نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones؛ ای برادر کجائی؟
قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones با نام The Last of the Starks در حالی آغاز میشود که سرمای وینترفیل با سرمای وداع با از دست رفتگان در هم میآمیزد و در یخبندانی غم انگیز، وداعی سرد و یخ زده ساخته میشود. وداعی راکد که با پلانهائی لانگ همراه است (پلانهائی که با ماهیت عزاداری و نفوذ به دلاوریهای شوالیههای مرده که قرار است در ستایش آنان باشد، در تضاد قرار میگیرد و همذات پنداری مخاطب را در سایه فرو میبرد)، حتا با کمک دیالوگهای حماسی جان اسنو در رسای رشادتهای سربازان جنگ و موسیقی تأثیرگذار رامین جوادی که به پر کردن خلاءها میپردازد نیز نمیتواند به یک اتمسفر آئینی و اثرگذار نزدیک شود و نویسنده و کارگردان با گذر سطحی از آن، بخش اعظمی از زمان این قسمت را به پایکوبی و جشنی میگذرانند که اهداف عمدهی آنان و برنامه ریزی مؤثر برای فتح تخت آهنین را به حاشیه میراند. در ادامه با تحلیل و نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: فصل هشتم Game of Thrones زیر ذره بین؛ هر آنچه باید بدانید!
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت آخر سریال بازی تاج و تخت؛ نجات جهان در دست story tellerها
این متن حاوی اسپویل است!
نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones با عنوان The Last of the Starks
دنریس، تیریون، سانسا، جان اسنو، آریا و دیگر مشاوران اعظم در جلسهای که برای حمله به سرسی و متحدانش تشکیل میدهند، به جای دست یابی به یک استراتژی منسجم و کارآمد تنها به جمع آوری سپاه، لشکریان و متحدانی بسنده میکنند و نتیجهی آن شکست مفتضحانه در مقابل یورون و ارتشش در جنگ دریائی است که دنریس در آن یکی دیگر از قدرتهای برترش (اژدها) را از دست میدهد. آنان با اینکه تجربهی از دست دادن دسریون را با همین ترفند دارند، باز هم در همین تله گرفتار میشوند و یکی از برگهای برندهی قطعی خود را از دست میدهند.
در نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones ، این در حالی است که تا آمدن جان اسنو و لشکریانش دو هفته باقی مانده و سرسی نیز با استراتژی فریبکارانه و ظالمانهاش مردم بی گناه را سپر بلا کرده تا دنریس را به زانو در آورد. دنریس که از این پس با کشته شدن اژدها و گروگانگیری میساندی به اوج خشم و جنون رسیده است، نمیتواند انگیزهها و قدرتهای طبیعیاش را واقع بینانه حلاجی کند و تن به احساسات لحظه ایش میدهد. او و دست وفادارش تیریون بر خلاف توافقی که بر سر درخواست تسلیم شدن پیروزمندانه شان از سرسی برای به دست آوردن حمایت مردم وستروس با هم میبندد، در عمل به رفتاری ملتمسانه و دور از واقعیتهای منطقی پیش رویشان متوسل میشوند و یکی دیگر از یاران وفادارشان (میساندی) را از دست میدهند؛ در حالی که غرور و انگیزه هایشان نیز پایمال شده است.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت سوم از فصل هشت سریال Game of thrones؛ شکست امواج و گسترهی سپید شمال
در بحث شخصیت پردازی در قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones، با شخصیتهائی ثابت، متغیر، شخصیتهای یک بعدی و چند بعدی مواجهیم. هنری جیمز در کتاب هنر داستان نویسی گفته است: شخصیت چیزی جز عزم و قصد حادثه و حادثه و رویداد داستان چیزی جز بازتاب شخصیت نیست. بر اساس این تعریف دنریس یک شخصیت کامل است که با عزم جزم و ارادهای آهنین از ابتدا یا انتها تنها در فکر به ثمر رساندن یک هدف است و آن تصاحب تاج و تخت آهنین و پاک کردن هفت اقلیم از ظلم و بی عدالتی است. شخصیتی که برای رسیدن به اهدافش از همهی موانع اطرافش میگذرد و آنان را در هم میشکند. او حتا با اینکه میداند عمهی جان اسنو است و ادامهی رابطهاش با او زنای با محارم محسوب میشود برای رسیدن به خواسته اش، از او میخواهد در روابطشان تجدید نظر نکند و حتا از این راز سر به مهر با خانوادهاش صحبتی نکند؛ چون میداند با افشا شدن این راز تمام متحدینشان در شمال را از دست میدهد و رؤیاهایش به باد میرود.
از آن طرف با شخصیت سرگردان و مستأصل جان اسنو مواجهیم که در طول این دو قسمت نه تنها نشانههائی از قهرمانی که درخور پادشاهی تاج و تخت آهنین باشد از او دیده نمیشود بلکه بر عکس استیصال و بر سر دو راهی ماندنش در حمایت از دنریس یا خانوادهاش تشدید میشود و در نهایت با باوری که شکننده است و هر لحظه احتمال فروپاشیش میرود و ناامیدانه همچون قسمتهای قبلی به پیشواز جنگ پر اهمیت نهائی میرود.
در قسمتهای پیشین شاهد بودیم که چگونه جان اسنو در میان مردگانی که پادشاه شب آنان را زنده کرد اسیر شد و حتا یک پلان چند دقیقهای از مبارزه و درگیری او با انبوه مردگان وایت واکری دیده نشد و دیوید بنیاف و دن وایس تنها به پرسه زدنهای بی هدف او در میدان جنگ در مقابل اژدهای دسریون اکتفا کردند که مذبوحانه و یأس آور به پیکاری که ایمانی به آن نداشت میپرداخت.
ترسیم و شخصیت پردازی چنین شخصیتی که نویسنده و کارگردان سعی در پردازش سیمای قهرمانی و جنگاوری از او دارند، در مقابل شخصیت پردازی آریا که تهی از ترس و دلهره به قلب دشمن میزند اما در میان مردمش به قهرمان تبدیل نمیشود جای سؤال باقی میگذارد. در نقد قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones ، گوئی موقعیتهای قهرمانی تعبیه شده برای آریا، تنها به جهت ایجاد موقعیتهائی غیر قابل پیش بینی که بار دراماتیک، تعلیق و هیجان فیلمنامه را تشدید میکند، طراحی شده اند و در عمل در جهت شخصیت پردازی هدف دار و اثر گذار الکن باقی میمانند.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت دوم از فصل هشت Game of Thrones؛ شام آخر
در ادامهی بحث شخصیت پردازی، بعضی از اعمال در آشکار کردن شخصیت، بیش از بقیه اهمیت دارند. چنانکه ارسطو در این مورد اشاره کرده است: شخصیت در چیزهائی که فرد انتخاب میکند یا نمیپذیرد نشان داده نمیشود. حتا معمولی ترین نوع انتخاب میتواند آشکار کننده باشد، زیرا در هر کاری که انجام میدهیم، چند نوع انتخاب نهفته است. گاهی مؤثرترین شخصیت شخصیت پردازی نه از طریق بزرگترین کنش فیلم بلکه با کنشها یا انتخابهای کوچک و ظاهراً کم اهمیت حاصل میشود. در مورد آریا ما با شخصیتی شوالیه و جنگاور مواجهیم که از مرگ هراسی ندارد و در راه اهداف مقدس سرزمینش بی مهابا میجنگد و پذیرای شکست نیست.
او میتواند همچنانکه پادشاه شب را با سلاح منحصربفردش نابود میکند، به راحتی از عشق راستینش گندری بگذرد و دوباره به مسیرهای مخاطره آمیزی که سرنوشت برایش رقم زده است بپیوندد. او نمونهی یک شخصیت چند بعدی در فیلمنامه است که رفتار و عکس العمل هایش غیر قابل پیش بینی و تفکر برانگیز است. از طرفی بعنوان یک شخصیت فرعی نیز تلقی میشود که میتواند خصوصیات شخصیتهای اصلی همچون جان اسنو و سانسا را آشکار کند و در جهت این آشکارسازی وارد عمل شود. شخصیت سر جیمی نیز در پایان این قسمت به نظر میرسد تنها نمونهی شخصیت راستگو و باورپذیر سریال است که همان گونه حرف میزند، عمل میکند و خود را هیولائی نفرت انگیز میداند که دست کمی از سرسی ندارد؛ شخصیتی خاکستری که باورپذیر است.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت اول از فصل هشتم Game of Thrones؛ آتش و خون
در ادامه در طول سریال بازی تاج تخت، با طرز فکری تک بعدی مواجهیم که در آن دنریس و جان اسنو از رهائی دهندگان سرزمین هفت اقلیم از ظلم و عداوت قلمداد میشوند. پادشاهانی که در ادامه آرام آرام در حال تبدیل شدن به حاکمانی مستبد میشوند اگر توانائی غلبه بر هیجانات آنی خود را نداشته باشند و در این ملغمه به طور مداوم از قشر عادی مردم جامعه که قرار است زیر سایهی دموکراسی مردم سالارانهی پادشاهان به زندگی ادامه دهند، گذر میشود. نویسنده و کارگردان با محدود کردن دامنهی درام به نبرد و لشکر کشی و ذکاوت و زیرکی مذبوحانهی سردم داران قدرت، سریال را تهی از هر گونه محتوای اجتماعی مبتنی بر دموکراسی طراحی کرده اند و نقش مردم عادی جامعه را به حاشیه رانده اند.
مردمان در آن یا به شکل حاشیه نشینانی ژنده پوش تصویر شده اند یا به شکل سیاهی لشکریانی که در میادین جنگ فقط برای مبارزه و کشته شدن کارامد هستند و تهی از هر گونه تفکر، اندیشه و نقشی اثرگذار هستند. مردم، تصویری بدون سایه و روشن و فاقد باریک بینی و موشکافی و جدا از صاحب قدرتانی که درون سیستم کار میکنند، پرداخت شده اند. در بحث فرم در قسمت چهارم از فصل هشتم Game of Thrones ، با گونهی فولو/ فاکاس در چندین پلان مواجهیم. نگاه کنید به صحنهی گفتگوی سانسا و تیریون بر سر حاکمیت ملکه دنریس و اختلافش با سانسا وقتی تیریون سعی دارد سانسا را در بر حق بودن دنریس متقاعد کند. این ترفند در ریتمی متوازن با هماهنگی محتوای در جریان بین دو شخصیت مدام در حال جا به جائی است. از کاربردهای کلیشهای و بسیار رایج آن، ایجاد شوک در تماشاگر است.
بیشتر بخوانید: تحلیل قسمت آخر فصل هفت Game of Thrones؛ گرگ و اژدها، لحظاتی از شکوه و ناامیدی
ویژگی تصویری فولو-فاکاس این است که بدون کات و بدون هر نوع حرکتی اعم از حرکت واقعی و مادی دوربین یا حرکت مجازی زوم مناسبتی میان دو بخش، دو شی یا دو عنصر از فضای یک نما را به گونهای دراماتیک مورد تأکید قرار دهد. این مناسبات ممکن است حاکی از تضاد یا تقارن یا شباهت باشد و یا فارغ از تضاد و شباهت، نسبت معنائی دیگری را آشکار کند. در هر حال به نظر میرسد که اصل شوک، گوهر این شگرد است، چون ذاتاً و ماهیتاً شگردی دراماتیک است. در این سکانس نیز شاهد تضاد فکری سانسا و تیریون هستیم که با دیالوگ پایانی سانسا، صحنه در نوعی ابهام و شوک فرو میرود.
– اگر یک نفر بهتر از دنریس برای پادشاهی هفت اقلیم باشه چی؟
به هر حال آن چه در فلو-فاکاس مورد تائید قرار میگیرد مناسبت میان دو تصویری است که به نوبت در یک نما مشاهده میشوند. همینکه این دو تصویر در یک قاب جای دارند – حتی اگر در کنتراست با هم باشند- اثر شوک را پدید میآورد. در پایان به نظر میرسد سریال بازی تاج و تخت، تبدیل به دیگ جوشانی از ماجراهای ماوراءالطبیعه و جذاب شده است که بالاخره با افراط کاریهای سازندگانش سر میرود…
بیشتر بخوانید: بررسی شخصیت های سریال بازی تاج و تخت؛ اختلال شخصیتی هریک و ویژگیهای این اختلالات!
منابع: مقالهی نگاهی به شعر ماهیگیر پیر سرودهی یانیس ریتسوس (گونهی فولو فاکاس)/ نوشتهی ایرج کریمی/ ماهنامهی فیلم/ شمارهی ۲۶۶، سال نوزدهم
مقالهی شیوههای شخصیت پردازی/ نوشتهی جوزف. ام. باگز، ترجمهی ابوالحسن علوی طباطبائی / ماهنامهی فیلم/ شمارهی ۳۰۳، سال بیست و یکم