تحلیل قسمت سوم از فصل هشت سریال Game of thrones؛ شکست امواج و گسترهی سپید شمال
قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، پیرنگی مهیج، منسجم و مطمئن دارد که با غافلگیریهای جذابی همراه است. در کنار بکارگیری نوع لنز و فیلمبرداری و جلوههای ویژهی گستردهای که سکانسهای این قسمت را با شتابی پر هیجان همراهی میکند، با نفوذ و در هم آمیختگی حماسه به مثابهی جنگاوریها و دلاوریهای محافظان وینترفیل و اسطوره در خط روائی داستان مواجهیم که یکی از مهم ترین مؤلفههای داستانهای اسطورهای و افسانهها را برجسته میکند: جادو و جادوگری که با عنصر قدرتمند و ارگانیک آتش همراه میشود. ساختار کلی افسانههای سحرآمیز، همانند بسیاری دیگر از روایتهای منثور شفاهی، چنان است که با بروز مشکلی یا پی بردن به فقدان چیزی، قهرمان داستان برای کارسازی مشکل یا رفع کمبود به راه میافتد. در زنجیرهی رخدادهائی که پس از آن در جریان روایت پیش میآید، از جمله مبارزه با دشمنی شریر یا دیوی سهمگین، تعقیب و گریز یا انجام دادن کاری دشوار و غیرممکن، همواره یک عنصر کمکی و یاری دهنده دیده میشود که به نوعی قهرمان را حمایت و مشکل را کارسازی میکند. در ادامه با بررسی و تحلیل قسمت سوم از سریال Game of thrones با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: فصل هشتم Game of Thrones زیر ذره بین؛ هر آنچه باید بدانید!
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت آخر سریال بازی تاج و تخت؛ نجات جهان در دست story tellerها
این متن حاوی اسپویل است!
تحلیل قسمت سوم از فصل هشت سریال Game of thrones با عنوان The Long Night
در معدودی از افسانهها این یاری و حمایت جنبهای جادوئی و ماورائی ندارد و عوامل سحرآمیز در سایر رویدادهای روایت نقش آفرینی میکنند. در تعداد اندکی از این قصهها نیز همچون پایان قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، قهرمان خود به تنهائی و به یاری هوش و ذکاوت یا نیروی جسمانی خویش بر مشکل غلبه میکند. اهمیت عناصر جادوئی در قصه تا بدان جاست که بر تمام عناصر سازندهی روایت تأثیر میگذارد و خود بعنوان شاخصهی نوع ادبی قصه معرفی میشود.
جلال ستاری در تعریفی که از جادو میدهد، سحر را باور داشتن این اصل میداند که به قدرت مطلق اندیشه و بی هیچ وسیله و اسباب مادی، هر کاری شدنی است و در تعریفی دیگر جادو عبارت از ایجاد رابطه با خدایان یا ضد خدایان است و آوردن لطف آنها برای خود و قهر برای شخص متخاصم. از زمان آغاز باور به جادو، دو رهیافت دربارهی آن دیده میشود و در نتیجه جادو به دو دستهی سیاه و سفید تقسیم میشود. کهن الگوی نبرد خیر و شر در شکلهای متفاوتی از جمله جادو متبادر میشود. دو گونهی جادوی سفید به معنای جادوی نفع رسان و جادوی سیاه به معنای جادوی شر آور هماره در برابر هم قرار داشته اند و در ژرف ساخت اندیشههای گنوسیکی میبینیم که خیر و شر و نور و ظلمت دو نیروی بی پایان اند که در جادوها نیز وجود داشته اند.
در آغاز قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، ملیساندرا Melisandre که راهبهای برای خدای نور است با جادوی آتش و در کسوت رفقای خارق العاده که یکی از عوامل و اسرار سحرآمیز تلقی میشود، بعنوان آخرین متحد محافظین وینترفیل به جمع آنها میپیوندد. رفقای خارق العاده یاورانی هستند با توانائیهای عجیب و غریب و غیر معمول که معمولاً بی مقدمه همراه قهرمان به راه میافتند و در حل مشکلات و انجام کارهای دشوار به او کمک میکنند.
ملیساندرا با کسوتی شبیه زن جادو که بیشتر دارای شاخصههای پری در اسطوره شناسی است، با کلامی جادوئی در قالب جادوی سفید، شمشیرهای سربازان را به آتش بدل میکند. کلام جادوئی در مطالعات فولکلوریک، به معنای افسون یا یک ایمان سرود تعریف میشود که در کلمات ملفوظ آن قدرتی جادوئی وجود دارد. پری، در افسانه ها، داستانهای عامیانه، حکایات و حماسههای پارسی، زنی اثیری است که از نیکوئی و زیبائی و در برخی موارد فر برخوردار است. او در این متون نمونهی زیباروئی و فریبندگی است و گاه به سبب سودرسانیاش به مردمان در مقابل دیو اهریمن قرار میگیرد. اصل ذات وجودی پری، پیدایش و زاده شدن از آتش است و از خصوصیات بارزش، یاری رسانی به قهرمان، قدرت پیشگوئی، گنج بخشی، زیباروئی و اهریمن ستیزی است.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت دوم از فصل هشت Game of Thrones؛ شام آخر
ملیساندرا با تکیه بر قدرت جادوی آتشش، دو بار به شکلی قهرمانانه سپاهیان وینترفیل را از تهاجم وایت واکرها نجات میدهد و تبدیل به پری زیباروی اهریمن ستیز میشود. در تحلیل قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، فیلمنامه نویس و کارگردان با هوشمندی در این قسمت از عنصر آتش برای مقابله با سرما و یخبندان وایت واکرها استفاده کرده اند. پیدایش آتش، اتفاقی مهم در زندگی انسان و بن مایهای مهم در اساطیر است.
آتش نطفهای روحانی است و به باور یونگ، جهیدن آن از سنگ و جرقه زدن آن، مثابه تصویر برآوردن روح از سنگ است. در اساطیر یونانی، پرومته نیمه خدای متکبری که از تودهای خاک، نخستین انسان را پدید آورد، از ارابهی خورشید اخگری ربود و در بازگشت به زمین آن را در داخل یک نی به آفریدهاش که نمیخواست از همه چیز بی بهره باشد، بخشید. آتش بالاترین عنصر تشکیل دهندهی طبقات زمین است که بالاتر از کرههای خاک، آب و باد و زیر لایهی آسمان (فلک اول: قمر) قرار گرفته است و در اسطورههای زرتشتی رخنهای در تاریکی پدید میآورد و باعث میشود کارگزاران اهریمنی نابود شوند یا بگریزند.
در اساطیر هندی، آگنی رب النوع درخشش و فروغ و هوشمندی است؛ ایندرا خدای رزم آوری است که از صاعقهاش تیرهای آتشین میجهاند؛ سوریا یا خورشید به دنیا گرمی میبخشد. با این وجود، آگنی نه تنها روحی روشنی بخش است، بلکه ارادهای معطوف به تسخیر و تصرف و جهان گشائی است و افزون بر این جنگجوئی سرسخت است که ویرانگر است؛ پس در عین حال زاینده، سازنده، پاک گرداننده، نابودکننده و زیانکار است.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت اول از فصل هشتم Game of Thrones؛ آتش و خون
بنابراین آتش دارای طبیعتی روحانی است که در صحنههای متفاوتی از نمادپردازی اساطیری متجلی شده است. آتش در فرهنگ اساطیری و همچنین دینی و عرفانی، مظهری از روح لاهوتی میشود که به سوی اصل خود (ملکوت خدائی) در تصعید است.
در کنار این تعاریف، آتش عنصری است که ماهیتی پارادوکسیک دارد و مظهری از قهر و خشم و شکوه عالم فرازمین (آتش دوزخ) و خوان هراسناکی از سوختن و گداختن است که گذر از آن (آزمون آتش) مرحلهای از تشرف و عروج از درجهای نازل به مقامی بالاتر و برتر را در خود نهادینه کرده است. قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، با وجود این عنصر قدرتمند و یاری رسان شاهد بی اثر بودن آن بر روی پادشاه شب در مواجهه با اژدهای دنریس هستیم. پادشاه شب که از جادوی آنیماتیسم (یعنی راز فکری که بر جان دهی یا جان بخشی به پدیدههای عجیب و اشیا غیر عادی عالم استوار است) بهره میبرد و میتواند مردگان را زنده کند، تا نیمهی نبرد با اتمسفر دهشتناکی که میآفریند، نیروی برتر قدرت اهریمنی و جادوی سیاه تلقی میشود که هیچ کدام از ترفند ها، نقشههای جنگی و جادوها بر او و سپاهیانش اثری ندارد.
او با نیروهای جادوئی و نیروهای اهریمنی خود قهرمانان شمال را به چالشهائی فراتر از توان خود میکشاند و در این میان تنها دو قهرمان جوان وینترفیل، لیانا مورمونت و آریا قادر هستند با هوشیاری و خردمندی و با کشف نقاط ضعف هیولاهای اهریمنی که کاری صعب است، با رشادت و شجاعتی بی سابقه به شکست اهریمنان نائل شوند. قهرمان با شناخت ویژگیهای نیروی شر، بر این نیرو چیره میشود و این نیرو را به سود خود به کار میگیرد. شناختی که قهرمان از سایهی (زوایای تاریک شخصیت) خود به دست میآورد، همان تدبیر رام کردن نیروهای شر و دگرگون ساختن آنها به یاری نیروهای نیک و در اختیار گرفتن این نیرو است که روند رسیدن قهرمان به رشد و تحقق روند فردیت را نمایش میدهد.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت آخر فصل هفت Game of Thrones؛ گرگ و اژدها، لحظاتی از شکوه و ناامیدی
اسطوره که با تخیلی کودکانه و وسیع همراه است این بار قهرمانانی کودک میآفریند که با گذر از ترسها و ناتوانیهای شوالیهها و جنگاوران با تجربه تر، تبدیل به قهرمانانی میشوند که با دست خالی و بدون اتکاء بر جادو با تکیه بر توانائیهای فردی و هوشمندی خویش موفق به شکست اهریمن میشوند.
آریا در صحنههای پایانی موفق میشود با اکتی غافلگیرکننده، نقطه ضعف شاه شب را شناسائی کند و با شکستن شیشهی عمر اهریمن، وینترفیل را برای همیشه از شر مردگان نجات دهد. در تحلیل قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، شیشهی عمر دیو نیز از آن رو که با شکستن آن میتوان دیو را کشت و از میان برد، یکی از ابزارهای جادوئی محسوب میشود.
این شیشه معمولاً در جائی دور از دسترس آدمیان (دشمن دیوها) مخفی شده است و فقط خود دیو جای آن را میداند. نمایش صحنههای نبرد بین دو نیروی خیر و شر که با تمام جنگاوریهای محافظین شمال همراه است اما در مقابل ارتش قدرتمند اهریمنی مردگان یارای مقابله ندارد و در حال عقب نشینی است، به نوعی اسطورهی سیزیف را نیز خاطرنشان میکند. تلاشهائی که با تمام وجود انجام میشود ولی به مثابهی عذابی الهی ترسیم میشود که راه به جائی نمیبرد و با ناامیدی همراه است؛ اما پایانی روشن و تسکین دهنده دارد.
بیشتر بخوانید: نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones؛ ای برادر کجائی؟
مفهوم دیگر آتش که در اژدهاهای دنریس متبادر میشود، با کشف حقیقت همراه است. آتش نطفهای فراطبیعی و آسمانی است که بر اثر اتفاقی سرنوشت ساز در حیات انسانی، به درجهی وجود زمینی نازل شده است و شور جنسی و میل مادی به زندگی نمایهای از این حقیقت یا از دیدگاه نقد اسطوره ای، حقیقتی درونی است که در تفسیر اساطیری از این عنصر طبیعت فرافکنی شده است.
در تحلیل قسمت سوم از فصل هشت Game of Thrones، جوزف کمبل، اسطوره را عامل پویائی و تکامل جامعهی انسانی میداند و در این زمینه میآورد: عملکرد اصلی اسطورهها و آئینها به وجود آوردن سمبلهائی بوده که روح انسان با کمک آنها بتواند به جلو حرکت کند و بر توهمات دائمی بشر که میخواهند او را در همان حالت حفظ کنند، فائق آید. کمبل در کتاب قدرت اسطوره به طور مشخص ۴ کارکرد را برای اسطوره تعیین میکند و میآورد: اسطوره اساساً ۴ کارکرد دارد.
اولین کارکرد آن نقش عرفانی است. کارکرد دوم آن، بعد کیهان شناختی است، کارکرد سوم آن نقش جامعه شناختی است. اما اسطوره کارکرد چهارمی نیز دارد و این نقشی است که فکر میکنم امروزه همه باید سعی کنند با آن درآمیزند – این کارکرد از نوع تعلیم و تربیتی- است. درس اخلاقی این قسمت که ماهیتی تربیتی دارد، جنگیدن با تمام توان و درهم شکستن نا امیدی است. تن سپردن به بلا با تمام وجود، مبارزه تا آخرین لحظه با نگاهی امیدوارانه با نگرشی فرای قدرتی طبیعی و ایمان به اینکه هر لحظه از زندگی آبستن وقایعی غافلگیر کننده است که میتواند رهائی دهنده باشد و آغازگر زیستنی متهورانه که زندگی را معنادار و لذت بخش میکند …
بیشتر بخوانید: بررسی شخصیت های سریال بازی تاج و تخت؛ اختلال شخصیتی هریک و ویژگیهای این اختلالات!
منابع: مقالهی بازتاب و کارکردهای سحر و جادو در افسانههای سحرآمیز/ نوشتهی پگاه خدیش
مقالهی تحلیل نمادینگی آتش در اساطیر بر مبنای نظریهی همترازی و رویکرد نقد اسطوره ای/ نوشتهی دکتر مه دخت پورخالقی ، دکتر فرزاد قائمی
lقالهی پدیدارشناسی زن جادو/ نوشتهی دکتر مهدی شریفیان و بهزاد اتونی
مقالهی پیوند عناصر جادوئی و انگارههای کهن الگوئی در قصههای عامه/ نوشتهی سوسن جبری، سحر یوسفی