فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها کاری از جاناتان دمی
فیلم سکوت بره ها The Silence of the Lambs اثری مهیج و ترسناک ساخته جاناتان دمی Jonathan Demme در سال ۱۹۹۱ در آمریکاست. این فیلم بر اساس رمانی نوشتهی توماس هریس Thomas Harris در سال ۱۹۸۸ نوشته شده است که ماجراهای هانیبال لکتر، روانشناس قاتلی که قربانیانش را میخورد، بازگو میکند. در ادامه با معرفی نقد و تحلیل فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها با نت نوشت همراه باشید.
فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها برندهی اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامه شده است. این فیلم سومین فیلمی است که تمام جوایز اصلی اسکار را درو کرده است و تنها فیلم ترسناکی است که تا به حال برندهی این جایزه شده است. در این فیلم جودی فاستر Jodie Foster آنتونی هاپکینز Anthony Hopkins و اسکات گلن به نقش آفرینی پرداخته اند.
فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها ؛ یگانه فیلم ژانر وحشت اسکار
داستان فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها از چه قرار است, این فیلم دربارهی یک کارآموز اف بی آی به نام کلاریس استارلینگ است. او از طرف مافوقش به ملاقات با یک روانشناس بسیار باهوش و البته یک قاتل وحشی که قربانیان خود را میخورده است، میرود تا با او صحبت کند. این ملاقات او را به کشف معمای بیل بوفالو، قاتلی که زنان را میکشد و پوست آنها را جدا میکند، هدایت میکند.
شخصیت پردازی فیلم The Silence of the Lambs :
شخصیت پردازی فیلم The Silence of the Lambs بسیار دقیق و با جزئیات انجام شده است. برای هر رفتاری که در داستان میبینیم و هر میمیک صورت بازیگر و هر دیالوگ کوتاه، دلیل کاملا موجهی وجود دارد. این دلایل علاوه بر منطقی بودن، در جهت هیجان و ترس بیشتر فیلم قدم برمی دارند.
دکتر لکتر فردی معتمد به نفس، باهوش و ترسناک است. ابزار او برای این ترس، هوش سرشار و بینش او بر تمامی حرکات ارادی و غیرارادی یک انسان به واسطهی زمینه تخصصیاش یعنی روان شناسی است. او فردی ریزبین است که حتی میتواند کرم مورد استفاده کلاریس را تشخیص بدهد.
بیشتر بخوانید: فیلم ۱۲ Angry Men دوازده مرد خشمگین اثر سیدنی لومت، تلاشی برای انتخاب مرگ یا زندگی
استارلینگ برای مصمم بودن و شجاعتش در پیوستن به اف بی آی، دلایل بسیاری دارد که میتوان آن را در گذشته و کودکیاش و در حرفهایی که دکتر لکتر از زیر زبانش میکشد پیدا کرد. پدرش یک پلیس بسیار وظیفه شناس بوده است و در درگیری با دزدها جانش را از دست داده است و بره هایی که کلاریس برای نجات دادنشان در کودکی هر کاری کرد و موفق نشد، انگیزههای او هستند.
او تلاش میکند تا راه پدرش را ادامه بدهد و با به دام انداختن انسانهای بد علاوه بر زنده نگاه داشتن خاطرهی پدرش، تا میتواند بره ها یعنی همان قربانیان را نجات بدهد و صدای گوسفندان قربانی در ذهنش را خفه کند.
بیل بوفالو یک مرد معمولی بوده است در تمنای زن شدن و همین از او یک قاتل زنجیرهای میسازد. او در آرزوی تغییر، زیبا شدن و پروانه شدن است به همین جهت پیلههای پروانه را پرورش میدهد و در دهان قربانی قرار میدهد. بیل بوفالو به خاطر “حسرت” دیوانه شده است. او حسرت چیزی را میخورد که هر روز میبیند، زنان. او میخواهد از پوست زنان برای خود یک لباس بدوزد و این آخرین تلاش مذبوحانهی بیل برای پروانه شدن است.
بیشتر بخوانید: فیلم The Great Beauty زیبایی برتر به کارگردانی پائولو سورنتینو
مشکلی که برای بیل بوفالو ایجاد شده است، در جواب “پاک شدن صورت مسئله” است. او بارها به بیمارستان برای تغییر جنسیت مراجعه کرده بود و به جواب منفی برخورد. او و توحش بیمارگونهاش نتیجهی نادیده گرفته شدن و رد شدن هستند. او یک اجتماع گریز دیوانه است و تنها چیزی که میخواهد تبدیل شدن به چیزی است که از او دریغ کرده اند.
طبیعت به او زن شدن را هدیه نداد و در ادامه هم هیچکس به او این لطف را نکرد و همه تنها بیشتر و بیشتر او را سرخورده کردند و از او جانیای که میبینیم را ساختند. او یک عقده است که میتوانست درمان شود و حالا گریبان همه را گرفته است.
فلسفهای که میتوان به طور کلی از فیلم The Silence of the Lambs دریافت کرد این است که انسانهای تغییر یافته، مانند بیل بوفالو، افرادی با امیال بسیار عجیب و درک نشده، از ما برای یک هدف خاص استفاده میکنند. ما در نظر آنها هویتی نداریم و تنها یک وسیله برای رسیدن به مقصد هستیم.
همانطور که میبینیم یک سگ، به صرف مایملک قاتل بودن، حتی درد کشیدنش بر جان آن دختران جوان برتری دارد. ما وسیلهای هستیم برای تعالی آن ها. این تعالی به قیمت مرگ و خفگیمان رخ میدهد و تنها راه نجات از این خفگی و مرگ پناه بردن به یک جانی روانی مانند دکتر هانیبال لکتر است.
بیل بوفالو نماد اوج کثیفی و غریب بودن یک انسان است. در مقابل هانیبال لکتر نماد یک قدرت خفته در تاریکی است. کسی که همه چیز را میداند. او به خوبی از کوچکترین حرکت ما آگاه است و میتواند ما را کنترل کند. تفاوتی نمیکند که چقدر او را کنترل کنیم در نهایت او بر ما برتری دارد، همانطور که در زندانی بودنش قادر بود تنها با حرف هایش یکی از زندانیان را به قتل برساند. ما مجبوریم از یک هیولای کثیف به یک هیولای هوشمند آدم خوار تنها به این امید که با ما کاری نداشته باشد پناه ببریم.
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رستگاری در شاوشنگ ساختهی فرانک دارابونت
پیلهی پروانهای که در گلوی قربانیان گیر کرده است همان طور که دکتر لکتر تفسیر میکند نشان از تلاش بیل بوفالو برای تغییر است و او با این کار قرار است در نهایت مثل یک پروانه شکوفا شود. چیزی که به شدت جالب و گیج کننده است این است که در پوستر این فیلم کلاریس استارلینگ را میبینیم که پروانهای بر روی دهان دارد. این میتواند نشان از پروانه شدن این شخصیت پس از ماجرای این فیلم باشد.
حقایقی که باید دربارهی فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها بدانید:
فیلم The Silence of the Lambs آنقدرها هم کامل و بی عیب و نقص نیست. به عنوان مثال مخاطب نمیتواند دلیل انتخاب کلاریس برای صحبت با لکتر را دریابد و این مسئله در فیلم به خوبی جا نیفتاده است. البته هنر فیلم در حقیقت این است که به گونهای بیننده را مجذوب و مثل موم در دستان خود نرم میکند که این مسائل به کلی فراموش و یا نادیده گرفته میشود.
آنتونی هاپکینز برای اینکه بتواند نقش دکتر لکتر را بازی کند پروندهی قاتلان سریالی زیادی را مطالعه و بررسی کرده است. او همچنین به زندانها رفت و دربارهی محکومینی که به قتلهای وحشتناک اقدام کرده بودند تحقیق کرد و در دادگاه شان حاضر شد. جودی فاستر نیز برای اینکه بتواند نقش یک مامور اف بی آی را آن طور که میخواهد بازی کند با یک مامور اف بی آی همراه شد و در کلاسهای کارآموزان اف بی آی شرکت کرد.
بیشتر بخوانید: فیلم Lady Bird کاری از گرتا گرویک “پشت سد بلوغ”
جودی فاستر، بازیگر نقش کلاریس استارلینگ، این نقش را با وسواس بسیار زیادی ایفا میکند. کوچکترین حرکتها و میمیک چهرهاش حساب شده است و به خوبی درون مایهی کاراکتر کلاریس استارلینگ را به ما میرساند. او دقیقا به همان شکلی است که اگر یک دختر جوان روستایی به اف بی آی وارد میشد و سعی در اثبات خود داشت، آن شکلی میشد.
جودی فاستر برای به دست آوردن این نقش بسیار تلاش کرده است. گزینهی اصلی کارگردان میشل فایفر بود ولی فاستر این نقش را میخواست. دلیل آن میتواند به اتفاقاتی که برایش افتاده بوده است مربوط باشد.
فردی که قصد ترور رونالد ریگان را داشته است ادعا کرده بود که میخواسته توجه جودی فاستر را به خود جلب کند. او پس از فیلم راننده تاکسی دلدادهی این بازیگر شده بوده است. جودی فاستر در دادگاه او شرکت میکند و هر ارتباطی با او را تکذیب میکند. فرد به سمت او چیزی پرتاب میکند و فریاد میزند که “گیرت خواهم انداخت فاستر.”
بیشتر بخوانید: معرفی فیلم I Don’t Feel at Home in This World Anymore ساخته مالکون بلیر
اما رابطهی فاستر و جانیان به این جا ختم نمیشود. او مدام نامههایی در تهدید به قتل دریافت میکرده است و حتی یک نفر که قصد شلیک به او را داشته است دستگیر میشود.
او از طرفی میخواست تلاش کند تا ارتباط یک زن با مجرمان را به تصویر بکشد. آن ترس و آن مصالحه را. این بار در موضع قدرت نسبت به آنها قرار بگیرد. از طرفی او به خاطر لطف اف بی آی در نجات جانش مصر بود تا شخصیت اف بی آی در این فیلم را هوشمند جلوه بدهد و مانند رسم آن زمان اف بی آی یک احمق نباشد.
البته با این وجود ما با تصویر زن در اف بی آی آَشنا میشویم. مردان پلیس این فیلم از خود راضی، مبتذل و احمقند. آنها حضور زن را تحقیر میکنند ولی در حقیقت خودشان هیچ عملکرد خاصی جز ایجاد مزاحمت ندارند. در جایی که استارلینگ اشاره میکند چیزی در گلوی قربانی گیر کرده است مردی به او تشر میزند که همیشه در گلوی قربانیان بیرون کشیده شده از آب چیزهایی است و استارلینگ را تحقیر میکند. فیلم The Silence of the Lambs با حمایت اف بی آی برای تبلیغ حضور زنان در این سازمان نیز ساخته شده است.
فیلمبرداری فیلم The Silence of the Lambs بسیار حساب شده است. کارگردان تمامی تلاشش را کرده است تا از طریق فیلم برداری آن حسهایی را که میخواهد مخاطب بی اراده دریافت کند، به او تلقین کند. حسهایی که مهم ترینشان ترس است.
او قربانیان را از زاویهی بالا به پایین نشان میدهد و به این ترتیب ضعیف بودن آنها را میرساند ولی از طرف دیگر با استفاده از لنز مناسب به شکلی القا میکند که آنها صرفا یک پروژه برای انجام شدن هستند و جنبهی انسانی را از آنها فاکتور میگیرد تا بیننده برای آنها دل نسوزاند. از طرفی دیگر ما از چهرهی بیل بوفالو تصاویر زیادی نمیبینیم. تمرکز دوربین بر این بخش از بیل بسیار کم است. به نحوی او را یک موجود کثیف که تنها به دنبال انجام آن پروژه هاست نشان میدهد.
بیشتر بخوانید: فیلم Mudbound لجن زار ساخته دی ریس
فیلم The Silence of the Lambs حتی از کوچکترین امکاناتی که در دست داشته است، برای ترسناک بودن و هیجان استفاده کرده است. گاهی زمانی که لکتر با استارلینگ در حال صحبت است نگاه او را مستقیم و خیره به دوربین میبینیم. این امر کاملا عمدی است. در واقع کارگردان، لکتر را به عنوان یک دانای کل به تصویر کشیده است. دانای کلی که حتی از همهی اعمال بیننده آگاه است و بیننده با یک پردهی سینما فاصله از دست او راه خلاصی ندارد.
نکتهی جذابی که نباید در فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها نباید از قلم بیفتد این است که کلاریس و دکتر لکتر تنها ۴ صحنه مشترک با یکدیگر دارند اما همین ۴ صحنه به نحوی زیبا و تاثیرگذارند که حتی شکل گیری نوعی رابطهی عاطفی میان این دو نفر را نمایش میدهند به شکلی که ما این دیالوگ از زبان دکتر لکتر در توصیف استارلینگ را میشنویم:
“سراغ تو نمیآیم، چون دنیا با وجود آدمهایی چون تو جالب تر است.”
بیل بوفالو یک قاتل واقعی نیست ولی در حقیقت ترکیبی از سه قاتل واقعی است. اد گین که پوست قربانیانش را میکند. تد باندی که از گچ گرفتن دستانش برای جلب ترحم و کمک زنان و کشاندن آنها به ون استفاده میکرد و گری هیدنیک که یک گودال عمیق در وسط خانهاش برای قربانیان اسیر خود حفر کرده بود.
بیشتر بخوانید: فیلم Once Upon a Time in Anatolia روزی روزگاری در آناتولی اثر نوری بیلگه جیلان
آنها نام قاتل زنجیرهای را بیل بوفالو گذاشته اند. بیل بوفالو یکی از نامدار ترین چهره یهای غرب وحشی آمریکا است. او فردی بی رحم بوده است که بوفالوهای بسیاری را میکشت و پوست آنها را از بدن جدا میکرد. او این کار را با سرخپوستان نیز انجام میداده است. او در فرهنگ غرب وحشی یک قهرمان است نه یک شخصیت منفی و در فیلم با نام گذاری قاتل به این نام به شکلی کنایهای به این مسئله طعنه زده شده است.
رابطهی پلیس و مجرم برای دستگیری مجرمی دیگر نیز الهام گرفته از رابطهی یک افسر پلیس با تد باندی قاتل مشهور و سنگدل آمریکایی است که پیش از اعدام به ۳۶ قتل اعتراف کرد. البته همه معتقدند شمار قتلهای او به بیش از ۱۰۰ نفر میرسد. او با رابرت کپل برای یافتن یک قاتل همکاری میکرد که با اعدامش این همکاری به پایان رسید.
کلاریس استارلینگ را موسسهی فیلم آمریکا به عنوان ششمین قهرمان برتر سینما و برترین قهرمان زن تاریخ سینما انتخاب کرده است. البته هانیبار لکتر توانسته در ردهی شمارهی یک بهترین شخصیت منفی تاریخ سینما قرار بگیرد.