ادبیات ایران

جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی؛ مرگان که سر از بالین برداشت سلوچ نبود.

مرگان که سر از بالین برداشت سلوچ نبود. قهرمان داستان زنی است که در نبود شوی خود وارد فاجعه‌ای از زندگی می‌شود. سه فرزند وی نیز دچار یتیم وارگی و بی پدری شده و رفتن سلوچ را باور ندارند. داستان در فضای روستای کویری خشک در جریان است. مرگان به دنبال نشانه‌ای است تا به خودش بقبولاند که سلوچ نرفته؛ اما گرچه وی به سلوچ کششی نداشت و عادت بود که آن دو را کنار هم نگاه می‌داشت اما به دنبال سلوچ نگاهش را بی اختیار به این سو و آن سو می‌چرخاند. در ادامه با تحلیل رمان جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی با نت نوشت همراه باشید.

رمان جای خالی سلوچ: مرگان که سر از بالین برداشت سلوچ نبود.

مرگان تنهای تنهاست. هیچ کس مشکل او را جدی نمی‌گیرد. به مسلمه گفت: رفته! بابای هاجر رفته. او نیز همچون دیگر بی تفاوت گفت: رفته؟ رفته که رفته. جای بهتر که گیر نیاورد خودش بر می‌گردد کجا را پیدا می‌کند او؟

محمود دولت‌آبادی (زادهٔ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ دولت‌آباد سبزوار) نویسنده، نمایش‌نامه نویس و فیلم‌نامه‌نویس اهل ایران است.
محمود دولت‌آبادی (زادهٔ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ دولت‌آباد سبزوار) نویسنده، نمایش‌نامه نویس و فیلم‌نامه‌نویس اهل ایران است.

بیشتر بخوانید: مروری بر زندگی و آثار محمود دولت آبادی

جمله “ننه نان” که در خانه از زبان فرزندانش روانه می‌گشت برای مرگان تداعی کننده تنهایی هایش بود…
مرگان چه باید می‌کرد. سخت مبهوت بود و سردر گم. غم مرگان در طول داستان فضایی سوگستانی را در مخاطب بر می‌انگیزاند.
درون مرگان آتشباران بود. غوغای خاموش.
آب از چشم‌های مرگان روان بود و او خود مایل بود بپندارد که از باد است. نمی‌خواست به روی خود بیاورد که دارد می‌گرید…

زندگی با جای خالی سلوچ با حضور پررنگ مرگان فصل‌های خود را طی می‌کرد. تصویری مهیب از فقر و روزهای سرد زمستانی، کارکردن دو پسر بچه، زنی تنها و تامین مخارج زندگی با هر کاری که بشود از پارو کردن برف بام خانه‌های اهالی ده تا بیگاری‌های دیگر.

ازدواج زود هنگام دختر مرگان قربانی شده‌ای برآمده از دل شرایط سخت زندگی. دختری که هنوز به سیزده سال نرسیده بود. ترسیم فضای عروسی که پر بود از کسالت گویی بیان کننده امری است از سر ناچاری و درد. بعد از این ماجرا پسر بزرگ خانواده نیز در آشوبی ناکار و افلیج می‌شود. موجودی در هاله‌ای از بهت، خاموشی را برگزیده. کاری ترین ضربه بر روح مرگان. قدرت و نفوذ مالکان برای تصاحب خدا زمینی که اهالی ده بر روی آن کار می‌کردند و روزنه‌ای برای ایشان بود دانه دردی دیگر را در دل مرگان کاشت.

بیشتر بخوانید: رمان طریق بسمل شدن نوشته‌ی محمود دولت آبادی، نگاهی نو به جنگ ایران و عراق

یادداشت پشت جلد رمان خواندنی جای خالی سلوچ
یادداشت پشت جلد رمان خواندنی جای خالی سلوچ

بیشتر بخوانید: پیشنهاد شنیدنی: کتاب صوتی «آهوی بخت من گزل» به روایت محمود دولت آبادی

در طی داستان، حضور سلوچ گهگاه نمود می‌یابد. عده‌ای خبر از مرگ او را می‌آورند و عده‌ای می‌گفتند سلوچ در معدن شاهرود مشغول به کار است. خالی شدن روستا. مهاجرت گروه گروه از مردم ده به شهر و موقعیت جدید کشاورزی در داستان نشان از تمرکز نویسنده تنها بر مرگان نبوده بلکه هدف از ترسیم قامت یک زن بیان کشاکش‌های زندگی در خلال آن بوده است. گویی درد و رنج اهالی ده در نمادی از یک زن رسوخ می‌کند.

موضوع جای خالی سلوچ بر واقعیت‌های زندگی بنا نهاده شده است. نویسنده مانند کلیدر موضوعاتی رئالیستی را به معرض دید گذاشته است. فقر، بی پدری، مهاجرت، ظلم و جور مالکان.

در کنار تمام این مضامین، کار، همیشه در نزد دولت آبادی ستوده شده است و نحوه کار کردن مردم جزئی از دغدغه وی بوده است. در طی داستان با چیزی باور نکردنی و ساختگی روبرو نمی‌شویم . ویژگی‌های خلقی و شیوه اندیشیدن همه از زندگی واقعی گرفته شده است. مرگان نیز روح مهربانی را تکه تکه در جای جای روستای زمین به یادگاری می‌گذارد و می‌رود به امید ساختن آینده‌ای نو و کار در معدن…

ترسیم فقر نیز یکی دیگر از درون مایه‌های این رمان بوده است. چهره زشت فقر در پاهای مرگان اینگونه به تصویر کشیده می‌شود:

باد و بیابان، بیابان و باد، تنهایی و ناامیدی، پاهای برهنه مرگان از سرما به نال درآمده بودند. انگشت‌های پاها آشکارا می‌نالیدند.

بیشتر بخوانید: روزگار سپری شده مردم سالخورده نوشته‌ی محمود دولت آبادی

فقر دو برادر را به جان هم می‌اندازد. درصحنه‌ای می‌بینیم که فقر و گرسنگی مهر را به باد داده و خون به ارمغان می‌آورد.
اگر برف برای اهالی ده نان بود هزار دانه گندم بود و یک مشت زیره اما برای مرگان جز خواری به همراه نداشت. این داستان یکی از قوی ترین داستان‌هایی است که راجع به فقر و مبارزه به خاطر حیات نوشته شده است. بیان مهاجرت روستانشینان در پی عواملی چون تغییرات اجتماعی و نابودی نظام سنتی کشاورزی و کمبود آب و کویری بودن منطقه اساس و پایه جای خالی سلوچ را شاکله بخشیده است.

با دقت در رمان، این نکته آشکار می‌شود که مهاجرت آن‌ها تنها برای کار و درآمد کافی می‌باشد و کمتر صحبت از جاذبه شهری و فرار از ولایت بوده شاید اگر موقعیت مناسب در همان ده فراهم بود هرگز مهاجرت به ذهنشان خطور نمی‌کرد.

تقابل سنت و مدرنیته شدن و ترسیم فضای شکست در مقابل نظام جدید و وجود تراکتوری که مانند غولی ناموفق در گوشه‌ای از زمین روستا به اهالی ده دهن کجی می‌کند می‌خواهد به ساکنین آن بفهماند که نمی‌خواهد در ده تحول ایجاد نماید. در رمان جای خالی سلوچ وجود عشق در مه غلیظی خواننده را دچار تردید می‌سازد که آیا عشق هست یا خیر؟

محمود دولت آبادی عشق را ناپدید شده نشان می‌دهد. وقتی سلوچ می‌رود عشق رنگ باخته است. وقتی دو برادر برای نان می‌جنگند عشق رنگ باخته است. وقتی هجرت رخ می‌دهد عشق رنگ باخته وقتی ازدواج هاجر از سر اجبار است نه عشق. اما وقتی در پس تمام این مشکلات زنی قد خم نمی‌کند این یعنی عشق.

بیان عشقی که در یک نفر متبلور شده و سعی در پراکندن انوارش دارد. مرگان آغشته از عشق است. عشق به زندگی به شوی خود به فرزندانش و به کار. عشق فرصت می‌خواهد. گرچه جوهر عشق عمیق ترین خصلت مرگان بود. گویی بیگانه ترین خصلت شده بود و غصب شده بود. شاید بشود گفت: تاراج… نویسنده آن را کهنه و زنگ زده ساخته است. عشق محو… تازه در می‌یابی که چه از دست داده‌ای که چه عزیزی از تو گم شده است: سلوچ.

محمود دولت آبادی عشق را ناپدید شده نشان می‌دهد. وقتی سلوچ می‌رود عشق رنگ باخته است. وقتی دو برادر برای نان می‌جنگند عشق رنگ باخته است.
محمود دولت آبادی عشق را ناپدید شده نشان می‌دهد. وقتی سلوچ می‌رود عشق رنگ باخته است. وقتی دو برادر برای نان می‌جنگند عشق رنگ باخته است.

بیشتر بخوانید: مروری بر زندگی محمدعلی جمالزاده پدر داستان کوتاه فارسی؛ یکی بود یکی نبود

اگر قصد خرید کتاب جای خالی سلوچ را دارید در جریان باشید که از لحاظ سبک و ساختار، این اثر نشانه جا افتادگی نویسنده در فرم رمان است. زبان جای خالی سلوچ مانند پلی است که زبان بقیه آثار وی را به کلیدر وصل می‌کند.اگر زبان کلیدر برای این اثر انتخاب می‌شد زبان مناسبی نبود. جملات موجز و کوتاه اند. زبان گاهی به شعر نزدیک می‌شود.

پاره پاره کویر. پاره پاره سراب. آفتاب و خاک و شوره زار…

گونه‌ای مرثیه و مویه را نیز در قلم وی می‌بینیم. بهره بردن از اصطلاحات و کنایات و واژگان محلی نیز رنگ و بوی داستان را در شمار ادبیات اقلیمی جای می‌دهد. کلاونگ به معنی معلق. قنه به معنی نوک. شلار به معنی جلوه فروشی نمونه‌هایی از این کاربرد زبانی هستند.
در جای خالی سلوچ نوع روایت از گونه توصیفی است. توصیف یک منظره و یا شخصیت‌ها و خلق و خوی هایشان به خواننده امکان می‌دهد تا در ذهن‌اش به تصویر سازی بپردازد. حضور نویسنده در این داستان کمتر حس می‌شود. اما همان شیوه دانای کل را در پرداخت داستان می‌بینیم و در جاهایی نویسنده را در حال گفتگو با شخصیت‌های داستان حس می‌کنیم.

به سرما نباید مجال داد. تو اگر بمانی او می‌تازد. یک جا نباید بمانی. سرمای کویر ناجوانمردانه می‌تازد…

اما ویژگی مهم روایت این داستان حدیث نفس و گفتگو است. عنصر گفتگو در داستان به تناسب شخصیت‌ها در نوسان است. برخی عامیانه و برخی جاها لفظ قلم و مودبانه است. گفتگو تنها زینت داستان نیست بلکه در خلال آن به کشف هزاران نکته از روشن شدن شخصیت‌ها تا ورود به جزئیات حوادث. در جای خالی سلوچ نیمه بیشتری از داستان به برگزاری گفت و گوی شخصیت‌ها باهم می‌گذرد.

بیشتر بخوانید: نقد رمان سورمه سرا نوشته‌ی رامبد خانلری؛ ترس و لرز

مرجان مخبریانی

من مرجان مخبریانی . زادۀ 1363. دکترای زبان و ادبیات فارسی دارم و خرده مایه‌ای قلم برای دریایی از نوشته‌های دل،غرق در ادبیات شده و زنده می‌شوم. و بی شک حال خوش خود را مدیونم به غرقه شدن‌هایی از سر شوق که هستی بخش است. و اینگونه عشقی است که مرا در می‌نوردد چرا که غبار غم برود حال خوش شود. این همان است که مشیری گفته : گرنکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

نوشته های مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. این رمان را یکبار خوانده و برای بار دوم دوباره بلافاصله شروع کردم خوشحالم که در بارر دو خوانش تحلیل و توصیف شما را خواندم با نگاهی عمیقتر بار دوم را به پایان خواهم رساند زنده باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا