نقد فیلم Loveless اثر آندری زویاگینتسف؛ اون ساخته شده از اشتباهات منه و تقصیر خودش نیست!

فیلم Loveless یا بدون عشق پنجمین اثر بلند کارگردان خوش فکر روسی آندری زویاگینتسف Andrey Zvyagintsev است. بعد از فیلمهای موفق لویاتان، تبعید، النا و فیلم خوش ساخت و عمیق بازگشت (اولین اثر فیلمساز) که شیر طلائی ونیز را به ارمغان میآورد؛ Loveless بدون عشق، ادامه دهندهی مسیر طلائی امیدوارانهای است که زویاگینتسف را در قالب فیلم ساز متعهد اجتماعیِ روسیهی بعد از فروپاشی تثبیت میکند. در ادامه با نقد فیلم Loveless با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: فیلم Loveless بی عشق اثری از آندری زویاگینتسف
نقد فیلم Loveless ، اون ساخته شده از اشتباهات منه و تقصیر خودش نیست
برای قدم آغازین نقد فیلم Loveless باید به سراغ داستان بریم و بگوییم که با ماجرایی حادثهای مواجهیم که بر پایهی سینمای پلیسی-جنائی استوار است و پیرنگی ساده، خالی از پیچیدگیهای درام مدرن را عرضه میکند. زن و مردی عاصی و خودخواه که ازدواجشان به بن بست رسیده است؛ بر سر زندگی آیندهی کودک دوازده ساله شان (آلیوشا) مشاجرهی سختی میکنند و هر کدام راههای پیش رو را که چیزی جز باتلاقی متعفن نیست پیشنهاد میکنند. پسربچهی غمگین که به تصور بوریس و ژنیا در خواب است؛ روایت نابودی و ناخواسته بودنش را از پشت درهای بسته میشنود و در هم میشکند. تصویر دردآوری که از آلیوشای گریان با صورتی اشک آلود و فریادی فرو خورده در قابی مدیوم بسته میشود؛ تابلوی جیغ اثر مونش را در میزانسنی غریب با نورپردازی پرکنتراست و دلهره آور میآفریند که تبدیل به فرم میشود.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه

آلیوشا چند روز بعد ناپدید میشود. خانه و پدر و مادر بیگانهاش را جا میگذارد تا مثل یک قهرمان، دنیای پوچی را نشانه رود که در آن کودکی دو روز متوالی از خانه میگریزد و هیچ کس متوجه نمیشود و سرانجام مدیر مدرسه فاجعه را گزارش میکند. در ادامه جستجوی پدر و مادر شکست خورده که هر کدام مدتهاست وارد رابطهی عاشقانهی دیگری شده اند و نیروهای پلیس محلی آغاز میشود. نقد فیلم Loveless با سکانسهای اعجاب آوری از طبیعتی سرد و یخ زده با درختانی خشک و دریاچه هائی آرام که تصاویر متقارنی را در خود منعکس میکنند، آغاز میشود.
درختهای خشک با فرمهای پیچ در پیچ و زیبا خبر از جهانی سرد و خالی از معنویت میدهند و دریاچه که همیشه به لحاظ روانشناختی یادآور زهدان مادر و دوران جنینی است؛ تصاویری متقارن را در خود منعکس میکنند که به قرینگی زن و مرد در پیدایش نطفه اشاره میکنند تا همگی نشان از تولد کودکی باشند که در سرمای بی سابقهای از فقدان عشق زاده میشود و سرنوشتی موهوم دارد.
بیشتر بخوانید: معرفی فیلم Detroit اثری از کاترین بیگلو
در ادامه، دوربین که به مثابهی دانای کل نقشی سیال دارد؛ در نمای لانگ شات مدرسهای را زیر نظر میگیرد که پرچم روسیه بر فراز آن در باد در حرکت است. مدرسه تعطیل میشود و آلیوشا در قابی مدیوم با دوربین همراه میشود و از جنگلی به سوی خانه میگذرد. ریسمانی را با شیطنتی کودکانه به شاخهی بلندی بر درختی در آسمان گره میزند و موسیقی قوی و مرموز ساشا و اوگنی گلپرین صحنه را کامل میکند تا پیشاپیش دلهرهای را بسترسازی کند که نقشی پیشگویانه دارد و فاجعهی ناپدید شدن آلیوشای معصوم را خبر میدهد.
بوریس با بازی Aleksey Rozin که کارمند یک شرکت تبلیغاتی بزرگ است و حقوق خوبی دریافت میکند در هیئتی اپورتونیستی ظاهر میشود که سعی دارد سیمای خوب و خیرخواهانهای از خود در فیلم Loveless نشان دهد؛ در حالی که فرصت طلبانه در فکر نگه داشتن شغل کذائی است که دارد هر لحظه با فروپاشی خانوادهاش از دست میرود. رئیس شرکت بوریس یک فاندامنتالیست ارتدوکس است که شرط استخدام و بقای کارمندان را داشتن خانواده ذکر کرده که از نظر شخصیتی و نمادین کنایه به پوتین رئیس جمهور وقت روسیه است. در مقابل، ژنیا با بازی درخشان ماریانا اسپیواک Maryana Spivak مدیر یک سالن زیبائی است با گذشتهای تلخ که از طرف مادرش رقم خورده و دچار عقدهها و سرکوبهای روانی شده است.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Call Me by Your Name مرا با نامت صدا کن ساخته لوکا گوادانینو ۲۰۱۷
این رفتار تحقیرآمیز و ریشههای آن در رفتارهای روانی ژنیا نسبت به آلیوشا رخنه میکند که در آن هیچ نشانی از مهر مادرانه و احترام نیست. در سکانسی که ژنیا و بوریس و گروه محلی در جستجوی آلیوشا به خانهی مادر ژنیا رفته اند، این رفتارهای هیستریک مادر که با نیش و کنایههای تلخی همراه است، علت رفتارهای خشن و بی اساس ژنیا را در مقابل فرزندش توجیه میکند. اما ژنیا به لحاظ شخصیتی، چارچوبهای منطقی و تعدیل شدهای هم از خود بروز میدهد که جلائی خاکستری به آن میبخشد و نقش مخرب خود را در تولد فرزندش میپذیرد که گاه با ابرازهای هیجانی و بی هدفی همراه میشود. مثل وقتی که در حضور نامزد جدیدش اعتراف میکند و بوجود آوردن آلیوشا را منزجر کننده خطاب میکند:
– اون ساخته شده از اشتباهات منه و تقصیر خودش نیست…
– هم اونو سرزنش میکنم و هم خودمو…
در ادامه نقد فیلم Loveless باید گفت ژنیا مدام بر سر انتخاب اشتباه خودش بر سر ازدواج با همسرش و بوجود آوردن فرزند، با بوریس درگیر است که فرزندی نمیخواسته و به اصرار غلط بوریس تن به آن داده است؛ اما بوریس همچنان در موضع سرد، حق به جانبانه و خالی از درک و منطق خود ایستاده است و اشتباهات و فجایعی را که به بار آورده خوشبختی محض میداند که باید انجام میگرفته است.
برخلاف ریشههای گرههای شخصیتی ژنیا که توسط مادرش رفته رفته باز میشود، فیلمساز هیچ توضیح دقیقی مبنی بر گذشته و ریشههای شخصیتی بوریس و علل رفتار تهی و بی عاطفهاش به دست نمیدهد و نباید این مهم در نقد فیلم Loveless از قلم بیفتد. گوئی با یک فیلم نئورئالیستی که سینمائی اجتماعی-سیاسی را در فرمی روایت گر که رسالتی جز نشان دادن واقعیت در برشی از زندگی روزمره ندارد، مواجهیم. در این نوع سینما شاید در بدنهی اصلی فیلمنامه با علت هائی مشخص مواجه باشیم اما لزوماً با معلول هایی شفاف سروکار نداریم و معلولها یا وجود ندارند یا بعضاً پراکنده و تکه پاره هستند که ماحصل آن به بیننده ارائه نمیشود.
بیشتر بخوانید: معرفی فیلم blue is the warmest color آبی گرمترین رنگ است کاری از عبدالطیف کشیش

در نقد فیلم Loveless باید به این نکته هم اشاره کرد که المان دیگری که در جهان سرد فیلم Loveless ، نقشی اساسی و چشمگیر دارد که تبدیل به نماد میشود، عنصر پنجره است. آدم هائی که همیشه از پشت پنجره دیده میشوند، عدم ارتباطشان را با واقعیت تصویر میکنند. بیگانگی با واقعیتی که درکش نمیکنند. دوربین دانای کل که به مثابهی (ابژهای عینی) است آدمهای پشت پنجره را که هر کدام نمایندهی دنیای ذهنیشان (ابژهی ذهنی) هستند، مورد کنکاش قرار میدهد که با واقعیات دنیای بیرونی بیگانه اند و اسیر دنیای ذهنی و دیدگاههای تک بعدیشان هستند و در این میان پنجره (عنصر شفافی که همه چیز را عریان میکند) به مثابهی عامل این انفصال و جدا افتادگی نشانه سازی میشود و فاصله گذاری رخ میدهد.
این نکته در بررسی و نقد فیلم Loveless نباید فراموش شود که تیغ برندهی انتقاد سینمای زویاگینتسف که دولت تحت لوای پوتین را نشانه میرود در این فیلم هم مسئولان حکومتی را راحت نمیگذارد و پلیس دولتی را زیر سؤال میبرد. ژنیا که در پس غیبت ناگهانی آلیوشا با پلیس تماس میگیرد با برخورد خنثی و غیر مسئولانهی پلیس مواجه میشود که عملیات جستجوی بچه هائی که از خانه فرار میکنند را بی فایده و کوچک میشمارد چون پروندههای زیاد دیگری مبنی بر قتل و دزدی و جنایت در دست است که نیاز به رسیدگی و نیروی کافی دارد و اگر در نتیجهی جستجوها برای یافتن آلیوشا به نشانهای از آدم ربائی یا قتل برخورد شود تازه پروندهی جنائی با صلاح دید کمیتهی تحقیق آغاز میشود که کاغذبازی هایش تا ابد ادامه خواهد داشت. یک سیستم الکنِ بی منطق که هیچ شجاعت و نقطهی امیدوارانهای در آن دیده نمیشود و در آن مفقود شدن یک کودک بی گناه، حیات یا عدم حیاتش بی پاسخ میماند. پس ژنیا و بوریس دست به دامان گروههای محلی میشوند که برخاسته از کمکهای داوطلبانهی پلیس و مردم در بخشهای خصوصی است و بسیار کارآمد، دقیق و دلسوزانه، عملیات جستجو را در دست میگیرند و کنترل نسبی ماجرا را بوجود میآورند. انفصال دولت و مردم در بخشهای خصوصی به روشنی در روسیهی معاصر به تصویر کشیده میشود. در ادامهی جستجو و نقد فیلم Loveless با سه تعلیق اساسی که با گره افکنی همراه است مواجه میشویم.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Blade of the Immortal تیغه جاودانه اثری از تاکاشی میکه ۲۰۱۷
تعلیق اول: در جریان تحقیقات محلی، پلیس با تنها دوست آلیوشا کوزینتف در مدرسه ملاقات میکند و موفق میشود پاتوق دوستانهی آنها را که گمان میرود آلیوشا در آن مخفی شده باشد، کشف کند. گوئی خیالمان راحت میشود و قرار است برای اولین بار طعم شادی را در فیلم تجربه کنیم و این حس با پاک کردن تخته سیاه توسط معلم مدرسه و به پایان رسیدن دلهرهها تائید میشود.
تیم جستجو همراه کوزینتف و پدرش به محل مذکور اعزام میشوند. در آنجا با ساختمان متروکهای روبرو میشویم که گوئی خانواده و زندگی متلاشی شدهی آلیوشا را تصویر میکند. در همین جاست که ردپائی از حضور غمگین آلیوشای معصوم پیدا میشود. کاپشن قرمز کودکانه اش. قابهای زیبائی که از ساختمان متروکه به نمایش گذاشته میشود ماهیتی متضاد از زیبائی در نگاه زیباشناسانه ارائه میدهد. متروکهای که در بطن خود نمادی از ویرانی است، هم میتواند زیبا باشد و هم حس عمیقی از عزیز از دست رفته را به ذهن متبادر کند که در نگاه معصومانهی کوزینتف که مات و مغموم زیر بارش برفی آرام در نمای مدیوم شاتی ساکن ایستاده است، مینشیند و در رکودی سرد حل میشود. این تضاد را باز هم در ارائهی فرم و محتوا در فیلم میتوان دید. در بکارگیری نوع دوربین ثابت و بدون کات با نماهائی عریض و نسبتاً بلند، در مقابل فیلم نامهای پر تنش که اتمسفری خنثی ایجاد میکند و زبان تازهای را در جهان زویاگینتسف میآفریند.
تعلیق دوم: پسربچهای که در بیمارستان گزارش شده است و ژنیا او را چک میکند که آلیوشا نیست و تعلیق تعدیل شدهای دارد.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Before Sunset کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، زمانی برای دیدار دوباره
تعلیق سوم: سکانس نفس گیر بازدید جسد در سردخانه با بازیهای اندازهی ماریانا اسپیواک و آلکسی رزین. بعد از چک شدن جسد که خیالمان راحت میشود، با پیکری تکه تکه شده و خون آلود مواجه میشویم که دلهرهی مضاعفی را به اتمسفر فیلم تزریق میکند و قساوت دنیای پلید بیرون را یادآوری میکند. تنشها و اضطرابهای فروخوردهی فیلم از ابتدای فیلم تا به اینجا بالاخره مثل زخمی کهنه سر باز میکند و به درگیری فیزیکی ژنیا با بوریس ختم میشود که به درستی برون ریزی میشود.
در ادامه نقد فیلم Loveless باید گفت با تخلیهی آپارتمان بوریس و ژنیا که در حال تعمیر است با نمائی مفهومی مواجهیم. دوربین در زومی آرام از پنجرهی برفی، دنیای یخ زدهی بیرون را میگیرد که بچهها در دنیائی واقعی در حال بازی و زندگی هستند و اندکی مکث میکند. (برفی که همواره نماد پاکی و تطهیر است؛ کارکردی متضاد پیدا میکند که آلودگی و پلیدی دنیای بیرون را تصویر میکند). این بار دوربین از مرز پنجره میگذرد و وارد دنیای واقعی میشود. در دنیای واقعیِ واقعی که شور و حرارت زندگی هنوز وجود دارد؛ اما گوئی سرمای زمستانی با سرمای دنیائی بدون عشق به هم میآمیزند تا سرمای مضاعفی که در آن مفقود شدن کودکی، بی جواب میماند را در دیتیلی ساده و منفعل نمایش دهند تا سرمای آن به عمق استخوان نفوذ کند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Mad Max: Fury Road مکس دیوانه: جاده خشم، اثرِ جرج میلر

در ادامه نقد فیلم Loveless صحنه کات میشود به بوریس شکست خورده که در کاناپهای فرو رفته در بطن خانوادهای جدید با یک جنایت جدید (کودک ۲-۳ ساله ای) که عشقی به آن هم ندارد و ما را در حماقتهای تمام ناشدنیش غرق میکند و مخاطب را با ژنیا همراه میکند. از آن طرف ژنیا هم با همسر جدیدش در خانهای است که به نظر میرسد حرارتهای جنسی شان خاموش شده است و ژنیا سعی دارد سرخوردگی هایش را با غم از دست دادن آلیوشا بر روی تردمیلی خالی میکند که در پوشش گرمکن ورزشی نمادینیش با برچسب Russia و نگاه تلخ و سردرگمش، باز هم شکافهای اجتماعی روسیهی معاصر را نشانه میرود.
در پایان در نمائی زیبا از عمق میدان که پوستر رنگ و رو رفتهی آلیوشا را فوکوس میکند و پایانی باز را یدک میکشد بار دیگر ردپای فرمیک سینمای نئورئالیزم را بر خوانش زویاگینتسف مرور میکنیم و ریسمان رنگ پریدهی گره خورده با درخت در سکانسهای آغازین فیلم که به زیبائی نشانههای پایان باز را نشانه سازی میکند. آلیوشائی که نیست اما خاطراتش هست یا آلیوشائی که هست و نشانه هایش هنوز پابرجاست، مثل باد که میوزد و تاروپود زندگی را در هم میتند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Red Sparrow گنجشک قرمز به کارگردانی فرانسیس لارنس
نقد خوبی است . زن روی ترد میل می تواند کنایه ای بر حرکت و تغییر زوج و خانه وعشق و زندگی او باشد که در واقع حرکتی دروغین است و سکونی بیش نیست زیرا او خود (و شاید روسیه) تغییر و تحولی حقیقی نداشته است . کماکان بی عشق .
فیلم جالبی بود وجالبتر نقد فیلم .
تهش بچه چیشد؟
کم اهمیت ترین سئوال سرنوشت بچهست.
در واقعا آنچه به بچه گذتشه مهم تر از ضربه نهایی فیلم هست و بچه در فیلم نماده پس پاسبان باز میتونه به اینکه داستان شرح حال جمعی باشه کمک کنه.
کم اهمیت ترین سئوال سرنوشت بچهست.
در واقعا آنچه به بچه گذشته مهم تر از ضربه نهایی فیلم هست و بچه در فیلم نماده پس پایان باز میتونه به اینکه داستان شرح حال جمعی باشه کمک کنه