زن همسایه نوشتهی شاری لاپنا؛ همیشه پای یک زن در میان است!
رمان زن همسایه The couple next door نوشتهی شاری لاپنا Shari Lapena نویسندهی کانادایی است. لاپنا قبل از ورود به حرفهی نویسندگی، وکیل و معلم زبان انگلیسی بوده است. وی از همان ابتدا که پا در عرصه نوشتن گذاشت مورد تعریف و تحسین منتقدان قرار گرفت. در ادامه با بررسی و تحلیل رمان رن همسایه با نت نوشت همراه باشید.
زن همسایه اثر شاری لاپنا
داستان رمان زن همسایه ، از یک مهمانی دوستانه شروع میشود. دوستانی که در واقع همسایه اند، یا بهتر است بگوییم؛ همسایگانی که با هم دوست اند. میهمانان (آنه و مارکو) نوزاد کوچکشان را در خانه میگذارند و به مهمانی نمیبرند و دستگاه مانیتور کودک را همراهشان میبرند و هر نیم ساعت یک بار به نوزاد سر میزنند.
در ساعات پایانی مهمانی که مارکو (پدر نوزاد) میرود تا به بچه سر بزند، متوجه میشود که نوزادشان سر جایش نیست، در واقع بچه دزدیده شده است.
بیشتر بخوانید: رمان سرگیجه نوشتهی ژوئل الگوف
کل داستان رمان زن همسایه روی محور ربوده شدن نوزاد از شب مهمانی میچرخد و شناخت اصلی کاراکترها از اینجاست که شروع میشود.
متن از اصلِ آغاز- میانه و پایان به خوبی تبعیت میکند. در ابتدای رمان، با گره افکنی هایی رو به رو هستیم که حوادث و موانع موقعیتهای سخت را برای بسط دادن پیرنگ داستان به وجود میآورند و کشمکشها را شکل میدهند و نهایتا مسیر رسیدن به گرهگشایی را فراهم میکنند.
رمان زن همسایه ، کاملا از عناصر داستانی بهره میجوید، عناصری که در واقع اجزای بنیادین شکل گیری یک داستان هستند و به خوبی در متن قرار گرفته اند. عناصری مثل؛ پیرنگ، شخصیت، مضمون، روایت و زاویهی دید.
بیشتر بخوانید: رمان بابا لنگ دراز اثری ماندگار از جین وبستر ، قهرمان قصهها و رویای شبانه یک دختر…
در بخش ابتدایی رمان زن همسایه، حوادث و موانع، حساب شده و دقیق، یکی پشت سر دیگری وارد قصه میشوند. مسئلهی اصلی در صفحات اولیهی رمان شکل میگیرد، که همان آدم ربایی است و طی این موضوع، تمام کاراکترها و موضوعات مرتبط با این حادثه، یکی یکی وارد جریان میشوند. مسئله اصلی ساده است:
یک نوزاد دزدیده شده است و حالا تمام عوامل درون و بیرون وارد این قضیه میشوند. طرح اصلی رمان و پیرنگ همین است، دزدیده شدن یک نوزاد، در شب مهمانی. و حالا با روشن شدن طرح داستان، شخصیت، روایت و دیگر عناصر وارد میشوند.
کاراکتر سینتیا غیر قابل پیش بینی ترین و تغییر پذیرترین شخصیت داستان است و این تا صفحات پایانی رمان، مشهود است. از نکتههای مهم بخش آغازین رمان، آشنایی با شخصیت هاست که نهایتن به شناخت دقیق میرسد. به طور مثال مارکو، پدر نوزاد شخصی سالوس، بی فکر و سست عنصر است که فقط زیبایی ظاهر دارد ولی در واقع یک شخصیت نالایق است.
او با آنه که دختری است از خانوادهی ثروتمند ازدواج کرده و آنه و خانوادهاش او را تماما حمایت میکنند. حتی خانهای که در آن زندگی میکنند را خانواده آنه خریده اند و بی کفایتی مارکو کاملن دیده میشود.
شخصیت بعدی آنه است که مادر نوزاد است، تا قبل از بچه دار شدن، هنرمندی قابل بوده، بسیار خوش ذوق، مستقل و موفق ولی بعد از بچه دار شدن، دچار افسردگی شده و مدام خودش را تحقیر میکند و مدام خودش را با زن همسایه، سینتیا مقایسه میکند.
او به لحاظ ظاهری برای مردان بسیار جذاب است. با این افکار مدام افسرده تر میشود مخصوصن وقتی میفهمد سینتیا و شوهرش رفتارهایی غیر قابل هضم و غیر اخلاقی دارند.
بیشتر بخوانید: جان شیفته نوشتهی رومن رولان ، زندگی نشدهات را کجا پنهان کرده ای؟
شخصیت آنه از اول تا انتهای رمان زن همسایه یکسان است و تغییر چندانی ندارد، نکتهی مهم دیگر در آنه، بیماری روحی روانی او است که از دوران کودکی این بیماری را داشته، بیماریی که اگر در نهایت به خشونت برسد و هر کاری انجام دهد، یادش نمیآید چه اتفاقی افتاده است.
شخصیت اثرگذارِ بعدی داستان رمان زن همسایه در بخش آغازین، زن همسایه یا همان سینتیا است، که شخصیتی کاملن زننده و خودنما دارد. ظاهری بسیار آراسته، دلفریب و مقبول دارد و مردان را تحت تاثیر قرار میدهد ولی این ظاهر در واقع ماسکی است بر نیتهای شوم و منفی سینتیا.
به جرات میتوان گفت سینتیا رذل ترین و خائن ترین شخصیت داستان است که فقط و فقط به لذتها و منافع خودش فکر میکند.
در این بخش پای شخصیتهای دیگر به ماجرا باز میشود مثل پلیسها و کارگاهان، ناپدری و مادر آنه و… که در این بخش جزو عوامل تاثیر گذار نیستند.
در بخش دوم و میانهی رمان زن همسایه ، اتفاقات مهمی که میافتند، یک سری عوامل پشت صحنهی جرم نمایان میشوند و داخل صحنه میآیند و از طرفی موضوع دیگری در کنار ربوده شدن نوزاد شکل میگیرد.
دزدیده شدن نوزاد توسط مارکو، پدر نوزاد. مهمترین مسئلهی این بخش همین است: نوزادی توسط پدرش دزدیده میشود. از آنجا که مارکو ثابت کرد فردی بی کفایت است، به دلیل مشکلات مالی تصمبم میگیرد فرزند خودش را بدزدد تا با اینکار بتواند از ناپدری زنش پول بگیرد که بتواند بدهی هایش را پاس کند و شرکتش را از ورشکستگی نجات دهد.
در اینجا بیشتر فوکوس روی مارکو است که چه نقشه هایی میچیند تا بتواند پول مورد نیاز را از ناپدری همسرش بگیرد، که البته در این جریان تنها نبوده و یک همدست داشته است.
بیشتر بخوانید: رمان چشم نوشتهی ولادیمیر ناباکوف، همگی پوچی و بی حوصلگی است!
مارکو در نهایت سر قرار میرود ولی بدون نوزاد بر میگردد و این بار رکب میخورد که همدستش او را دور زده و حالا پای آدم ربایی واقعی در میان است و او نمیداند چیکار کند.
پیگیریهای کارگاه راسبک هم در این بخش نقش بسزایی در پیشروی داستان دارد. از نکات مورد اهمیت در این بخش، اطلاع زن همسایه از ربودن نوزاد توسط پدرش است. نکتهی بعدی درماندگی و دوراهی است که برای مارکو پیش میآید و در تعلیق بودن او را میبینیم.
نکته بعدی از هم پاشیدن زندگی مارکو و آنه است. آنه کاملن اعتمادش را به مارکو از دست داده چرا که متوجه میشود مارکو با سینتیا در شب مهمانی، نیمچه تماس احساسی و جنسی داشته است.
در بخش سوم و پایانی، مسائل مهم دیگری مطرح میشود که ذهن مخاطب را نسبت به بخش اول و دوم رمان زن همسایه عوض میکند و پیشداوریها و حدسهای مخاطب را از بین میبرد. نقاط عطف پایانی و گره گشاییهای نهایی در این بخش شکل میگیرد. در این بخش، مسئله آدم ربایی با اساس دیگری نشان داده میشود.
در واقع طرح اصلی آدم ربایی را ناپدری همسر مارکو میچیند، چرا که از وضعیت شغلی و ورشکستگی و بی کفایتی مارکو با خبر است و به نوعی میخواهد دخترش را پس بگیرد، پس طرحی میچیند تا بی مسئولیتی مارکو را ثابت کند.
اوست که همدستِ مارکو را سر راهش قرار میدهد، اوست که فکر و ذهن مارکو را از مسیر اصلی منحرف میکند. اوست سر قرار نهایی برای تحویل نوزاد، به مارکو رکب میزند و…. در واقع او مسبب همه چی هست.
بیشتر بخوانید: سرگذشت فلسفه نوشته برایان مگی, از پیش از سقراط تا پوپر
موضوع بعدی، پیگیریهای کارآگاه از زندگی خصوصی کاراکترهاست که در رابطه با آنه به نتیجه میرسد و متوجه میشود که دچار اختلالات روانی است و هر گونه خشونتی از او امکان پذیر است، پس آنه مظنون اصلی میشود.
مسئلهی بعدی، لای منگنه قرار گرفتن مارکو توسط ناپدری زنش برای اعتراف به آدم ربایی است و دید همگان را عوض میکند. مسئلهی اساسی که در فاز پایانی مشخص میشود:
همیشه پای یک زن در میان است!
در واقع مسئلهی غیرقابل باوری که مطرح میشود، رابطهی سینتیا با ناپدری آنه است که تمامی نقشهها را با هم کشیده اند ، تا در نهایت ثروت مادر آنه را بالا بکشند و بروند. این موضوع به جرات میتوان گفت غیر قابل پیش بینی ترین قسمت رمان زن همسایه بود.
در نهایت در این بخش نوزاد به خانه بر میگردد، همهی رازها بر ملا میشود ولی شوک نهایی و ضربه آخر را لاپینتا در صفحههای آخر رمان، وارد میکند. آنه که بیماریش عود میکند، به سمت خانهی همسایه میرود و سینتیا را میکشد و به خانه بر میگردد و به مارکو میگوید چیزی یادش نیست.
در نهایت میتوان گفت رمان زن همسایه نوشتهی شاری لاپنا رمانی است که اساس آن بر روی روابط و پیچیدگی آن بنا شده است، و شخصیتها مهم تر از مضمون و محتوی اصلی به نظر میرسند.