سالروز ترور ناصرالدین شاه قاجار سلطان صاحب قران ۱۲ اردیبهشت
ناصرالدین شاه را می توان یکی از مورد بحث ترین پادشاهان تاریخ معاصر ایران نامید. شاید اولین چیزی که با شنیدن نام این شاه به یادتان می افتد، دستور قتل امیرکبیر و یا حرمسرای ناصرالدین شاه باشد. اما شاید باورتان نشود که ناصرالدین شاه هم اقدامات مفیدی برای کشور انجام داده است! در این مطلب قصد داریم تا کمی هم به نیمه ی پر لیوان (هرچند که بسیار بسیار اندک باشد) نگاه کنیم. در ادامه با نت نوشت همراه باشید.
از خامی تا پختگی
“قبله ی عالم” چهارمین پادشاه از دودمان قاجار بود. سلطنت قاجاریه پس از آقا محمدخان شاهد شکست های پی در پی، تکه تکه شدن کشور و تحقیر ایران توسط دولت های بیگانه بود. قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان که به پدربزرگش، یعنی فتحعلی شاه تحمیل شده بودند، سلطنت را در ایران بیش از پیش تضعیف کرده بود. ایران دیگر آن کشور منسجم دوران نادرشاه و وکیل الرعایا نبود، اما با سلطنت ناصرالدین شاه، امید می رفت که شرایط تغییر کند. میرزا تقی خان امیر نظام (امیرکبیر)، پس از مرگ پدر، پسر را از تبریز راهی تهران کرد و به پادشاهی رساند. در عوض، شاه هم “اتابک اعظم” خود را مقام صدر اعظمی داد. با صدارت امیرکبیر “بوی بهبود ز اوضاع جهان” به مشام هر ایرانی می رسید. امیر بزرگ کار خود را آغاز کرد، غائله ی “باب” را فرونشاند، ارتش را سازماندهی کرد، اسلحه سازی را رونق داد، جلوی رشوه خواری را تا حدودی گرفت، بازار و گرمابه و کوچه و خیابان و غیره ساخت و از همه مهمتر، با جهل و خرافات، آن دشمن همیشگی مردم عامی به مبارزه پرداخت. اما هر وقت که پای منافع مردم در وسط باشد، منافع “بزرگان” در خطر می افتد. درباریان و توانمندان “کوچک” تاب “بزرگمنشی” امیر را نداشتند و به تحریک شاه جوان و کم تجربه پرداختند. مهدعلیای بدذات در راس مخالفان امیر بود و شاه را کم کم نسبت به صدر اعظم عزیز خود بدبین ساخت. سرانجام دسیسه ها کارگر افتادند و امیر به کاشان تبعید شد. داستان حمام فین کاشان را هم که حتما خودتان می دانید، امیر کشته شد و میرزا آقاخان نوری، چابلوس بزرگ شاه به مقام صدارت رسید. صد افسوس!
جا دارد که روایت جالبی از امیرکبیر برای شما بیان کنیم که احتمالا کمتر شنیده اید. گویند که به امیر سماور بسیار زیبا و بزرگی از کشور روسیه به عنوان هدیه داده شد. احتمالا هرکسی بود فقط سعی می کرد از این هدیه ی زیبا لذت ببرد، ولی امیر “هر کسی” نبود. او با خود فکر کرد که چرا صنعت گران ما نتوانند چنین وسیله ی زیبایی بسازند، بنابراین به حاکم اصفهان که مهد صنعت گری ایران بود، دستور داد تا بهترینِ صنعت گرانش را به تهران بفرستد. حاکم اصفهان نیز چنین کرد. امیر سماور را به او نشان داد: “آیا می توانی چنین چیزی را بسازی؟” _بلی، شدنیست. _بسیار خب، بودجه ای برای تو تعیین می کنم، به سرعت به اصفهان برو و مبلغ تعیین شده را از حاکم بستان، کار خود را بلادرنگ آغاز کن. صنعت گر اصفهانی نیز چنین کرد. اما دست روزگار قرار بود که او را هم همانند امیر “به زیر” بکشاند. فقط لختی از کار او گذشته بود که امیر برکنار شد و میرزا آقاخان نوری دستور برگشت این ۲۰۰ تومان را داده بود. صنعت گر بیچاره به سختی و با فروش تمامی لوازمی که تهیه کرده بود و هرچه داشت و نداشت توانست ۱۸۰ تومان آن را برگرداند، اما حاکم اصفهان به این راضی نشد. آخر سر او را به بازار اصفهان برده و آنقدر با چوب بر سرش زدند تا مردم دلشان سوخت و آن ۲۰ تومان بقیه را برای ماموران حکومتی جمع کردند. صنعت گر بینوا زنده ماند، ولی بینایی هر دو چشمش را از دست داد. می گویند تا سال های سال، با آن دستان هنرمندش در کوچه بازارهای اصفهان گدایی می کرد و داستان زندگی غمبارش را برای مسافران تعریف می نمود.
امیر کشته شد، اما منش امیر کمی در شاه کارگر افتاد. ابتدا، دارالفنون که به جهد امیر تاسیس شده بود، ۱۳ روز قبل از فرمان مرگش افتتاح شد. ایرانیان شروع به کار اولین مدرسه ی نوین خود را جشن می گرفتند. سپس نوبت به کوتاه کردن دست انگلستان بیگانه از کشور گرفته شد. شاه ایران خواست که هرات را به مملکت بازگرداند و موفق هم شد. حتی می گویند که به تحریک یکی از شاهزادگان هندی، قصد داشت تا قشون را به مرز “هندوستانِ انگلستان” بفرستد، اما او حساب یک جای کار را نکرده بود، خزانه ی مملکت تهی بود! از در دوستی با کشورهای امریکا، روسیه و فرانسه هم برآمد، اما همه ی درها بسته بود. سرانجام بریتانیایی ها بوشهر را فتح کردند و شاه که خود را آماده ی روبه رویی با این استعمارگر بزرگ نمی دید، تن به مصالحه داد و هرات تخلیه شد.
از حرمسرای ناصرالدین شاه داستان های زیادی شنیده اید، اما عشق به جیران چیز دیگری بود. دخترکی که بر خلاف دیگر زنان آن روزگار، “چکمه به پا می کرد و پا به پای مردان به شکار می رفت.” عشق به جیران برعکس آن چیزی بود که شاه در حرمسرا می یافت، عشقی بود از جنس واقعیت، تا جایی که شاه تصمیم گرفت که پسرش از جیران به نام محمدقاسم میرزا را ولیعهد ایران کند، اما نسب غیرقاجارش مانع این امر می شد. سرانجام، مثل همه ی دوره ی قاجاریه، قدرت دست های کثیف پشت پرده بودند که آینده ی مردم ایران را تعیین می کردند. جیران، میرزا آقاخان نوری را تحت فشار گذاشت و حکم ولیعهدی پسر را گرفت. در کش و قوس ستیز دربار و جیران و مهد علیا و نوری، محمدقاسم جوان از بیماری جان داد و شاه در غم مرگش تا چند روز به غذا لب نزد.
ناصرالدین شاه، اولین شاه ایرانی بود که به “فرنگ” سفر کرد. سفری که هرچند لذت بخش بود و تمامی پادشاهان و سران مملکت های مختلف از او به گرمی استقبال به عمل آوردند، اما چیزی از درون او را آزار می داد. او از عقب ماندگی ایران احساس حقارت کرد. پس از بازگشت تصمیم به “فرنگی سازی” ایران گرفت: برای اولین بار امور مملکت را به دست ۶ وزارت خانه سپرد، عدلیه ساخت تا با کاهش دخالت روحانیون در امور قضایی به وضعیت آن سامان دهد، دیوان مظالم را ایجاد کرد، بانک شاهی تاسیس شد و اولین سکه ی نوین، تمبر و اسکناس ایرانی در زمان او پایشان به ایران باز شد. کارهای زیاد دیگری هم کرد که در این مطلب نگنجند، اما شاید یکی از نامحسوس ترین و در عین حال مهم ترین نکات مفید حکومت او، افزایش آگاهی مردم و جمعیت نخبه ی ایران باشد که در سال های بعد قیام مشروطه را در کشور پایه ریزی کردند.
شاه شهید
سرانجام زمان پایان طولانی ترین زمامداری در عصر معاصر ایران هم فرا رسید. شاه برای سالگرد ۵۰ سالگی سلطنتش می خواست که به پابوس شاه عبدالعظیم برود. معمولا صحن حرم را برای انجام مراسم شاهانه قرق می کردند، اما در روز ۱۱ اردیبهشت سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی، میرزا رضای کرمانی خبر از قرق نبودن حرم در روز بازدید شاه را به طور اتفاقی می شنود. میرزا رضا ۱۲ اردیبهشت را بهترین روز برای کشیدن انتقام ظلمی که از طرف حکومت به او و مرشدش، سید جمال الدین اسدآبادی روا داشته شده بود تشخیص داد. قبلا هم یکبار خواسته بود با چاقو ضربتی به قلب شاه وارد آورد، اما ترسیده بود که کار ناتمام ماند و همه چیز از دست برود. اما اکنون می خواست شانس خود را با گلوله امتحان کند. او نمی خواست که به هیچ وجه این فرصت اعلا از دست برود، بنابراین قلب شاه را هدف قرار داد. امین السلطان، صدر اعظم وقت به هیچ وجه نمی خواست که خبر این ترور در بین مردم پخش شود. بنابراین شاه را بر کالسکه ای نشاند و خودش در کنار او نشست. او دست شاه را طوری تکان می داد که گویی خود شاه دارد برای مردم دست تکان می دهد و به همین وضع شاه مضروب که تقریبا دیگر جانی در بدن نداشت را تا کاخ گلستان می برد. شاه در کاخ زیاد زنده نماند و فقط معروف است که قبل از مرگش گفت: “اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می کنم!”
شخصیت ناصرالدین شاه
بهترین عبارت برای توصیف ناصرالدین شاه “دمدمی مزاج” بودن او می باشد. یک روز با رعایا مهربان بود و یک روز با یک اتفاق ساده فرمان قتل می داد. یک روز عاشق حیوانات بود و روز بعد در شکار افراط می کرد. اما ناصرالدین شاه را می توان فردی هنرمند نامید. او عاشق عکاسی بود، نویسندگی می کرد، شعر می گفت، خاطره می نوشت، نقاشی می کرد و در خطاطی هم تا حدودی ماهر بود. اگر سفرنامه ی فرنگ ناصرالدین شاه را بخوانید، فراموش می کنید که این متن توسط یک پادشاه نگاشته شده است. علاوه بر هنرمند بودن، این شاه به هنردوستی هم شهره می باشد. از علاقه ی ناصرالدین شاه به تعزیه و موسیقی فراوان نوشته شده است.
به طور کل اگر بشود کمی از خوبی های ناصرالدین شاه نوشت، فقط می توان او را در مقایسه با دیگر شاهان قاجار که از برگ کلمی مفیدتر نبودند (البته شاید به غیر از آقا محمدخان) کمی برتر دانست، وگرنه در مقایسه با شاهان ایران باستان قطعا نمی توان به تعداد انگشت های یک دست، ویژگی های مثبت در اداره ی کشور را در او پیدا کرد. ناصرالدین شاه تا حد زیادی زیر نفوذ درباریان و مادر خود بود، با اندیشمندان و دانش آموختگان خیلی سر سازش نداشت و در تصمیم گیری های خود نسبتا عجول بود. البته می شود گفت که این شاه به برقراری عدالت تا حدودی علاقه مند بود، ولی با انتخاب افراد نالایق در راس امور، در این کار هم چندان موفق عمل نکرد.
قاجاریان قابل تعریف نیستندخونخوار ترین شاهان ایرا ن قاجاریان بودند خدا بر همه انها لعنت کند
من هم با شما موافقم. البته در تاریک ترین دوران تاریخ هم میشه جنبه های مثبت، هرچند که خیلی کم باشند پیدا کرد. قاجاریه عامل اصلی عقب ماندگی ایران بوده
بیشترین و بزرگترین ضربه را شاهان قاجار بر پیکره ایران وارد کردند جناب خانی خوب تاریخ را نخواندی وگرنه از اقدام مفید وغیره حرف نمیزدی ناصر قاجاری ملعون پنجاه سال فقط با ندونم کاری و بیسوادی تو سر دین و مذهب زد سیاست و اقتصاد و بر باد دادن ایروان نخجوان و هرات گنجه وغیره بماند پس غافل است کسی که از این خاندان کثیف وغیر ایرانی که از نسل ترکان غزنوی بودند تعریف کند
دوست عزیز، وقتی با “تعصب” به مسائل تاریخی نگاه کنی دیگه اسم اون رو نمیشه تاریخ گذاشت. ضمنا اگر پاراگراف آخر متن را مطالعه بفرمایید، متوجه می شوید که هیچ تعریفی از ناصرالدین شاه انجام نشده، فقط گفته شده که از بقیه ی قاجاریه کمی مفیدتر بوده. من فقط خواستم برخلاف تمام مطالبی که از ناصرالدین شاه نوشته میشه، کمی هم به جنبه های مثبت اون دوره (هرچند که خیلی خیلی کم هستند) نگاه کنم.
آقا محسن به هر حال بدترین انسان های روی زمین هم ممکن است نکات مثبتی هم در طول حیات خود داشته باشند که این امری است طبیعی ، اما عقل و منطق معدل عملکرد آدمی را ملاک قرار می دهد . محاسن ناصرالدین شاه قاجار در مقابل بدهی های وی قطره ای است در برابر دریا !
این نوشته از چند جهت برایم جالب بود
اول اینکه نقش ناصرالدین شاه در انتخاب امیر کبیر بسیار مثبت بوده و نمی توان انکارش کرد
دوم اینکه : بچه ننه بود و دمدمی مزاج که با حرف مادرش امیرکبیر را به قتل رساند و گند زد به انتخاب مثبت قبلیش
سوم ندارد