فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore ساختهی مالکون بلیر

من دیگر احساس در خانه بودن را در این جهان ندارم یا I Don’t Feel at Home in This World Anymore ساختهی Macon Blair عنوان فیلمی محصول شبکه نتفلیکس است که بعد از تجارب موفق در ساخت سریالهای تلویزیونی، مدت کمی است به ساخت فیلمهای سینمایی با نگاههایی جدیدتر روی آورده است. وقتی در جشنواره ساندنس امسال بین ۱۸ فیلم این اثر توانست جایزه هیات داوران در بخش بهترین فیلم دراماتیک را تصاحب کند، نوید فیلمی موفق را برای دوستداران سینما میداد. در ادامه با معرفی این فیلم با نت نوشت همراه باشید.
فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore من دیگر احساس در خانه بودن را در این جهان ندارم
فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore بعنوان اولین فیلم ماکون بلیر در مقام کارگردانی فیلم سر پایی است. نکات ریز و درشتی که در نهایت اثری را به مخاطب عرضه میکند که بر خلاف معمول فیلمهای امروزه هالیوودی، عناصری بیش از لایههای ظاهریاش دارد.
داستان فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore حول اتفاقات سادهای شکل میگیرد که اثری مانند گلوله برفی دارد. اتفاقات سادهای که با پیچ و تاب به فاجعه بدل میگردد.

روث با بازی ملانی لینسکی Melanie Lynskey زن بالغی است که در بیمارستانی کار میکند. اندر احوالاتی که فیلم از او، روابطش و کارش به نمایش میگذارد، نوعی ناراحتی استنباط میشود. ناراحتی که فیلم در گاهی اوقات سعی بر فلسفی نشان دادنشان است!
روث تنها زندگی میکند و پس از بازگشت از کارش با سرقتی در خانهاش مواجه میشود. به پلیس گزارش میدهد و منتظر میماند. خبری نمیشود. به لطف نرم افزار رد یابی که بر روی لپ تاپش نصب شده است به طور اتفاقی مکان کامپیوتر به سرقت رفتهاش را پیدا میکند.
به همراه همسایهای که به شکل اتفاقی نیز با او آشنا شده است برای پس گرفتن اشیای دزدی راهی آن محل میشود. اما پیدا شدن لپ تاپ باعث پیدا شدن تمام اشیا به سرقت رفته نمیشود بلکه این اشیا در بازار سیاهی فروخته شده و دست به دست گشته اند.
بیشتر بخوانید: فیلم The Disaster Artist هنرمند فاجعه به کارگردانی جیمز فرانکو ۲۰۱۷

بیشتر بخوانید: فیلم I Tonya من تونیا هستم ساخته کریگ گیلسپی ۲۰۱۷
نگاه خفته شده روث مدام خیره به جلو است. نگاهی که ابتدای فیلم نشان میدهد او چه مقدار از بی تفاوتی آدمهای اطرافش خشمگین است. به نوعی آنها را برای خشونت و بد بودنشان نسبت به یکدیگر ملامت میکند و هر بار امیدش کمتر و کمتر میشود.
فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore لحن متفاوتی برای ابراز کلامش دارد. مرزی است که مدام در بین حالت جدی و شوخی در حال سیال بودن است. کمدی هجوی که در خشن ترین سکانس فیلم روی میدهد، نشان از عمق دید این کارگردان جوان دارد.
همانقدر خشن و همان قدر واقعی. مثل تمام اتفاقاتی که در اخبار، هر روزه مشاهده میکنیم. آن قدر خشن که باور نداریم در این کشور یا در این جهان همچنین اتفاقاتی در حالی که عدهای زندگی عادیشان را انجام میدهند، در حال رخ دادن باشد.
فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore یک هجو سرگرم کننده از جهانی است که امروزه در آن زندگی میکنیم. مزخرف، خشن، دو رو و در عین حال خنده دار! اما خنده از چه رو؟ شادی یا ناکامی؟ چیزی که فیلم به نمایش میگذارد نوعی پوزخند بر آمده از لوس شدن تراژدی است. حالت تأسفی که از عصبانیت به خندهای هیستریک بدل گشته است.
کارگردان فیلم نوعی انزجار از دنیای خشن را اعلام میدارد و به طبع آن عادی شدن این نوع خشونت و بی تفاوتی در جامعه آمریکا را مورد انتقاد قرار میدهد. وی با کارگردانی آگاهانه خود وارد فضاهایی مختلف میشود.
نه در به تصویر کشیدن خشونت محافظه کار است و نه در اینکه فیلم را در نقاطی به ژانر ترسناک نزدیک کند. همچنین فیلم پر از شوخیهایی است که هم کلامی هستند و هم خود شخصیتها بعضا تیپ کمیک دارند. آدمهای بی منطق و غیر قابل فهمی که به عنوان نماد انسان، میتوان به آنها به عنوان آدمهایی بی چهره نگاه کرد.
روث برای دست یافتن به حقیقت و اصلاح رفتار جامعه مورد برخوردش، تاوان سنگینی پرداخت میکند. به نحوی که این تاوان در شخصیت و در رفتار وی قابل مشاهده است. سکانسهای متضادی که بعضا تناقض خود روث در ابتدای فیلم را نشان میدهد.
اما نکتهای که باعث ضربه خوردن فیلم میشود در جاهایی است که کارگردان میخواهد سوالات فلسفی و ریشهای را در دل این داستان گنگستری بیان کند. کلامی که از اندازه دهان فیلم بزرگ تر است و به هیچ عنوان سر و شکل نمیگیرد.
بیشتر بخوانید: فیلم Girl with a Pearl Earring دختری با گوشواره مروارید کاری از پیتر وبر

از دیگر اشکالی که میتوان به فیلم دانست به عنوان فیلم و نحوه پایان بندی آن اشاره کرد. عنوان فیلم بیان گر نوعی تلخی و ناامیدی است. تلخی محضی که در انتها جای خود را به شروعی نوید بخش میدهد. شاید اگر سکانش شوخی با همبرگر در انتهای فیلم به کلی حذف شده بود ما با منطقی استوارتر با اندوه لوث وداع میکردیم.
در نهایت باید گفت I Don’t Feel at Home in This World Anymore جز تجربههای خوش ساختِ فیلمهای تولید شده در سال ۲۰۱۷ است که در حوزه سرگرمی قوی عمل میکند.
شاید اگر کارگردان فیلم اعتماد به نفس بیشتری در ساخت به خرج میداد میتوانست پایانی بامعانی متفاوت خلق کند در حالی که در پایان بندی به هجو پرداخته است.
بیشتر بخوانید: فیلم Once Upon a Time in Anatolia روزی روزگاری در آناتولی اثر نوری بیلگه جیلان