فیلم Never Let Me Go اثر مارک رومانک
داستان فیلم Never Let Me Go در قرن ۲۰ام انگلستان روایت میشود. در مدرسهای خاص که دانش آموزانش به جای تعالیم عادی، آموزش هایی برای آیندهای ترسناک میبینند. مدرسهای که از دانش آموزانش ماشین اِهدای عضو میسازد. در ادامه با معرفی و تحلیل فیلم Never Let Me Go ساخته Mark Romanek با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Never Let Me Go اثر مارک رومانک
سه کاراکتر اصلی فیلم به نامهای “کتی”، “تام” و “روث” با نقش آفرینیهای “کری مولیگان Carey Mulligan“، “اندرو گارفیلد Andrew Garfield” و “کیرا نایتلی Keira Knightley” سه دانش آموزی هستند که داستانِ کودکی تا جوانیشان روایت میشود. “هیلشم” همان مدرسه ایست که آنها را میپروراند. با آرزوهایی بزرگ، با عشق هایی پاک و بی خبر از دنیای اطراف. و هنگام خروج از مدرسه واقعیت را مانند زهری تدریجی به آنان میخوراند.
“شماها باید بدونید و بفهمید که واقعا کی هستید، تا بتونین بقیه عمرتون رو آرام و با شرافت زندگی کنین”
بیشتر بخوانید: فیلم Ex Machina فرا ماشین اثر الکس گارلند ۲۰۱۵
همیشه میام اینجا و تصور میکنم این همون جایی که همه چیزهایی که از کودکی تا به حال از دست داده ام، تموم خواهند شد. ولی هرگز این اتفاق نمیافتد. غمی که سحر گاه در روزگاری دور بر بخت و اقبال مان نشسته است هیچگاه به قصد مهاجرت پرواز نخواهد کرد. هرگز رهایم نکنای کسی که همه دنیای من شده ای. یخ زدگی این دنیا تا مغز استخوان هایم نفوذ کرده است. سنگینی این روزهای غم زده بلایی است که نبود تو را مانند پتکی بر سرم میکوبد.
فیلم Never Let Me Go سرشار از همین لحظات است، تاریک، یخ زده و غمزده. کارگردان فیلم Mark Romanek توانسته فیلمی که از رمانِ پر سر و صدای Kazuo Ishiguro اقتباس شده است را به خوبی مدیریت کند. بازی که بازیگران ارائه میدهند به حد قابل تاملی هماهنگ و یکپارچه است و تمام عواطف و احساسات کاراکترها را به نمایش میگذارد.
فیلم Never Let Me Go با تمام سردی و غمبار بودنش لحظات زیبایی را تعریف و روایت میکند. مدرسه که همان دنیاست. دنیایی که نظم و قوانینش را به زور به خورد ساکنانش میدهند. همه را وایسته خود میکند و اندکی به افکار اجازه پرو بال نمیدهند. و دنیایی خارج از مدرسه، دنیای واقعیت هاست. دنیایی که سعادت در کلام خلاصه نمیشود.
دنیایی که خوشبختی و آرامش با دعا و عشق مستجاب نمیشود. دنیایی بی رحم و خشن. دنیایی که عزیزانت به راحتی رهایت میکنند و هیچ دستاویزی جز پناه بردن به تنهایت برای مرحم این زخمها نخواهی داشت.
قلبم به سان دندانهایم سفید شد
یخ زد،مرد، میمیرد
رگهای پرشده از حسرتِ نگاهت در حال تکیدنند
بند بندم به تیرِ رها شده از کمان فکر میکند
نفرینی که به زبانِ دست هایم میفرستم کهای کاش
نمی کشید این زهِ لامصب را دستم، زبانم، قلبم، روحم
نمی کشید نمیمرد
رمانی که کازو ایشیگورو تألیف کرد، دارای لحظاتی نفسگیر از یک مثلث عشقیِ غمناک است. عشقهایی که پیدا و پنهان میشوند. در دلمان جوانه میزنند و به یکباره خدا حافظی میکنند. ولی هیچگاه فراموش نمیشوند. خاطرشان آنقدر نزدیک است که تازگی بی مثال برای همیشه دارد.
در نهایت فیلم Never Let Me Go برای دیدن، لذت بردن و اشک ریختن در تنهایی است. تنهایی که به فکر فرو برد و خاطراتمان را به شکل تصاویری متحرک دوباره بر گیجگاهان بلغزاند و یاد آورد لحظاتی باشد که هیچ گاه فراموش نمیشوند.
فیلم Never Let Me Go مانند نوشیدن فنجانی قهوه در فضای پاییزی نمناک باران زده است. تدریجی و آرام و موثر. آنقدر که تمام بدنت روشن میشود. دنیا را به نظاره خواهی نشست. لحظهها و آدم هایش را. کودکی و گذر زمانِ خودت را. نفرتها و علاقه مندیها را. عشقهای خفه شده در سینه را و به ناگاه سر بالا میکنی و با حسرتی هزار ساله عشق خفتهای در گوشت زمزمه میکند.
خاطراتم را برای دوباره دیدنت به چالش میکشم اما هرگز/ کاش/ هیچ وقت رهایم نکن. نکرد.
سلام
نقد خوبی برای never let me go نوشتید، قابل تامل بود، ممنونم.
اگه دیجی دارین لطفاً به من معرفی کنید