نمایش ایوانف نوشتهی آنتوان چخوف و اجرای امیررضا کوهستانی
نمایش ایوانف ، ممکن است شهرت نمایشنامه های: باغ آلبالو، مرغ دریایی و یا سه خواهر چخوف را نداشته باشد ولی در واقع اولین نمایشنامه ی بلندی بود که چخوف آن را در پی کمدی های تک پرده ایش نوشت و مهم تر از همه، این که اولین نمایشنامه ی چخوف است با مضمون های ویژه ی چخوفی که نوعی از تئاتر “حس و حال” و یا درام”وضعیت” را به جای تئاتر قهرمان پرور و ستاره ساز و یا داستانی و طرح محور مطرح می کند. در ادامه با نگاهی به نمایش ایوانف نوشتهی آنتوان چخوف و اجرای امیررضا کوهستانی همراه نت نوشت باشید.
بیشتر بخوانید: نگاهی به نمایش آنتی گون به کارگردانی علی راضی
نمایش ایوانف
بی شک نمایش ایوانف مثل هر کار تازه ای که نسبت به زمان، جلوتر است مقاومت ها و مخالفت هایی را در پی داشت که باعث شد آنتوان چخوف تا مرز سرخوردگی در نمایشنامه نویسی برود. به طور مثال مخاطبین، چه خاص و چه عام، فقدان قهرمان در نمایش ایوانف را پررنگ کردند و ایوانف را نفی کردند و از طرفی نداشتن پیام اخلاقی در اثر را جزو نقایص به حساب آوردند و چخوف را به منفی بافی و حتی نهیلیسم متهم کردند. چخوف بعد از نخستین اجرای نمایش ایوانف در مسکو که تماما ناکامی بود، بعد از مدت ها، بار دیگر نمایش ایوانف را در سنت پترزبورگ به اجرا برد. با کار دوباره روی متن و بازنویسی، اجرای او در سنت پترزبورگ، پیروزی بزرگی برای او به ارمغان آورد که باعث مطرح شدن ایوانف شد.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشنامه خیزاب اثر گونتر گراس، پراکنده گویی های ناتمام
و اما برسیم به نمایش ایوانف توسط امیررضا کوهستانی
اجرای کوهستانی از نمایش ایوانف در عین حال که کپی برابر اصل نیست، می توان گفت نمایشی چخوفی است. در دنیای هنر و ادبیات. کاراکتر ایوانف را قهرمان نمایش، نمادی از روشنفکر روسی که زیر سیطره ی حاکمیتی سرکوب گر و رو به زوال است، دانسته اند که در واقع نمی تواند بین رویاها و آرمان هایش و واقعیت، پلی برقرار کند و سرانجام دست به خودکشی می زند. نمایش ایوانف امیررضا کوهستانی، همچین نقشی ندارد چون آن طور که به نظر می رسد، روشنفکر نیست چه برسد به این که نماد و مظهر روشنفکری باشد.
و یا ساشای چخوف، انگیزه ی انسانی و بزرگی برای تقدیم عشقش به ایوانف پیرتر از خودش دارد؛ او تمامن تلاش می کند تا از افول کامل ایوانف جلوگیری کند ولی ساشای کوهستانی سطحی تر از این حرفاست که همچین انگیزه ای داشته باشد.
بیشتر بخوانید: نگاهی به نمایشنامه پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی اثر ماتئی ویسنی یک
بیشتر بخوانید: معرفی نمایش خدای کشتار به کارگردانی علی سرابی به بهانه اجرای مجدد
و یا کاراکتر دکتر با آن که در اصل خودش هم شخصیت مطلوب چخوف نبوده است، در اجرای کوهستانی حتی از لحاظ ظاهری و بازی هم قانع کننده نیست. به نظر می رسد که او حتی از دکتر اصلی هم خودش را جدی تر می گیرد و با این که به این متد ماورایی عادت کرده ایم که پزشکان در دنیای تصویر و نمایش، بیش تر دکتر روح باشند تا جسم، اما با این حال فخر فروشی و بی ربطی این شخصیت، نه فقط مایه ی عذاب ایوانف، بلکه مایه ی آزار مخاطب هم می باشد.
امیررضا کوهستانی با آداپته و ایرانیزه کردن پاره ای از حالات و قضایا، نمایش را برای تماشاگر ایرانی امروز قابل لمس تر کرده است.
با نگاهی به متن نمایش ایوانف می توان گفت چخوف، در پی بازتاب دادن لحظه های روزمره ی واقع گرا و نوعی ثبت لحظه ها(نگاهی امپرسیونیستی) بود و خودش را یک واقع گرا می دانست.
نگاه کوهستانی هم در این اجرا درونی یا درون نگرانه است و تاثیرهای صوتی و بصری استفاده شده اش هم اتفاقا در جهت شارژ این نگاه از درون بوده است. در واقع تئاتر کوهستانی به همان تئاتر حال و هوا و یا تئاتر امپرسیونیستی رسیده که مورد قبول چخوف بوده است. نمایش ایوانف درون نگر کوهستانی در یک نمای نزدیک می گذرد. در کلوزآپ کاراکتر ایوانف با بازی حسن معجونی.
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه اسب کوچک سیاه اثر دیوید ممت
در بیشتر میزانسن ها ایوانف در مرکز صحنه قرار دارد: یا وسط مبل نشسته است یا در میانه ی تخت خواب خوابیده است. البته استثناهایی هم هست، آن جا که موقعیت ایوانف در قبال دیگری/ دیگران به زیان او از تعادل خارج می شود، مانند میزانسن گفت و گویش با زینا که هر دو پشت مبل، در امتداد خطی که کم و بیش به طور اریب بین آن دو است، ایستاده اند و ایوانف در مرکز صحنه قرار ندارد. تمام گفت و گو را در نمای دونفرشان مشاهده می کنیم.
درست برعکس گفت و گوی ساشا و ایوانف که روی تخت که خیلی بعدتر در آستانه ی عروسی ای که سر نمی گیرد، اتفاق می افتد. در این یکی نما، نگاه ما با دیالوگ ها به نوبت میان ساشا و ایوانف، حرکتی پینگ پنگی دارد و به نوعی تدوین ذهنی شکل می گیرد. ساشا پی می برد که ایوانف از دست رفته تر از آن است که بتواند چون مادرش زینا بر او سلطه و تاثیری داشته باشد. این جاست که ایوانف دوباره در مرکز صحنه قرار می گیرد و در کل گویی دیگران سایه هایی اند از این کلوز آپ؛ سایه هایی که دور و برش را گرفته اند و گفت و گوهایی عبث را شکل می دهند.
بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه سالومه اثر جاویدان اسکار وایلد، از درون قصر بانگ بالهای فرشته ی مرگ می شنوم!
به تعبیری می توان گفت: انگار تمام نمایش در درون یک فرد، در یک خود فرومانده و سرکوب شده می گذرد و تلاش این شخصیت برای برقراری ارتباط با جهان، تلاشی باطل است، تلاشی که در سیکل بسته ای قرار گرفته است. یک سرگذشت پوچ برای ابد، تکرار شوندگی و دگرگونی ناپذیری که حکایت نمایشنامه ی ایوانف چخوف است. ایوانفی که در نهایت ناکام می ماند و به هذیان می رسد و دست آخر نابود می شود. در حال و هوای اجرای کوهستانی تغییری که مشهود است: تغییر از خودکشی ایوانف مطابق با متن چخوف به ناپدید شدن ایوانف است، که البته خیلی دقیق تر، معنادارتر، اثرگذارتر و هولناک تر از آب در آمده است، زیرا خودکشی هم برای خودش نوعی اقدام است، یک اکت است و کوهستانی به درستی این را هم از ایوانف سرتاپا افلیج دریغ کرده است و با این حساب ایوانف او تصویر و کاراکتر یک دست تری پیدا کرده است.
کوهستانی با نگاهی ویژه، خلقت هایی ناکامل، ناپخته یا ناکام را عرضه می کند. او شرایط و محیط نا به هنجاری را به صحنه ی تئاتر می آورد که تباهی انسان ها، باژگونی، نا پایداری و نا پروردگی و نابودی را نشان می دهد.
بیشتر بخوانید: مروری بر نمایشنامه های راهزنان و ویلهلم تل اثر شیللر ، تلاقی نورهای خیره ی پلیدی و پاکدلی که در شبی تاریک چشم را می زند
بیشتر بخوانید: یرژی گروتفسکی ، پدر تئاتر بی چیز؛ باید قوی تر از توان خود بود.
بیشتر بخوانید: مروری بر نمایشنامه مرد بالشی اثر مارتین مک دونا، قصه پردازی در مذمت کودک آزاری
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه خوشحالی اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه بی عرضه اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه در پستخانه اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه مرگ یک کارمند اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه محاکمه اثر آنتوان چخوف
بیشتر بخوانید: داستان کوتاه زنان اثر آنتوان چخوف