پیرامون اسارت بشری نوشتهی ویلیام سامرست موام
ویلیام سامرست موام William Somerset Maugham خالق کتاب پیرامون اسارت بشری Of Human Bondage پایبندیهای انسانی یک نویسنده نمایشنامه، داستان کوتاه و رمان بود که در میان نویسندگان هم عصر خود در جایگاه برتری قرار داشته است. در ادامه با تحلیل کتاب پیرامون اسارت بشری با نت نوشت همراه باشید.
با خواندن یک رمان جذاب و شیرین همیشه مزهی خوبی تا روزهای زیادی زیر دندان آدم بر جای میماند، اما این که بعضی از رمانها چیزی فراتر از یک داستان باشند مسئله کلا چیز دیگری میشود.
رمان پیرامون اسارت بشری نوشته ویلیام سامرست موام
آثاری که به موضوعاتی چون “اهمیت به آزادی جسمی و روحی انسان” میپردازند، در فضایی لخت و عریان از هر چیزی که بر زندگی نویسندهاش گذشته است پرده برداری میکند، قلم در زندگیاش شروع به موشکافی گوشههای مخفی روح زندگی میکند، پستی ها، بلندی ها، عشق، ناکامی، یاس، امید و در نهایت بشریت را تحلیل و تفسیر کرده در چندین صفحه سیاه سفید تحویل میدهد.
بیشتر بخوانید: مروری بر آثار و زندگی ویلیام سامرست موام ، سفر در میان واژه هااین مقدمه شاید تا حدودی سر بسته، حس اجمالی من برای کتاب پیرامون اسارت بشری نوشتهی سامرست است که در دنیای رمان شخصیتها مانند تمام آدمهای واقعی، عادی اند.
در کتاب پیرامون اسارت بشری ، قهرمان “فیلیپ” کودکی است که تا میانسالی یک زندگی معمولی را میگذراند این که قهرمان نیست حتی منحصر به فرد هم نیست، فقط کمی بیشتر از اطرافیانش رنج میبرد و البته وضعیت جسمی و اوضاع خانوادهاش در این رنج کشیدنها کم مقصر نیستند، آن قدر که زندگی برای فلیپ از پنجرهای تنگ، رو به جنگلی تاریک دیده میشود.
فیلیپ به خاطر جامعهی محدودی که در آن زندگی میکند و هیچ توجهی به او ندارد وقتی در مرحلهای قرار میگیرد که دنیای بزرگتری منتظر اوست و قرار است او را ببلعد هیچ آمادگی در خود نمییابد.
وقتی به بلوغ میرسد تمام جوانیاش را با مرتکب شدن به اشتباهات بزرگ و کوچک مثل باد پشت سر میگذارد. بین خواستههای جامعه از او و خواستههای خود از خود آنقدر گیج و سرگردان است که یک چیزی به نام “من” از وجودش کم میشود.
بیشتر بخوانید: لبه تیغ نوشتهی ویلیام سامرست
رمان پیرامون اسارت بشری اثر ویلیام سامرست درست در سالهایی نوشته شده است که نظام ویکتوریایی انگلستان با همان چارچوب قانون مندی جامعه خیلی از افراد را صرفا به آدم آهنیهایی کرده بود که فقط طبق برنامه جامعه و فرهنگ و عرف راه میرفتند، انتخاب میکردند و علاقه مند میشدند، آدم آهنیهایی که نمیدانستند خودشان در درون خودشان واقعا چه میخواهند؟
نویسنده چنان شاعرانه خرده اتفاقات قهرمان را شرح میدهد که خواننده گاهی با حس و جهان بینی مشترکی بین خود و نویسنده روبرو میشود، این که آن سر دنیا یک نفرهایی هم هستند که به آن چیزی که دغدغه تو است و به آن فکر میکنی، فکر کرده اند…
سامرست معتقد است:
“تلاش شرافتمندانه انسان متفکر اگر به خطا هم برود سزاوار ستایش است زیرا بعضی اوقات قدرت موانع مقابل تلاش انسان آنچنان زیاد است که انسان یا شکسته میشود یا مجبور میشود در جهت جریانی که جامعه پیش میرود حرکت کند .”
رمان پیرامون اسارت بشری جدا از نظرات گاهی مادی گرایانهاش اما اخلاق را پیشنهاد میکند اما نه اخلاقی که دیگر با جامعه به روز شدهی پیش رو هماهنگ نیست. نویسنده به هیچ عنوان بدبین نیست اما نسبت به جامعه اطرافش تلخ اندیش است هرچند پایان رمان خوش تمام میشود …..