علیه تفسیر نوشتهی سوزان سانتاگ
سوزان سانتاگ نویسنده، نظریه پرداز ادبی، فعال سیاسی و اجتماعی و یکی از برجسته ترین چهرههای روشنفکری قرن بیستم است. او که ملیت آمریکایی دارد در تاریخ ۱۶ ژانویهی ۱۹۳۳ در نیویورک متولد شد و در تاریخ ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴ در همان جا درگذشت. او در مورد عکاسی، فرهنگ، رسانه، حقوق بشر، کمونیسم، و بیماریهای مانند ایدز، سرطان مقالات متعددی نوشته است. او یکی از بانفوذترین منتقدان نسل خود بود. در این متن به بررسی کتاب علیه تفسیر از این نویسنده خواهیم پرداخت، با نت نوشت همراه باشید.
کتاب علیه تفسیر: وقتی از سوزان سانتاگ حرف میزنیم!
کتاب علیه تفسیر Against Interpretation شامل مجموعه نقدها و مقالات اوست که در فاصلهی بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ به نگارش درآمده است و در نشریات مختلف به چاپ رسیده است.
کتاب علیه تفسیر شامل نقد و نظریات Susan Sontag در مورد موضوعات مختلفی چون تئاتر، سینما، رمان، عادات و روندهای فرهنگی، و همچنین در مورد افراد مختلفی چون لوکاچ، سارتر، ناتالی ساروت، روبر برسون و .. میباشد. او در مورد چاپ این کتاب مینویسد:
“اوایل سال ۱۹۶۲ اولین رمانم، حامی، را تمام کردم. و در اواخر ۱۹۶۵ نگارش رمان دومم را آغاز کردم. در واقع آن انرژی و بی تابی که در قالب نقد سرریز کرد آغاز و پایان مشخصی داشت.”
[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] تماشای رنج دیگران نوشتهی سوزان سانتاگ
کتاب علیه تفسیر مشابه سایر کتابهایی که با عنوان نقد و یا بررسی وارد بازار کتاب میشوند نیست. به دلیل اینکه حوزههای گوناگونی از جمله تئاتر، سینما، فلسفه، زندگی، نظریه ها، عادات فرهنگی را شامل میشود و محدود به یک حوزهی تخصصی خاص نیست. راجع به آثار یک فرد بخصوص نیز نیست.
همچنین به این دلیل که سوزان سانتاگ سعی نکرده است که در مورد حوزههای مختلف متنهای تخصصی آکادمیک پیچیده و صرفا بر اساس آموختههای آکادمیک خود ارائه کند.
چون بسیاری از کتابهای نقد که توسط افراد آکادمیک و تحصیلکرده نوشته میشود غالباً پیچیده و پر از اصطلاحات تخصصی آن رشته است. که صرفا توسط عدهای دیگر از افراد آکادمیک خوانده میشود. اما سانتاگ با توجه به علاقه و دغدغهها و حساسیتهای شخصی و نیاز زمانهی خود اثری را برای نقد انتخاب کرده است.
و به بهانهی نقد و از رهگذر نقد آن اثر به طرح مسائل روزمرهی فرهنگی، اجتماعی و انسانی پرداخته است. و این عامل نقد او را حتی برای خوانندهی عام تر و غیر تخصصی هم قابل خواندن و درک میکند. حتی اگر خوانندهی نقد اثر را ندیده باشد و صاحب اثر را نشناسد نقد او از لحاظ محتوی غنی انسانی، فرهنگی، اجتماعی قابل درک و فهم است.
سوزان سانتاگ خود نیز در یادداشتی در مقدمهی کتاب علیه تفسیر (Against Interpretation) به این موضوع اشاره میکند و هدف خود را از انتخاب موضوعات و مطالب نقد کتاب علیه تفسیر اینگونه بیان میکند:
در هر حال ارزش احتمالی این مقالات، این که تا چه حد میتوان آنها را چیزی بیش از نمونه هایی دانست که مراحل سیر و تحول حساسیتهای من خود من را مستند میکنند، در گرو ارزیابیهای مشخصی که در آنها آمده است نیست،
بلکه منوط به در توجه بودن مسائل طرح شده است. در نهایت من علاقهی چندانی به درجه بندی آثار هنری ندارم (و به همین دلیل از نوشتن در مورد کارهایی که دوست ندارم اجتناب کرده ام.) من در مقام فردی مشتاق و هوادار آثار در موردشان نوشتم.
سانتاگ همواره به این دلیل نگاهش به زندگی و آثار مختلف در قالب اتهام به فمنیست، کمونیست بودن قرار داشته است. اما ما در این کتاب با انسانی رو به رو هستیم که بیش از هر چیز به دنبال مفهومی برای زندگی و درک و کنکاش در مورد آن است.
بیشتر بخوانید: رمان و حتی یک کلمه هم نگفت اثری چند بعدی از هاینریش بُل
و به همهی این آثار به عنوان نقشهی راه زندگی و گزینه هایی برای غنی کردن جهان، فرهنگ و اجتماع مینگرد. و البته این دیدگاه او مانند راه رفتن روی لبهی تیغ است و با خواندن مقالات در مییابیم که او با نگاه صرفا ابزاری به هنر، و هنر به منزلهی تریبون اصلاحات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی مخالف است.
به دلایل گفته شده و دلایل بسیار دیگر آمده در کتاب علیه تفسیر ، او متنهای خود را نوعی فرانقد، زَبَر نقد مینامد. شاید بخش عمدهی کتاب علیه تفسیر را بتوان نوعی فرانقد، زَبَر نقد(Meta- Criticism) نامید.
اگر این عنوان بیش از حد پرطمطراق جلوه نکند. من در اینجا با جانبداری و شور در مورد مسائل حرف میزنم که آثار هنری عمدتا معاصر در ژانرهای مختلف موجب برانگیختگی آنها شده اند.
سانتاگ با بررسی و تفسیر و نقد آثار ما را با آنها آشتی میدهد به این معنی که کلید ورود به دنیای آثاری را فراهم میآورد که شاید در نگاه اول درک جهان آن آثار برای ما مشکل به نظر برسد. او هرگز در این راه نه به محتوی زدگی صرف روی آورده است و نه منحصرا به زیبایی شناسی و فرم اثر پرداخته است.
او در عین فاصله گرفتن از نظریههای رایج به هر دو موضوع در هر اثر پرداخته است و با نشان دادن آنچه که هست به نشان دادن تاثیر موضوع و یا اثر مورد بحث در کیفیت زیست جهان پرداخته است.
یکی از مهمترین، بحث برانگیز ترین و تاثیرگذارترین مقالههای سوزان سانتاگ یعنی علیه تفسیر در ابتدای این کتاب آمده است او این مقاله را در سال ۱۹۶۳ نوشته است. و در آن درک کلیشهای و رایج از مفهوم نقد را به چالش کشیده است.
سانتاگ در مقالهی علیه تفسیر وظیفهی منتقد را قطع رابطه با محتوا میداند تا بتواند خود اثر را تماشا کند. به عقیدهی او کار نقد باید این باشد که روشن کند آنچه که هست چگونه است یا حتی این که آنچه که هست نه اینکه نشان دهد این چه میخواهد بگوید.
کتاب تماشای رنج دیگران، دربارهی عکاسی، در آمریکا و رمان پرفروش شیفتهی آتشفشان برخی از دیگر آثار اوست.