آشغال های دوست داشتنی ساختهی محسن امیریوسفی
آشغال های دوست داشتنی، به کارگردانی و نویسندگی و تهیه کنندگی محسن امیریوسفی و هنرمندی هدیه تهرانی، شیرین یزدان بخش، صابر ابر، اکبر عبدی، حبیب رضایی، شهاب حسینی و نگار جواهریان، داستان خانوادهای است که زندگیشان تحت تاثیر وقایع پس از انتخابات ۸۸ قرار میگیرد و در این بین باید آشغال های دوست داشتنی شان را دور بریزند. در ادامه با نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی با نت نوشت همراه باشید.
[su_label type=”important”]آرش منادی:[/su_label]آشغال های دوست داشتنی
بحران هویت جامعهی ایرانی
در نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی باید گفت که این فیلم سومین ساختهی بلند و داستانی محسن امیریوسفی پس از فیلمهای «خواب تلخ» و «آتشکار» میباشد. این فیلم که در سال ۱۳۹۱ ساخته شد، ۶ سال توقیف بود و از آنجایی که به قول رخشان بنی اعتماد هیچ فیلمی در کمد باقی نمیماند، سر انجام در زمستان ۹۷ رنگ پردهی نقرهای را بر خود دید.
فیلمی که به دلایل سیاسی توقیف شده بود حالا که اکران شده است، بیش از آنکه جنبههای سیاسی آن مهم باشند، جنبههای اجتماعی و فرهنگی آن بسیار مهم تر هستند. در واقع فیلم بر بستری سیاسی، روایتی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران از پهلوی اول تا سال ۱۳۸۸ را بیان میکند.
یک جنبش سیاسی است که نیروی محرکه داستان میشود، اما در ادامه این فرهنگ و جامعه هستند که داستان را پیش میبرند.
در نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی باید اشاره داشت که از منظر محتوا، مخاطب با فیلمی نمادین رو به رو است. اگر بخواهیم نگاهی اجتماعی به فیلم داشته باشیم، میتوان گفت که در حقیقت منیر خانم (شیرین یزدان بخش)؛ نمادی از مام وطن هست که در خانه او با اقشار مختلف فرهنگی جامعه زندگی میکند.
همسرش محمدعلی خان (اکبر عبدی) که نمادی از قشر متوسط و معمولی جامعه میباشد. پسر شهیدش ناصر (صابر ابر) که نمادی از رویهی انقلابی و مذهبی جامعه است. پسر دومش رامین (حبیب رضایی) که نماد مردمی است که برای درس خواندن مهاجرت کرده اند و با توجه به آشغال های دوست داشتنی آن به گونهای نماد قشر جوان و نیمه روشنفکر ایرانی دهه ۸۰ میباشد.
برادرش منصور (شهاب حسینی) نیز نماد تفکر چپ ایرانی است که گویی دیگر امروز جایی برای این تفکر نمیباشد و جزو همان آشغال های دوست داشتنی است. و در نهایت دختر خاله او سیما (هدیه تهرانی) که نمادی از زنان همیشه مبارز ایرانی میباشد که از همان ابتدا تا به امروز بر عقاید خودش استوار است و در این میان ترسی هم از باتوم خوردن ندارد.
هدیه تهرانی با توجه به سیمای سرد و سنگی و مصمم و شمایل زن مستقلی که اولین بار در سینمای پس از انقلاب در ایران از خود نشان داد، به راستی انتخاب مناسبی برای شخصیت سیما میباشد و با اینکه نقش کوتاهی را در فیلم ایفا میکند، شخصیت سیما را شکل میدهد.
تنها شخصیتی که در فیلم حضور مییابد و کارکرد دراماتیکی هم ندارد، شخصیت نگار جواهریان است که بود و نبودش در نسخهای که اکران شده، تاثیری ندارد.
بیشتر بخوانید: نقد سریال نهنگ آبی ؛ دنیای مجازی، لذتها و رابطهها
در ادامهی نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی از دیدگاه فرهنگی نیز میتوان گفت که در این بخش هم محسن امیریوسفی در گذر از پاکسازی ابژههای فرهنگی و تاریخی که روزمره هستند و هویتهای فردی هر انسانی را تشکیل میدهند، به پاکسازی هویت ایرانی در طی تاریخ معاصر اشاره میکند.
ابژههای فرهنگی مثل کتاب، فیلم، موسیقی، پوستر، عکس و… که هویت فرهنگی هر فرد را نشان میدهند تا ابژه هایی تاریخی مثل پولهای قدیمی، کراواتهای تشریفاتی و… بخشی از تاریخ این سرزمین را شامل میشوند و به راحتی نمیتوان آنها را راهی زباله دان تاریخ کرد. شاید بتوان موجودیت فیزیکالش را از بین برد اما وجودیت ذهنی آن را نمیتوان به دور انداخت.
هر انسانی دارای گذشتهای است که هویت وی محسوب میشود. با نادیده انگاشتن و سعی بر از بین بردنش، بخشی از هویت شخصیت وی مخدوش میشود و از بین میرود. نتیجه انسان بی هویت، جامعهای بی هویت است که بی شباهت به جامعهی امروزی ایران در دهه ۹۰ نیست. این بحران هویتی و تعارض خود را در طراحی صحنه نیز نشان میدهد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم ناگهان درخت کاری از صفی یزدانیان؛ همه عمر پنهان شدم
لوکیشن اصلی فیلم آشغال های دوست داشتنی یک خانه قدیمی است و مبلمان و برخی تزئیناتش نیز مانند چراغ گردسوز و بشقابهای روی دیوار و… نیز اشیایی عتیقه هستند. اما در عین حال ابژه هایی مدرن مانند ماهواره، کامپیوتر و اینترنت و مواردی از این دست در این خانه قرار دارد.
و منیر خانم به عنوان جامعه ایران در گذار بین این سنت و مدرنیته و بحران میباشد. در واقع وقتی هویتمان را از دست بدهیم، دچار بیماری روانی نیز میشویم. وقتی ارزش ها، ضد ارزش میشوند، دچار تعارض میشوند، انسان با بحران هویتی مواجه خواهد شد.
اتفاقی که خود را در قالب دیالوگهای ناصر و منصور که هر دو از انقلابیون بودند، اما اکنون یکی قدرت بیشتر دارد نشان میدهد. تنها یک جاست که این خانواده به آرامشی نسبی میرسد و آن خواندن سرود انقلابی است. متحد شدن برای هدفی مشترک.
در ادامه نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی باید گفت که در واقع منیر خانم، به عنوان جامعه ایران، دچار این تعارضها و بحران هویتی شده و اکنون بیماری روانی است. چرا که با قابها صحبت میکند و دچار توهم است. نشانه هایی از حادترین بیماری روانی که اسکیزوفرنی نام دارد.
البته که در نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی باید گفت که این شاخصه، به عنوان فرم بدیع و جالب توجه فیلم قرار گرفته است و امتیازی ویژه برای آن محسوب میشود. و به فیلم فرمی سورئالیستی بخشیده است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم متری شیش و نیم کاری از سعید روستایی؛ مرثیهای برای ساقی اعظم
جان گرفتن قاب عکسها بسیار یادآور جان بخشی به قاب عکسها در کتاب شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشیری است. که در آن داستان هم شازده که بیماری روانی است، در گذر از سخن با قابها به گذشته و شناخت دیگری از خویش میرسید. البته که در کتاب مخاطب با فضایی موهوم و مالیخولیایی رو به روست و در آشغال های دوست داشتنی این فضا به فضایی طنز بدل میشود. طنزی که البته تلخ است.
چرا که یادآور این التهاب و بحران در تمام اعصار معاصر ایران از پهلوی تا به امروز میشود. در نقد فیلم آشغال های دوست داشتنی باید گفت این طنز تلخ البته به شاخصهی سینمای امیریوسفی تبدیل شده است. چرا که در فیلم نخست او «خواب تلخ» نیز ما شاهد چنین طنازی بودیم.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم شازده احتجاب از بهمن فرمان آرا؛ انتقام مردانگی و زنانگی تحقیر شده!
همچنین وی یکی از معدود کارگردان هایی است که فرم را میشناسد و فیلم هایش به لحاظ فرمی، متفاوت از جریان رایج سینمای ایران میباشد. امید است که فیلمهای محسن امیریوسفی به موقع اکران شوند. گرچه هنوز هم پس از گذشت ۶ سال از ساخت فیلم آشغال های دوست داشتنی هنوز هم فیلمی سرزنده و به روز تلقی میشود.
[su_label type=”important”]تارا استادآقا:[/su_label]آشغال های دوست داشتنی
جای خالی سلوک
آشغال های دوست داشتنی علیرغم حواشی متعددش مبنی بر توقیف چند ساله و اکران پرفروشی که در هفتههای اخیر از سر گذرانده، فیلمی محافظه کارانه و تهی از جسارت لازم برای افشای معضلات سیاسی- اجتماعی ایران در دهههای اخیر است. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم آشغال های دوست داشتنی به کارگردانی محسن امیریوسفی با نت نوشت همراه باشید.
آشغال های دوست داشتنی فیلمی است که برای روایت یک قصهی ایدئولوژیک به خوبی توانسته است یک پیرنگ ساده، کوتاه و بدون پیچیدگی را با شخصیت کلیدی پیرزن با بازی شیرین یزدان بخش پی ریزی و به جلو ببرد.
شخصیت پیرزن که اغلب در فیلم هائی با محوریت این نوع پرسوناژ، نقشی خنثی و منفعل دارد که یا رو به مرگ است و یا روزهای پایانی عمر خود را میگذراند و درگیر هیچ حادثه یا محرکی برای پیشبرد قصه نیست، در این فیلم کاملاً برعکس عمل میکند و با ایجاد موقعیتی دراماتیک که برآمده از شرایط و بحران منطقی فیلمنامه است، با نفوذ به لایههای درون ذهنی منیر، نوعی شیوهی جریان سیال ذهن میآفریند که با به کارگیری ایدهی شخصیتهائی که در همان برهه زمانیِ درون قابها جان میگیرند و شروع به دیالوگ کردن میکنند، فرمی منحصر بفرد در دنیای امیر یوسفی میسازد.
فرمی که با گذر از معایب تکنیکی و فرمی آن نه تنها در حد یک ایده یا ایدهی الکن باقی نمیماند، بلکه به خوبی میتواند بدون افتادن ریتم ماجرا، روایت را تا انتها با خود پیش ببرد و مخاطب را با خود همراه کند.
این شیوه برداشت، نوعی نگاه مثبت است که با دیدن لایههای سطحی فیلم آشغال های دوست داشتنی به نظر میرسد و تا زمانی معتبر است که خط اصلی ماجرا از مسیر ذهنیاش خارج نشود و در دامهای دیگری نیفتد.
جریان سیال ذهن، شیوهای است که از ادبیات وارد سینما شده و در زمان و مکانی بیگانه یا در بی زمانی و بی مکانی حرکت میکند تا واقعیت خود و زندگی را دریابد. همه چیز تار و مبهم و گنگ، بین پدید آمدن و ناپدید شدن، بودن و نابودن، شدن و ناشدن حرکت میکند و گاه چنان کند است که گوئی در جا میزند.
در این حرکتهای راکد و در این جنب و جوشهای ایستای جریان سیال ذهن است که فرو پاشیدن و تباهی ذهن و جسم را میتوان تماشا کرد. میتوان خاطرههای نامطمئن را به یاد آورد که معلوم نیست از گذشته است یا رؤیای اکنون…
جریان سیال ذهن به صداهائی گم، پریشان و آشفته میماند که در آمیختهای از خاطره، رؤیا در آرزو و واقعیت سیر میکند. تکنیکی که در اغلب فیلمهای سینمائی برای فیلم هائی از نوع جریان سیال ذهن در نظر گرفته میشود، شیوهی فلاش بک است که در آن شخصیت اصلی به گذشتهی خود میاندیشد یا ناخودآگاه چیزهائی از گذشته در ذهن او به حرکت در میآید.
مخصوصاً اگر این تصاویر ذهنی به قصد گشودن رازی یا دادن اطلاعاتی دربارهی گذشته باشد و بر ساختمان روائی فیلم چیره شود. این عملکرد منحصراً در فیلم آشغال های دوست داشتنی، در ایدهی قابها طراحی میشود که در جهتِ آفریدن یک بی زمانی (با در کنار هم قرار دادن زمان گذشته، زمان حال و آینده) نتیجه بخش است.
در فیلم با گذر از لایههای سطحیش با پیرزنی مبتلا به نوعی دیوانگی یا از دست دادن حواس ظاهریش مواجهیم که سابقهی ارتباط برقرار کردنی روانی با شخصیتهای مردهی زندگیش را از دنیای درون قابها دارد. سکانسهای ابتدائی با مرتب کردن خانه از جانب منیر آغاز میشود که با همراهی نریشن هائی از جانب وی برای ثبت وقایع روزمرگی هایش همراه است و مشخص نیست برای ما گفته میشود یا پیرزن مخاطب دیگری دارد.
در سکانسهای بعدی با یورش افرادی که در جریان فتنهی ۸۸ و حمایت از میرحسین موسوی و جنبش سبز دست به اقدام زده اند، به خانهی منیر مواجه میشویم که با حمایت سیما (هدیه تهرانی) همراه است و علامت بزرگ ضربدری که روی در خانه زده میشود تا هشداری باشد برای تفتیش خانه هائی که از جانب حکومت مشکوک به نظر میرسند. بعد از رفتن تظاهرات کنندگان و خلوت شدن خانه، منیر شروع به شستن در خانه و از بین بردن علامت مذکور میکند در حالیکه یکی از همسایهها اقدام او را اقدامی انقلابی و شجاعانه خطاب میکند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم صفر تا سکو ؛ انسان با نخستین رنج
در حالیکه به راحتی میشد آن علامت روی درب خانه را به آسانی از بین برد یا رنگ کرد. به این ترتیب حوادث دیگر فیلمنامه نیز از میان میرفت یا فیلمنامه نویس ناچار میشد آنها را به گونهی دیگری رقم بزند.
بعد از آن منیر وارد خانه میشود و در کانالهای تلویزیون با مجری مشابهی مواجه میشود که سعی دارد وقایع خانهی منیر خانم را تجزیه-تحلیل کند و او را به نوعی تفتیش عقاید کند. همان طور که در تعریف شیوهی جریان سیال ذهن شرحش رفت، مرز میان حقیقت و واقعیت مشخص نیست و مدام در حال گم شدن است.
در این مابین محمد علی شوهر منیر از دنیای درون قابها به داد منیر میرسد و او را از مهلکه میرهاند و بازیهای ذهنی در ادامه شکل میگیرند تا در انتها منیر خانه را از موارد مشکوک پاک سازی میکند و کیسهی محتوی خاطرات یا به زعم امیر (صابر ابر) زباله دانی تاریخ را در آشغالدانی بیرون خانه میاندازد.
بیشتر بخوانید:نقد فیلم قصر شیرین کاری از رضا میرکریمی
در راه بازگشت روی در خانهها علامتهای ضربدری میبیند که مدام آشکار و محو میشوند و سکانس پایانی نیز با دویدن منیر به دنبال ماشین شهرداری به پایان میرسد.
منیر که همان طور که شرحش رفت به طور مداوم در دنیای ذهنیاش زندگی میکند، با دیدن علامتهای ضربدری که روی هر خانه آشکار و محو میشود، ناگهان از دنیای ذهنیاش به دنیای واقع قدم میگذارد و در مییابد این علامتها تنها در ذهن او هستند و واقعیت دارند و در واقعیت اصلاً علامتی مبنی بر تفتیش خانهها روی هیچ دری ثبت نشده است و درست به همین دلیل است که برای به دست آوردن دوبارهی آشغال های دوست داشتنیاش به دنبال ماشین شهرداری میدود.
دیدگاه محافظه کارانهی امیر یوسفی، هم در این ترفند (که چنین به نظر میرسد که فیلمساز دیدگاههای ایدئولوژیک خود را در شخصیتی نیمه دیوانه گنجانده. شخصیتی که نمیتوان رویش حساب کرد؛ پس مسئلهی عمیق و کلی فیلم نیز گوئی با این نوع شخصیت پردازی، گم میشود و فاقد ارزش و اهمیت میشود.) و هم در به کارگیری فرم فانتزی و کمیک سطحی فیلم که به کمدی سیاه نزدیک نمیشود، متبادر میشود.
مسئلهی بعدی نگرش و نوع دیدگاه فیلمساز به فیلم سیاسی یا ایدئولوژیک است. در فیلم آشغال های دوست داشتنی، هرگز به شکل ریشهای به عوامل متعدد نارضایتی مردم از حکومت اشاره نمیشود و تنها به سکانس هائی سطحی بسنده میشود از هجوم تظاهرات کنندگان و پناه به خانهای (گوئی تنها یک شور و هیجان بی پایه از دیدگاه کارگردان برای نشان دادن حوادثی خطیر کافی است) و حتا در میان این تظاهرات کنندگان تنها روی یکی دست میگذارد که ترسوتر از بقیه است و موقعیتی تمسخرآمیز برایش میآفریند که روی کتش پرندهای خرابکاری کرده است.
با این رویکرد، گوئی فیلمساز شجاعت و استقامتی را که از انقلابیون اصیل سراغ داریم و در این سکانس سیما (شخصیتی پوشالی و پرداخت نشده) سردم دار آن است زیر سؤال میبرد و همان شورش را نیز بی اهمیت جلوه میدهد.
فیلمساز در میان موضوعات اساسی فیلمش دیدگاهی سردرگم و مستأصل دارد و ساختمان فیلمنامه را بر اساس آن پی ریزی میکند. از آن طرف در سکانسهای ابتدائی منیر به رامین (حبیب رضائی) که اصرار دارد پیرزن برای خودش ماهواره بگیرد و اخبار موثق را از این طریق دنبال کند، میگوید که ماهواره ندارد؛ اما در سکانسهای پاک سازی خانه پلانی در فیلم هست که منیر دیش ماهواره را از پشت بام به پائین میاندازد.
برتولت برشت میگوید: کشف حقیقت به تنهائی کافی نیست. مهم این است که چه تدبیری بیندیشیم و از چه لوازمی بهره ببریم تا حقیقت از گیرندگی و گیرائی و تأثیرگذاری لازم برخوردار شود. حقیقت در فیلم امیریوسفی هرگز موشکافی نمیشود.
فیلم در میان ایدئولوژیهای متعدد دست و پا میزند و به همین دلیل هیچ تدبیر و اندیشهای نیز برایش طراحی نمیشود که آن را گیراتر کند. منصور با بازی خوب شهاب حسینی که یک چریک و کمونیست چپ است در راه ایمان و اعتقاداتش به ساختن یک اتوپیا (اتوپیائی که نه در قبل از انقلاب ساخته شد و نه در بعد از انقلاب) کشته میشود و در فیلم با امیر، شهید جبهههای جنگ به مناظره و بحث میپردازد.
این هر دو که سمبلی از دو نوع جبههی فکری ایدئولوژیک هستند عاقبت با هم مسالحه میکنند، در حالیکه منصور زیر نور کبریت هائی نیمه سوخته منیر را به امیر میسپارد و امیر زیر نورهای خیره کنندهی سلاح جنگیش این وظیفه را میپذیرد.
به شکلی نمادین و شعاری پیروزی دین و مذهب و شهدا بر تفکرات تودهای در فیلم برجسته میشود در حالیکه به وضوح بحثها و دیالوگهای انقلابی و تئوریک منصور بر فضای فیلم حاکم است اما دیدگاه محافظه کارانهی کارگردان بر منورهای رنگی امیر متمرکز میشود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم روزهای نارنجی کاری از آرش لاهوتی؛ زنی تنها با تاجی از پرتقال
رامین یک روشنفکر و تحصیل کردهی بزدل که میان تفکرات چپ، لیبرال اومانیست بودن با گرایشهای اگزیستانسیالیستی – مارکسیستی معلق است و هیچ کار مهمی جز تمام کردن درسش با تحت فشار گذاشتن خانواده انجام نداده؛
نماد قشر تحصیلکرده و روشنفکری که به جای عمل غرق در افکار و رویکردهای تئوریکشان هستند؛ پس نمیتوانند کاری از پیش ببرند. در فیلم بیشتر از آنکه با آزادی اندیشه، جستجوی انسان در طلب عدالت و آزادی و سینمائی معترض یا سیاسی مواجه باشیم که رسالتش انتقاد مستقیم و برنده است؛ بیشتر با پرونده سازی و تفتیش عقاید مواجهیم.
هر گونه طرز تفکر که نوعی بینش از جهان به خود ارائه دهد و در عین حال او را وادار به موضع گیری در برابر مسائل محیط و جامعه کند در تعریف ایدئولوژی قرار میگیرد. ایدئولوژی که هستهی اصلی سینمای سیاسی را تشکیل میدهد.
در این نوع سینما فیلمساز در پی گسترش و تبیین عقاید سیاسی-اجتماعیش است و موضع گیری هائی که در قبال مسائل مختلف دارد در فیلمش متجلی میسازد. موضع گیری در قبال یک حکومت خاص یا مکتب خاص یا جریان سیاسی خاص، چه به صورت طرفدارانه و چه به صورت انتقادی، ایدهی اصلی این نوع فیلمها را تشکیل میدهد.
فیلم آشغال های دوست داشتنی در مرز کارکردی سینمای ایدئولوژیک در میانهی سرگرمی و تبلیغ معلق میماند و سعی میکند در عین سرگرم کننده بودن، آوازه گری کند؛ اما کمتر از لحاظ اندیشهای مخاطب را درگیر میکند و کمتر میتواند میزان تأثیر فکری لازمی را که رسالت چنین فیلم هائی است بر مخاطب بر جای بگذارد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم دلم میخواد ساختهی بهمن فرمان آرا؛ نسل سوخته
منابع: مقالهی حوزههای سه گانه (سینما و سیاست) نوشتهی مهرزاد دانش/ مجلهی فیلم/ شمارهی ۳۲۸
مقالهی جریان سیال ذهن/ نوشتهی مصطفی جلالی فاخر/ مجلهی فیلم/ شمارهی ۲۷۲
ضمن اینکه فیلم محشری بود و طبق اشارههای خوبتون، همهچی داشت، یکقسمتایی درباره ضربدرها سانسور شده بود.
و در آخر اینکه
از انتهای فیلم دو تا برداشت داشتم که واقعا نمیدونم کدومشون درست تره:
۱) بزعم بعضیا، منیر برای برگردوندن همه اون آشغالها نرفت. چطور میتونه رفته باشه؟ کل شب از ترس، داشته جمعشون میکرده.
منیر درواقع برای قاب عکس برادرش رفت. بهرحال هرچی نباشه اون جزو همین خانواده است و طرد کردنش، بیمهریه و حیفه که قابش رو دور بندازه.
۲) منصور از قاب بیرون اومد و روی درب خونههای کوچه ضربدر زد تا به خواهرش کمک کنه. و وقتی منیر دید که روی همه دربها ضربدر خورده، رفت تا همه اون خاطرات رو برگردونه. اون آشغالها خوب یا بد، میراث این مرز و بوم هستن. مال همین خونه و هویت همین خونه هستن و این طرز نگرش بیمهرانه بهشون، باید اصلاح بشه.
با تشکر
نقد بسیار جالبی بود به خصوص که به نمادها و سبک سورئال اثر اشاره شد. به نوعی خانواده ای (جامعه) سالم هست که تمام تفاوت ها را در کنار هم پذیرا باشد. از طرفی در این فیلم به تاثیر علیت حلقوی در خانواده (جامعه) توجه شده بود.
به نظر من در نهایت فیلمساز پیروزی لیبرالیسم- که نمادش رامین بود-بر ایدئولوژی چپ و همچنین اسلامگرایی و کنار رفتن این دو را از سپهر سیاست ایران نشان میداد.چرا که مرگ منصور و امیر و زنده ماندن رامین که قرار است به وطن بازگردد توسط فیلمساز ارائه میشود.
ضمن اینکه اشاره به اینکه سرود انقلابی بهاران خجسته باد اثری هنری از فعالین چپ هست از نکات جالب فیلم بود که شاید اکثر تماشاچیان تا قبل از دیدن فیلم از این مساله بی خبر بودند.همچنین دیالوگ جالب منصور -مظهر چپ گرایی- به امیر -مظهر مذهب گرایی سیاسی- که میگفت من مرگ بر آمریکا رو یاد تو دادم دیگر نکته ظریف فیلم بود.
برای نقد یک فیلم باید نسبت بهش اشراف کامل پیدا کنیم .اول درمورد ماهواره داشتن احتمالا دقت نکردین که جایی ک رامین بهش میگه ماهواره داری یا نه ، منیر با ایما و اشاره بهش میگه شنود تو خونه هست وقتی هم رامین متوجه نمیشه کلمه ش ن و د رو به همین شکل روی کاغذ مینویسه و در واقع بخاطرترس ازشنود اینطوری وانمود میکنه
دوم در مورد منور های قاب امیر هم این محافظه کاری نیس بلکه یک نمادگرایی کاملا درسته که بیانگر وضع موجوده نه موضع کارگردان در مورد بد یا خوب بودن اون
سوم واضحه که تیغ سانسور یک مسئول بزدل و محافظ کار فیلم رو دچار اختلالاتی کرده اما فیلم از لحاظ ایده پردازی . فرم ساخت و به خصوص نمادگرایی فیلم نوگرا و صاحب سبکه
امیدوارم حداقل یکی دوباردیگه فیلم رو با دقت و حوصله ببینین تا نقدتون بهتر و کاملتر شکل بگیره
به نظر من فیلم بسیار جالبی بود در نقدر نوشته شده بود به شخصیت های این فیلم پرداخته نشده و همه کلیشه هستند و به نظر من مردم ایران گرفتار کلیشه ها هستند و نیازی به پرداخت اون نبوده .
در نقد شما هم اشاره ای به روشن شدن کبریت توسط شهاب حسینی هستش که من فکر میکنم میشه اینطوری دید که هر دو شخصیت به دنبال روشن کردن دنیای اطرافشون هستند با هر انچه در دسترس هست با تمام توان تا لحظه اخر روشن ماندن کبریت البته از نظر کارا بودن ابزار حرف شما صحیح است که رزمنده عملکرد بهتری از توده ای دارد