بالاخره علم پزشکی به این سوال فلسفی جالب سیصد ساله پاسخ داد!
بالاخره علم پزشکی به این سوال فلسفی جالب سیصد ساله پاسخ داد. همواره باید یک نکته را در بررسی مسائل فلسفی مدنظر قرار داد و آن، این است که سوالاتی که ذهن متفکران را تا شامگاه (هنگام خواب) نیز مشغول خود می نمایند، آن هایی هستند که ((در مرز)) شناختن و درک توسط دانشمندان، در هر عصر و دوره ای می باشند. به بیان دیگر، سوالاتی هستند که حتی در زمان مطرح شدنشان، اندیشمندان در یک قدمی پی بردن به حقیقت آن ها می باشند. در اواخر سده ۱۶۰۰، نیوتون درحال درنوردیدن این مرزها بود و شایان ذکر است که مسائل و مشکلات مطرح شده درباره “نور” بین دانشمندان بسیار جنجال برانگیز شده بود. پس جای تعجب نیست که ویلیام مولینو خود را طی آن دوره، در مباحث مرتبط با شفای نابینایی سر زبان ها انداخت. البته در مورد وی، مسئله شخصی مطرح بود؛ آن هم به دلیل کوری همسرش در اثر ابتلا به یک نوع بیماری. او در ابتدا این مشکل (بهتر است بگوییم سوال مطرح شده پیرامون یافتن راه حلی جهت بهبودی زنش) را به فردی سرشناس به اسم جان لوک به صورت نامه نگاری مکاتبه نمود. اما این سوال فلسفی به موضوعی بدل شد که برای صدها سال، در بین مباحثات دانشمندان جنجال برانگیز بود و خودنمایی می کرد.
طرح یک سوال فلسفی سیصد ساله:
لوک معتقد بود که پاسخ به این سوال فلسفی منفی است. او بر این باور بود که هر فردی جهت تفسیر داده های حسی، باید از آن حس تجربه ای کسب کرده باشد، بنابراین اگر شخصی صرفاً از طریق لمس کردن اجسام، برای مثال مکعب، پی به ماهیت آن ها برده باشد، باید به طور جداگانه از طریق “دیدن” به تشخیص آن جسم نیز پی ببرد. آن دسته از فیلسوفان علی الخصوص فیلسوفان عقل گرا، مانند گاتفرید لایبنیتز، با وی مخالف بودند. اما چه چیزی بین این مباحثات مفقود مانده بود؟ آن چیزی نبود جز وجود هرگونه شواهد تجربی…
علم به کمک فلسفه می آید:
واقعیت آن است که در قرن حاضر، شفای نابینایی، خیلی دور از انتظار نیست. بنابراین خیلی مشکل لاینحلی نمی باشد. اما روند پیشرفت دانشمندان در این زمینه تا قبل از پروژه موسوم به “پراکاش” که از سوی استاد بینایی و علوم اعصاب محاسباتی دانشگاه ام آی تی، پاوان سینها، مطرح شد، پیشرفت چندانی نکرد.
پروژه ای که هدفش برگرداندن بینایی به کودکان در هند بود. بین سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ این پروژه باعث بازگشت بینایی پنج کودک که دچار اختلال دیداری بودند در هند شد. بعد از اعمال جراحی آن ها، از بلوک های مانند لگو در آزمون های ترتیب داده شده برای این افراد استفاده کردند. در ابتدا از آن ها خواسته شد از طریق صرفاً حس لامسه، بلوک های یکسان را با هم تطبیق دهند، سپس از طریق بینایی. مشخص شد که این کودکان توانایی هر دو کار را دارند- اما هنگامی که به آن ها گفته شد بلوکی که قبلاً با حس لامسه شناسایی اش کرده بودند را با بلوک هایی که از راه دیدن به وجودشان پی برده بودند، تطبیق بدهند، به مشکل برخوردند. البته به مرور زمان، توانایی شان بهبود چشم گیری یافت و همینطور شروع به رشد و پرورش سایر توانایی های بصری خود کردند. خلاصه اینکه، به یک نکته طی این سال ها پی برده شد: حق با لوک بود.
نویسنده: علیرضا وفادار