فیلم Lion ساختهی Garth Davis؛ من گم شدهام و نشانیام را باد برده است!
Lion فیلمی شریف با دغدغههای انسانی ست که بر پایهی فیلمنامهای موقعیت محور و پرتنش، داستانی واقعی را بر اساس رمانی اتوبیوگرافیک به تصویر میکشد. سارو کودک ۵ سالهی هندی که در دهکدهای دورافتاده در خانوادهای فرودست و پر عشق زندگی میکند، طی حادثهای شبانه گم میشود و در قطاری به مقصد کلکته زندانی میشود و تقدیر، سرنوشت دیگری برایش رقم میزند تا در گذر از روزهایی تلخ و اندوهناک، با رنجها و پلیدیهای این جهانِ همیشه دست و پنجه نرم کند و در کودکی پیر شود. در ادامه با تحلیل فیلم Lion با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Lion ؛ من گم شدهام و نشانیام را باد برده است
ساروی کاریزماتیک (Sunny Pawar) مثل سنگ ریزهای سرگردان به ازدحام دنیای تاریکی پرتاب میشود که در آن هراس و تنهایی شدیدی رخنه کرده و وحشت اگزیستانسیالیستی مشابهی را به فیلم Lion تزریق میکند. انسان اگزیستانسیالی که از خود اختیاری ندارد و سرگردان و بی پناه به جهانی بی معنا که از ماهیت آن بی خبر است، پرتاب شده و سرنوشتش دستخوش تقدیر است.
اما چه میتوانستم کرد؟ همهی کارها به دست خدایان بود. (ایلیاد، هومر)
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم کوه Monte ساختهی امیر نادری ، کندن کوه و دلهرهی هستی
در فیلم Lion ، تجربهی زندگی خیابانی و هول و هراس هایش، رویارویی و مبارزه با قاچاقچیان اعضای بدن و سرقت کودکانی بی پناه که در سکانسهای نفس گیر بخش اول فیلم در پرداختی موجز و مبتنی بر تصاویری پرقدرت که با فیلمبرداری گرِگ فریزر همراه میشود، کارگردانی Garth Davis گارث دیویس را در خود پنهان و همزمان تثبیت میکند.
بخش بعدی فیلم که برخلاف قسمت ابتدائی در سکانسهائی درخشان و پرنور میگذرد، زندگی امیدوارانهی سارو را با خانوادهی استرالیائیش در تاسمانی به تصویر میکشد که دچار ضعفها و حفرههای فیلمنامه ایست که با پرداخت جریان سیال ذهن ساروی جوان که حوادث و خاطرات بیست و اندی سال قبل را به یاد میآورد و منجر به ترومای بحران هویتی دیر ظاهر شده و در آستانهی تبدیل به جنون است، همراه میشود که با سانتی مانتالیسم همراه است.
در فیلم موفق Life of pi (آنگ لی) نیز تا حدی با پیرنگ یک خطی مشابهی مواجهیم. کودکی هندی که از خانوادهاش جدا میشود و مجبور میشود به تنهائی در جهان پیش رویش گلیمش را از آب بیرون بکشد. فیلم به مبارزات و زندگی حیرت انگیز پای در کلکی روی آب که به همراه ببرش (ریچارد پارکر) به هم زیستی دشواری مشغول است، میپردازد تا عاقبت در کرانهی ساحلی نجات پیدا میکند و دیدگاهی فلسفی را از مفهوم خدا به نمایش میگذارد.
به نظر میرسد کشمکشهای داستانی فیلم Lion نیز در بخش اول، دستاوردهای ساختارشکنانهای به همراه داشته است که فیلمی نئورئالیستی را در وحدت موضوع، میزانسنها و بازیهای واقع گرایانه و تداوم فضائی رخدادها و لوکیشنهایی که بعضاً مقهور قاب بندیهای تصویری و موسیقی متن است، تثبیت میکند و ادامه دادن آن را در بخش بعدی با تردید مواجه میکند.
دو پاره بودن فیلم Lion در ساختاری نامنسجم از نکاتی است که در بحث فضاسازی شخصیت پردازانه در فیلم بارز میشود: در شخصیت پردازی ساروی جوان که چیزی جز دیدن ذهنی گاه و بیگاه مادر و برادرش گودو در فواصلی با کاتهائی کوتاه و منقطع پرداخت نشده است که بعضاً به مرز سانتی مانتالیسم کشیده میشود، به جای اینکه روی پیامدهای فاجعهای که باعث از هم پاشیدن خانوادهای و تشکیل خانوادهای تازه شده است متمرکز شود.
بیشتر بخوانید: تفیلم Stranger than Fiction ، اگر زندگیمان یک داستان باشد…
مثل صحنهی کوتاهی که گودو در نمائی از پشت سر با غیبت سارو در ایستگاه قطار روبه رو میشود و دوربین در پنهائی سرگردان، گودوی پریشان را دور میزند در حالیکه از احساسات و پیامدهای فاجعه بر او و خانوادهاش بی خبریم. این در حالی است که در خانوادهی استرالیائی سارو هم کنشی مبنی بر پیامد حادثه، دیدگاه چندانی ندارد؛ گوئی با یک پیرنگ یک خطی مواجهیم که قرار است فاجعه را در جای جای بخش دوم فیلم فریاد بزند، بدون هیچ سکانس عمیقی که آن را توضیح دهد و به تصویر بکشد.
در بررسی فیلم Lion از سویی دیگر هیچ کدام از ظرائف و جزئیات شخصیت پردازیهای دقیق ساروی کودک، مثل مهربانی در مقابل مادر و حفاظت از خواهر کوچکترش، پیدا کردن قاشقی چوبی و تقلید غذا خوردن مشتری رستوران برای رساندن معنای گرسنگیش به شکلی غیر مستقیم و کارتنی مقوائی که تبدیل به نمادی میشود از خانه، نمادی از گریز از تنهائی و بی پناهی و شخصیتی محکم که سعی دارد با همهی کوچکی و ریز نقشیاش قواعد زندگی جدیدش را یاد بگیرد و ادامه دهد.
در هیچ کدام از شخصیتهای نیمهی دوم فیلم Lion حتا ساروی جوان هم که حالا کاملاً برعکس دوران کودکی خود، قدرتمند نیست، دیده نمیشود. در واقع خط زمانی-روایتی فیلم جای کافی برای پرداختن به موضوعات مهم فیلم در نیمهی دوم را باقی نمیگذارد.
بیشتر بخوانید: فیلم Big Fish ساخته تیم برتون ، در ستایش خیال پردازی و جدال بین حقیقت و خیال.
ایدههای هویت یابی ساروی جوان با بازی درونی و ملتهب (دیو پاتل) با استفاده از تلاشی شانسی در Google Earth و استحالهای درونی که به جای آنکه در نوجوانی (برحهای سرنوشت ساز که اغلب بحرانهای هویتی را در پی دارد) شکل بگیرد، پس از بیست و اندی سال سر باز میکند؛
در فیلم Lion ، همهی این موضوعات در سطح باقی مانده اند و به وقایع و مفاهیمی برآمده از کنشِ دراماتیکِ فیلمنامه تبدیل نمیشود. از سوئی دیگر وجود شخصیتهائی خنثی مثل لوسی (رونی مارا Rooney Mara) که بعنوان شخصیتی مکمل و کلیدی در کنار شخصیت اصلی (ساروی جوان) قرار گرفته است با شخصیت پردازی ضعیفی همراه است که کمکی به تغییر درونی و بیرونی سارو در جریان استحالهای که گریبانگیرش است نمیکند و تنها کلیشهای از این پرسوناژ را به نمایش میگذارد با این تفاوت که کارگردان از آن بعنوان تنها دستاویزی استفاده میکند تا بتواند پریشان حالی سارو را پررنگ تر کند؛
در حالیکه با ایجاد موقعیت و گرههائی در رابطهی عمیق و منحصربفرد سارو و سو، آشکار کردن بحران درونی سارو میتوانست ملموس تر و حقیقی تر جلوه کند. در کنار این شخصیت ها، پرسوناژ جذابی که پتانسیل پرداخت بیشتری دارد، پرسوناژ منتاش برادر ناتنی سارو است که نسبت به باقی پرسوناژها راستگوتر است.
کودکی که در بطن اضطراب و رنجهای دوران کودکیش به شخصیتی روان رنجور و ضد اجتماعی بدل شده و نقطهی مقابل سارو است و عامل فروپاشی خانواده است. هیچ کدام از شخصیتهای فیلم Lion در تغییر و تحول جریان درونی و بیرونی زندگی یکدیگر تأثیر چندانی ندارند و بعضاً منفعلد؛ غیر از سو (نیکول کیدمن Nicole Kidman) که به مثابهی مادر خانوادهای که فرزندانی را به سرپرستی قبول کرده، قطعهی اتصال دهندهی جهانهای جدا افتادهی آدمهای فیلم است.
در فیلم Lion ارائهی دیالوگهای کلیدی و متفکرانه که دنیای درونی کاراکترها را در بستری ماورائی شکل میدهد، حتا با بازی درخشان نیکول کیدمن در سکانسی که خسته و آزرده از تحمل بار زندگی انسان دوستانه و روشنفکرانه و بی توجهی فرزندش است، نیز در سطح باقی میماند و در بحث فرم، به قطعهای منسجم از کالبد درامی که برآمده از دل فاجعه است تبدیل نمیشود:
– وقتی دوازده سالم بود، بهم یه الهام شد. بابام یه الکلی بود و مرد خوبی نبود… توی حیاط پشتی ایستاده بودم و به اون طرف مزرعه نگاه میکردم و فقط میخواستم زمین دهن باز کنه و منو قورت بده و من یه جریان الکتریکی شبیه یه شوک رو حس کردم.
مثل یه لرزه در سراسر بدنم و بعد یه بچه با پوست قهوهای رو اون طرف مزرعه دیدم و لحظهای بعد کنارم ایستاده بود. درست همون جا بود و میتونستم حضورش رو حس کنم و برای اولین بار در عمرم، حس خوبی بهم دست داد…
بیشتر بخوانید: فیلم Nocturnal Animals حیوانات شبگرد اثر تام فورد
اتفاقی که با الهام همراه میشود، زندگی (سو) را دارای معنا میکند و او را در مقابل دیدگاه اگزیستانسیالیسم قرار میدهد. این دیالوگهای عمیق که با بازی صمیمی و شفاف نیکول کیدمن همراه است اگر با کنشی متضاد همراه میشد، بستر مناسب تری در ارائهی فرمی باورپذیر ارائه میکرد.
دیالوگهائی که پلان ابتدائی فیلم را مثل پلانهائی مخفی در ذهنمان روشن میکند: صحنهای که سارو در محاصرهی پروانههای زرد سیالی ایستاده و شاد است. در فیلم Surviving Desire (هال هارتلی)، جودی شخصیت اصلی فیلم در انتها، دیالوگِ دانائی کافی نیست و کمکی نمیکند را در حالی میگوید که سرش را کنار دریچهی فاضلاب قرار داده و به صدای جریان آب گوش میدهد.
نمونهی روشن این ترفند در یکی از سکانسهای فیلم Lion متبادر میشود که ساروی کودک در روزی بارانی با اتمسفری تکان دهنده، حاکی از بی پناهی محض پس از ترک خانهی نور، در گوشهای از مخروبهای تاریک دراز کشیده و مدام سنگ ریزههائی را از روی زمین جمع میکند و آنها را در کاسهای میریزد و مکرراً به این رفتار ادامه میدهد و از مادرش به خاطرش اشتباهش عذرخواهی میکند.
بیشتر بخوانید: فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه
یک واکنش روانی درخشان که از درون فاجعهای که بر کودکی پنج ساله گذشته بیرون میآید و حالا قصد دارد، رنج دورافتادگی از مادر را با یادآوری خاطرات مادرش به طریقی بدون آه و ناله و شیون و افتادن در دام سانتی مانتالیسم تعدیل کند که منجر به تخلیهی درونیش میشود.
یا در دیالوگ دیگری از سو:
– بچهدار شدن قرار نیست تضمین کنه چیزی بهتر میشه، ولی بزرگ کردن بچهای که داره رنج میکشه، مثل شما دو تا و دادن فرصتی به شما این کارو میکنه…
دیالوگهائی که در حالی بیان میشوند که ارتباط روحی- روانی میان سو و سارو قطع شده و سو در تلاش برای یافتن دلایل آن است که با پرداختی تخت و خالی همراه است. قرینهی سکانس حاضر که به عدم ارتباط درونی سو و سارو میپرداخت، در سکانس زیبا و تاثیرگذار حمام کردن ساروی کوچک در وان اتفاق میافتد. سکانسی از Lion که در آن (سو) آیندهای روشن را برای سارو تصویر میکند و ارتباطی حسی-انسانی فارق از مرزهای ملیتی و زبانی شکل میگیرد:
– پس تو راه درازی رو اومدی مگه نه؟ یه روز همه چیو بهم میگی، اینکه کی هستی و من همیشه سراپا گوشم. همیشه…
خیلی احساسی و قشنگ بود