تو در مسافت بارانی و ما بزرگ و نادانیم از ترانههای قابل بحث آلبوم ابراهیم است. ترانهی ما بزرگ و نادانیم استعاره از ملتی است که به خواب افیون باری فرو رفته اند.
افیونی که در جریان رسانهها و شبکههای اجتماعی در حال تزریق است که رخوت و بی باری را در پی دارد و گوشها را کر و چشمها را کور کرده است. ملتی خواب یا از آن بدتر ملتی که خود را به خواب زده است که بیدارشدنش کار حضرت فیل است و آگاه کردنش از محالات:
شب که میشود خوابیم ، صبح و ظهر هم خوابیم
عصر هم که تا شب خواب
شب دوباره تا شب خواب ، توی خواب میبینیم
روز آفتابی را
خوب خوب و خوشبختیم ، خشک و سفت و سَرسختیم
یا :
ما که از خسیسان و ، جمله کاسه لیسانیم
ترک میکنیم آیا ، این گدا مُآبی را
از اساس استادیم ، در جناس استادیم
فاضلیم در دانش ، فاضلیم در خوانش
ارج مینهیم اما ، شعر فاضلابی را
و در بررسی آلبوم ابراهیم نباید از قلم بیفتد که قطعه در مسافت باران که فریاد و شور انقلابی به اوج میرسد و به کل از آلبوم ابراهیم در برشی منشوری حذف میشود:
من و تو آخورمان مرگ است
از این دُرشکه بیا پایین
تو نیز شِیهه بکش گاهی
تو نیز شِیهه بکش گاهی….
آنچه آلبوم ابراهیم را ارزشمند میکند نگاه جسورانه و ساختارشکنانهی آن در بحث فرم و محتوا ست که ایدئولوژی هدفمند و آگاه کنندهای با خود میآورد و از گفتن ناگفتهها دریغ نمیکند؛ اگرچه همچنان راه درازی برای دستیابی چاوشی به اندازههای استاندارد جهانی در سبکهای مورد بحث وجود دارد و این مهم در گرو نیفتادن در دام تکرار و دستیابی به پتانسیلهای نامحدود موسیقی راک و پانک راک است.
*خانقاه
اشتباه تفسیر کردی خواستی بگو
چقدر زیبا و خوب و چقدر بیشتر فهمیدم
و چقدر هرچه میگذره بیشتر میفهمم و پی به پس و پیش این آلبوم و هدفش میبرم…
کاش مفصل تر بود و کاش خط به خط تفسیر میشد کاش کتاب میشد برای خواندن.