سینمای جهان

فیلم Last Flag Flying اهتزاز آخرین پرچم کاری از ریچارد لینکلیتر

اهتزاز آخرین پرچم Last Flag Flying آخرین ساخته کارگردان و نویسنده معتبر هالیوود یعنی ریچارد لینَکلیتر Richard Linklater است. فیلمی جسور که در قالب‌های مختلف شکل پیدا می‌کند و تاثیرگذار می‌شود. اگرچه فیلم بخت کمی برای حضور در لیست نهایی جوایز اسکار دارد، اما بی شک یکی از خوش ساخت ترین فیلم‌های سال ۲۰۱۷ به حساب می‌آید. در ادامه با نقد فیلم Last Flag Flying با نت نوشت همراه باشید.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Boyhood ساخته‌ی ریچارد لینکلیتر؛ مرزهایی بین واقعیت و مستند

 

فیلم Last Flag Flying “هر نسلی، جنگِ خودش را دارد.”

پیش از آغاز نقد فیلم Last Flag Flying به داستان این فیلم می‌پردازیم، در سال ۲۰۰۳ و از جایی شروع می‌شود که ۳ عضو سابق نیروی دریایی آمریکا با نقش آفرینی‌های “استیو کارل”، “برایان کرانستون” و “لارنس فیشبرن” بعد از دهه‌ها گذشت از جنگ ویتنام دوباره گرد هم می‌آیند.

دلیل این دور هم جمع شدن کشته شدن فرزند “لَری(استیو کارل Steve Carell)” است. از قضا پسر او نیز عضو ارتش آمریکا بوده و در جنگ عراق کشته شده و جنازه‌اش به کشور باز گشته است. به ظاهر با موقعیتی کلاسیک درباره جنگ و بحران‌های آن مواجه هستیم. اما کارگردان پا را فراتر گذاشته و با درهم تنیدن عناصر مختلف رنگی بویی تأثیر‌گذار به فیلم داده است.

پوستر فیلم Last Flag Flying اهتزاز آخرین پرچم
پوستر فیلم Last Flag Flying اهتزاز آخرین پرچم

در نقد فیلم Last Flag Flying  اهتزاز آخرین پرچم باید گفت این اثر به خاطر موقعیت‌هایی که خلق می‌کند جسور است. جسارتی که می‌توانست زهرش بیشتر باشد و ضربه مهلک تری وارد سازد.

این سه سرباز سابق همگی دوران میان سالی و رو به پیری را می‌گذرانند. لری زن و پسرش را از دست داده، “سال(برایان کرانستون Bryan Cranston)” دائم الخمریست که نه تنها به خدا بلکه به خودش نیز اعتقاد ندارد و دیگری “ریچارد میلور(لارنس فیشبرن Laurence Fishburne)”، پس از گذران از دوران الواطیِ پس از جنگ به کشیشی بدل گشته است.

وجه مشترکی که این سه را به هم اتصال می‌دهد، نفرت آنان از جنگ و دروغی است که دولت در تمامی آن سال‌ها به آنان تحمیل کرده است. در دیالوگی ما بین این سه این وجه مشترک قابل تأمل است. سی سال پیش به ما گفتن باید با کومونیست‌ها تو ویتنام بجنگیم مبادا اینکه تو سواحل آمریکا باهاشون درگیر شیم و امروز هم همون حرفاست ولی این بار در عراق! باز هم دروغ”.

در پس پرچم آمریکایی که برای همدردی به بازمانده تقدیم می‌شود می‌توان به خشم فرو خورده از حیله هایی پی‌برد که جان میلیون‌های انسان را تقدیم اله مرگ کرده است. موقعیت مکانی‌اش دیگر مهم نیست. مهم خون دل هایی است که همگان سر قدرت طلبی طعم تلخش را چشیده اند.
در پس پرچم آمریکایی که برای همدردی به بازمانده تقدیم می‌شود می‌توان به خشم فرو خورده از حیله هایی پی‌برد که جان میلیون‌های انسان را تقدیم اله مرگ کرده است. موقعیت مکانی‌اش دیگر مهم نیست. مهم خون دل هایی است که همگان سر قدرت طلبی طعم تلخش را چشیده اند.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه

در نقد فیلم Last Flag Flying نباید فراموش کرد که مانند تمامی ساخته‌های “ریچارد لینکلیتر”، “اهتزاز آخرین پرچم” Last Flag Flying هم فیلمی دیالوگ محور است. دیالوگ‌هایی که از یک موقعیت ساده شروع به رشد می‌کنند و فرمی فلسفی به خود می‌گیرند.

موضوع اصلی، پیامد‌های پس از جنگ است. لطمه‌هایی که انسان‌ها برای جنگ می‌خورد و دولت‌ها از کنارش تبلیغ می‌کنند. خونی که توسط قدرت، آرام و به اسم ناسیونالیسم در تمامی تاریخ مکیده شده و بازماندگانی که چشمانشان رو به حقیقت باز‌گشته است. همچی برای هیچ.

هنرنمایی Laurence Fishburne در فیمل اهتزاز آخرین پرچم
هنرنمایی Laurence Fishburne در فیمل اهتزاز آخرین پرچم

بیشتر بخوانید: فیلم Boyhood اثر ریچارد لینکلیتر؛ تو میخوای چی باشی میسون؟

در تمامی مدتی که فیلم دادِ نفرت از گردانندگان جنگ‌های معاصر آمریکا را فریاد می‌زند، از کالبد جغرافیایی‌اش فراتر می‌رود. جنگی که اگرچه برای آمریکا زخمی بوده اما برای دیگر ملت‌ها ناله‌ای جگر سوز بوده است.

در پس پرچم آمریکایی که برای همدردی به بازمانده تقدیم می‌شود می‌توان به خشم فرو خورده از حیله هایی پی‌برد که جان میلیون‌های انسان را تقدیم اله مرگ کرده است. موقعیت مکانی‌اش دیگر مهم نیست. مهم خون دل هایی است که همگان سر قدرت طلبی طعم تلخش را چشیده اند.

مورد دیگری که در خلال حمل جسد پسر لری مطرح می‌شود، دیالوگ‌های پینگ پونگی درباره وجود و عدم وجود خداست. دیالوگ هایی که میان سال و ریچارد کشیش عمدتا مطرح می‌شود. مسئله‌ای که یکی از قسمت‌های محافظه کار فیلم است.

Last Flag Flying در پایانش به یک نسخه اشاره می‌کند. نسخه‌ای که با وجودش می‌توان این نکبت را به سر کرد. حمایت و حضور برای همدیگر در شرایط بحرانی. انسان تنها با غم‌ها زود به زوال می‌رود اما دوستانِ هم درد بهترین مرهم هستند.
Last Flag Flying در پایانش به یک نسخه اشاره می‌کند. نسخه‌ای که با وجودش می‌توان این نکبت را به سر کرد. حمایت و حضور برای همدیگر در شرایط بحرانی. انسان تنها با غم‌ها زود به زوال می‌رود اما دوستانِ هم درد بهترین مرهم هستند.

هرچند در قسمت‌هایی بیان بعضی نکات نشان دهنده جسارت است اما این جسارت به حدی نیست که همانند موضوع جنگ به دغدغه تبدیل گردد.

یکی از نقاط قوت فیلم Last Flag Flying گروه بازیگرانش است. بازیگرانی که به حق بازی روان و باور پذیری را ارائه می‌دهند. استیو کارل که نقش انسان مصیبت دیده را با بازی دقیق درونگرای خود به تصویر می‌کشد و همچنین برایان کرانستون که فیلمی دیگر به کارنامه پر بارش اضافه کرده است، با ظرافت تمام نقش انسان از درون داغون شده‌ای را بازی می‌کند که حالا به پوچی رسیده و تمام تصمیماتش نه از سر امیدواری بلکه نبش قبری برای پایانی نامفهوم است.

فیلم Last Flag Flying آغازی پس از نقطه است. نقطه‌ای که جنگ در پس زندگی‌ها می‌گذارد. به یک‌باره همه چیز را تمام می‌کند و انسانی لِه شده زیر بار تمام غم هایش را در فضایی وهم آلود از خیال تنها می‌گذارد.

جنگ این عنصر نکبت بار و اما لازمِ هویت ساز. پدیده‌ای که حالا دیگر غیر قابل اجتناب می‌نماید. شاید مهم ترین عنصر شخصیت ساز تاریخ. شاید ما ثمره جنگ پدرانمان و فرزندانمان ثمره جنگ‌های امروزه ما باشند.

در نهایت؛ Last Flag Flying در پایانش به یک نسخه اشاره می‌کند. نسخه‌ای که با وجودش می‌توان این نکبت را به سر کرد. حمایت و حضور برای همدیگر در شرایط بحرانی. انسان تنها با غم‌ها زود به زوال می‌رود اما دوستانِ هم درد بهترین مرهم هستند.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Before Sunset کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، زمانی برای دیدار دوباره

محمدتقی راسفیجانی

محمدتقی راسفیجانی هستم دانشجوی دکتری معماری. علاقه مند به ادبیات داستانی، سینما، موسیقی و معماری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا