سینمای جهان

فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعه‌ای از یک اقیانوس

داستان عامه پسند یا Pulp Fiction فیلمی کالت و اثرگذار در تاریخ سینمای جهان است که پس از گذشت چندین دهه، هنوز تماشا و مرور صحنه‌های جذابش، ناب و ماندگار است و مخاطب را وارد جهان ویژه ای می‌کند. کوئنتین تارانتینو Quentin Tarantino هاکلبری فین سینمای جهان در کودکی به جای مدرسه رفتن همچون هاگ که به ماهی گیری می‌پرداخت، غرق در دنیای فیلم و سینما بود و در جریان فرهنگ عامه‌ی امریکا رشد و زندگی کرد. در ادامه با نقد و تحلیل فیلم Pulp Fiction با نت نوشت همراه باشید.

فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو

اغلب فیلم‌های Quentin Tarantino با تلفیق فرهنگ و داستان‌های عامه پسند همچون گونه‌ی هیجان انگیز فیلم‌های z  و درجه دو، ژانرهای وسترن اسپاگتی، فیلم‌های کونگ فوئی و فیلم‌های خشن ایتالیائی همراه هستند. به این ترتیب فرهنگ عامه در سینمای تارانتینو شکل خودآگاه تازه ای میابد و دنیائی را می‌سازد که از  ترکیب آنها و از دل مفاهیم و کلیشه‌های مبتذل فرهنگ عامه، به سنتزی جدید می‌رسد و آن رسیدن به مفاهیمی انسانی-اخلاقی و حتا اسطوره‌ای یا معنوی است که با اتکا بر خشونتی سطحی مفاهیم فوق را بارز می‌کند.

اغلب صحنه‌های اکشن یا چاقو کشی فیلم‌های تارانتینو یادآور فیلم‌های Blaxploitation است، در حالیکه نبرد طولانی با رهبر جنایتکاران توکیو و همراهان شمشیربازش استفاده از ژانر فیلم‌های سامورائی است. همان طور که در داستان بوتچ شاهد هستیم که برای نجات والاس سلاح‌های مختلفی را همچون اره برقی و … امتحان و بررسی می‌کند و در نهایت به شمشیری سامورائی می‌رسد که کشتن مرد منحرف را در اجرائی تماشائی به نتیجه می‌رساند. تارانتینو عقیده دارد:

– یک سکانس اکشن خوب، ناب ترین فرم سینمائی است که می‌توانید پیدا کنید.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] روزی روزگاری در هالیوود ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو؛ روایت هالیوودی از یک قتل

هنرنمایی Uma Thurman در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو
هنرنمایی Uma Thurman در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو

در نقد فیلم Pulp Fiction می‌توان اشاره کرد، قهرمانان تارانتینو اغلب گنگسترها هستند. شخصیت‌هائی که تارانتینو به خوبی می‌تواند دو بعد متضاد شخصیت هایشان را پرورش دهد و زوایای پنهان وجودشان را برای مخاطب آشکار سازد.

در فیلم داستان عامه پسند با گنگسترهائی شرور و خطرناک مواجهیم که به راحتی آدم می‌کشند و در عمق زندگی روزمره‌ی بیهوده شان غرق شده اند؛ شخصیت هائی که هم مادی هستند و هم نوعی کمال طلبی اسطوره ای دارند به همین دلیل از آدم‌های معمولی متمایز می‌شوند. این نوع زندگی که از لا به لای دیالوگ‌ها و رفتارهای سطحی شان قابل بررسی است با همراهی دوربین سرگردان و باری به هر جهت تارانتینو همراه است؛

اما نکته‌ی کلیدی اصلی این است که شخصیت‌های تارانتینو در فیلم Pulp Fiction عامه پسند همچنان که به راحتی آدم می‌کشند، ابعاد پنهان و متضاد شخصیت شان به گونه ای با نجات دادن هم نوعشان نیز گره می‌خورد. در نقد فیلم Pulp Fiction، در داستان جولز و وینست بعد از کشتن افراد خیانتکار به والاس و گرفتن کیفی که تنها یک بار در صحنه‌های پایانی درش با نور خیره کننده ای باز می‌شود و بار دیگر تداخل دنیای معنوی- اسطوره ای را به دنیای مادی یادآور می‌شود، با شلیک گلوله‌های مرگ بار یکی از خیانتکاران به سمت جولز و وینست مواجه می‌شویم.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رستگاری در شاوشنگ ساخته‌ی فرانک دارابونت

صحنه‌ای منحصربفرد و تراژیک که از فرط مهم و جدی بودن حادثه، بعد از جان سالم به در بردن جولز و وینست، باری کمیک و کارتونی پیدا می‌کند و بار دیگر شخصیت‌ها را از مرز دنیای مادی جدا و به دنیای ماورائی نزدیک می‌کند. حادثه ای که جولز به راحتی ردپای محسوس خدا را در آن کشف می‌کند و بر آن نام معجزه می‌گذارد.

پس از آن جولز با آسودگی خیال می‌تواند از شغل آدم کشی و مزایایش بگذرد، و تبدیل به آدمی شود که تنها هدفش در زندگی راه رفتن روی زمین و سفر به نقاط مختلف است بدون آنکه از هراس چنین زیستنی مشوش شود. نوری که از کیف والاس که حاوی محموله‌ی مهمی است ساطع می‌شود، در واقع همان دعوت به تاریکی است و تنها ظاهری فریبنده دارد؛ مثل خود والاس که در پس شرارت ها، کارهای شیطانی و قتل و جنایت هایش به ثروت‌های عظیم مادی دست یافته است؛

اما در مقابل روح خود را به شیطان فروخته و دست هایش آلوده به خون است. جولز از بر حادثه‌ی پیش آمده از خواب خفته بیدار می‌شود و ارتباطش با شیطان (والاس) را قطع می‌کند و تبدیل به چوپانی می‌شود که اغلب در آیه هائی از انجیل در هنگام کشتن قربانیان به زبان می‌آورده و همیشه در آن نقش شیطان را بازی کرده اما اکنون رو به رستگاری می‌رود؛ همچنانکه می‌تواند جان افراد حاضر در رستوران و پامپینک و هانی بانی را از مرگ برهاند و نجات دهنده باشد.

– راه مرد درستکار از همه سو در بند ناراستی خودپرستان و جور اهریمنان است. خوشا آنکه به نام نیکوکاری و خوشنودی گله ناتوانان را در دره تاریکی چوپانی کند که او پاسدار برادر خویش و یابنده فرزندان گمشده است. و من با کینه و خشم بر آنان که بخواهند برادرانم را نابود کنند خواهم تاخت و آنگاه که خشمم را بر تو فرود آورم، خواهی دانست که من پروردگارم.

بیشتر بخوانید: فیلم ۱۲ Angry Men دوازده مرد خشمگین اثر سیدنی لومت، تلاشی برای انتخاب مرگ یا زندگی

هنرنمایی Samuel L. Jackson و John Travolta در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو
هنرنمایی Samuel L. Jackson و John Travolta در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو

در مقابل وینسنت که هنوز در دام رکود زندگی مادی و زرق و برق هایش اسیر شده با آنکه جان میا را در اقدامی معجزه وار نجات می‌دهد (معجزه ای که دو بار برای وینست اتفاق می‌افتد تا او را از خواب غفلت بیدار کند) باز هم چشم به روی حقایقی ماورائی می‌بندد و زندگی در سایه‌ی شیطان (والاس) را ترجیح می‌دهد. جولز اما به همان سادگی که در حال خوردن قهوه و کلوچه است (از بطن روزمرگی)، متوجه تحول و دگرگونی شگرفی در روحش می‌شود و ایمان می‌آورد:

– داشتم کلوچه و قهوه می‌خوردم و حادثه رو تو ذهنم مرور می‌کردم که یه دفعه ایمان آوردم!

در نقد و تحلیل فیلم Pulp Fiction باید گفت جولز ذات الهی بخت خوبشان را پذیرفته و با تصمیم نهائی درباره‌ی آینده اش، دستخوش یک تأثیر کاتالپتیک (جمود خلسه ای) می‌شود؛ یک پدیده‌ی فلسفی شناختی که طبق نظر ناسبام وقتی احساس شود، این قدرت را دارد که متقاعدمان کند و ما می‌پذیریم که به تنها حالت ممکن رسیده ایم. شناخت جولز با بازی منحصربفرد ساموئل ال جکسن از معجزه مانند قدرت شناختی است که او را قادر می‌کند از تأثیر کاتالپتیک لذت ببرد و منجر به یک لحظه‌ی ماورائی شود؛ لحظه ای که وینست فارغ از اخلاقیات و احساسات، هرگز آن را تجربه نخواهد کرد.

به این دلیل جولز درگیر فعلی می‌شود که میلر از آن بعنوان اخلاقیات خواندن (Ethics of reading) یاد می‌کند. میلر می‌گوید: در چنین لحظه هائی یک نویسنده به خودش باز می‌گردد، صحبت می‌کند و روی متنی که نوشته تأمل می‌کند و آن را بازخوانی می‌کند. جولز بعنوان نویسنده‌ی زندگی اش، مانند متن، روی گذشته‌ی خود تأمل می‌کند و تلاش می‌کند معنای آن را تفسیر کند.

در آثار تارانتینو اگزیستانسیالیسم مورد نظر فیلمساز باز هم از دل فرهنگ پاپ و روزمره نمود پیدا می‌کند. منحصراً در فیلم عامه پسند این اگزیستانسیالیسم از دل فرهنگ مصرفی روزمره‌ی پست مدرن بیرون می‌آید.

در صحنه‌ی مأموریت جولز و وینست، خیانتکاران مشغول خوردن همبرگر بیگ کاهونا هستند، بوتچ در حالیکه در حال تست کردن نان است با وینست مواجه می‌شود و او را می‌کشد و در ادامه والاس را در خیابان به شکلی تصادفی در حالیکه مشغول حمل جعبه‌های غذا است، می‌بیند، پامپینک و بانی هانی در رستوران مشغول خوردن غذا هستند که تصمیم به سرقت می‌گیرند و تا پای آدم کشی می‌روند، وینست و وگا بعد از کشتن وگا در خانه‌ی رفیقشان قهوه می‌نوشند و جولز از طعم قهوه تعریف می‌کند؛

در حالیکه وینستون وولف گنگستر دیگر در حین بررسی ماجرا و ارائه‌ی راه کار فنجانی قهوه طلب می‌کند. در تحلیل و نقد فیلم Pulp Fiction نباید از قلم انداخت که موقعیت‌های ویژه ای که به هجو کشیده می‌شوند، از نمودهای پوچی و اگزیستانسیالیستی فیلم قلمداد می‌شوند.

بیشتر بخوانید: فیلم نور زمستانی Winter Light اثر اینگمار برگمان؛ خدای بزرگ کاش شادمانیم مرا ترک نکند…

هنرنمایی Bruce Willis در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو
هنرنمایی Bruce Willis در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو

در فیلم Pulp Fiction تقدیر نیز به نوعی هجو می‌شود. گلوله‌هائی که برق آسا و با تفنگی قوی به سمت جولز و وینست شلیک می‌شوند، به هدف نمی‌خورند اما یک گلوله‌ی تصادفی به پشت سر کافی است تا مغز ماروین (جوان سیاه پوست) را متلاشی کند. والاس که به شکلی هولناک و فاجعه آمیز به دست zed تحقیر می‌شود و تصویر قدرتمند شیطان صفتش شکسته و تهی از معنا می‌شود.

همچنین قانون که به شکلی کاملاً مفتضحانه در فیلم هجو می‌شود و نوعی پوچی مفرط را در خود بسط می‌دهد. تنها کسی که بعنوان نماینده‌ی قانون در فیلم مطرح می‌شود، یک منحرف جنسی سادومازوخیسم است که جهانی هولناک و تهی از اخلاق و عدالت را نشانه می‌رود. درگیر بودن گنگسترها و دیگر شخصیت‌ها چون میا (اما تورمن) با مقوله‌ی مرگ که از دل زندگی پر خطرشان می‌آید و هر لحظه جانشان را تهدید می‌کند، نوع دیگری از پوچی و بی معنائی زندگی پرسوناژهای گنگستر را مطرح می‌کند که مثل سایه ای تاریک بر وجودشان نقش بسته است.

در ادامه بررسی و تحلیل فیلم Pulp Fiction باید گفت برخی از منتقدان شدت خشونت و صحنه‌های اکشن فیلم‌های تارانتینو را مروج نوعی خشونت افسارگسیخته با همراهی مواد مخدر و جنون تفسیر کرده اند که تماشای آنها تأثیری مخرب دارد. اما این تنها لایه‌های سطحی و بیرونی آثار تارانتینو هستند و در بطن آنها حقایق تکان دهنده و روشنی نهفته است.

فیلم‌های تارانتینو به ویژه سگدانی و داستان عامه پسند با ایجاد شرایط یک تجربه‌ی بصری، بر قدرت چشم گیر روایت در متأثر ساختن تجربه‌های انسانی می‌افزاید؛ اسپَکس از این موضوع با عبارت توهمی از تجربه یاد می‌کند. تجربه هائی که به واسطه‌ی تصویرهای سینمائی کسب می‌شوند، بی تردید تأثیرگذار و سودمند هستند.

در واقع ایجاد صحنه‌های طنز، فیدهای کنترل شده در اوج صحنه‌های خشن، استفاده نکردن از موسیقی (برخلاف سینمای خشونت) به همراه ریتم کند از عواملی است که تارانتینو با استفاده از آن بر روی خشونت مفرط تمرکز نمی‌کند و به تأثیر حالت‌های بن بست گونه و اگزیستانسیالیستی اثر می‌افزاید. بوتچ نیز از آن دسته گنگسترهائی است که در کنار جولز به تصویر درستی از شخصیت گنگستر واقعی نزدیک می‌شود.

[su_label type=”important”]بیشتر بخوانید:[/su_label] رستگاری در شاوشنگ ساخته‌ی فرانک دارابونت

هنرنمایی Bruce Willis در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو
هنرنمایی Bruce Willis در فیلم Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو

او نیز همان شخصیتی است که در پی سرپیچی از پیمانی که با والاس بر سر بازنده شدن در مسابقه‌ی بوکس بسته، کارش به درگیری با والاس و کشتن او می‌رسد؛ اما در سایه‌ی مهر و علاقه‌ی صادقانه‌اش به فابیان و احترام و تعهد به پدرش، در لحظه‌ی به دردسر افتادن والاس و تحقیر شدنش، در یک لحظه‌ی دشوار اخلاقی که از استثنائی ترین موقعیت‌های اخلاقی تاریخ سینماست، با تکیه بر شخصیت پردازی پیچیده‌ی بوتچ نمی‌تواند والاس را آن جا رها کند و تنها بگذارد.

در واقع بوتچ نمی‌تواند هیچ کسی را در چنین شرایط بغرنجی به حال خود رها کند، حتا اگر آن کس والاس و دشمن خونی‌اش باشد. بوتچ نیز مانند جولز بر علیه نیروی شیطانی والاس طغیان می‌کند و رستگار می‌شود؛ تنها وینسنت است که به شکلی کاریکاتورگونه از پرسوناژ گنگستر، در توالت کشته می‌شود و زندگی را تهی از هر نوع هدف و انسانیتی ترک می‌کند. در تحلیل و نقد فیلم Pulp Fiction باید گفت تمام لحظات مهم زندگی وینسنت در توالت اتفاق می‌افتد.

در توالت تصمیم نهائی مهم خود را مبنی بر ترک میا می‌گیرد، یک بار در توالت هنگامی که در حال خواندن داستان مادستی بلز است، از مرگ نجات پیدا می‌کند و بار دیگر در همان وضعیت کشته می‌شود. میا نیز با یکبار معجزه و دوباره به زندگی بازگشتن با بیدار شدنی درونی مواجه نمی‌شود. او هم همچون وینست طبق تقدیر تارانتینوئی با پیوستن دوباره‌اش به والاس، سرنوشت بهتری نصیبش نخواهد شد. عنصر بعدی که در فیلم عامه پسند بسیار مشهود است و کارگردان استفاده ای خلاقانه و منسجم از آن می‌کند، عنصر تصادف است.

رویداد تصادفی اگر چه محتمل است اما تماشاگر امکان وقوعش را به سختی می‌پذیرد. حضور بی مقدمه و ناگهانی رخدادی تازه – که با سیر معمول روایت به نظر همخوانی ندارد- هر اثری را می‌تواند به قهقرا بکشد، اما تارانتینو چنان این تمهید را به کار می‌برد که تماشای فیلم بدون شبکه ای از تصادف‌ها و تقارن‌های اتفاقی، غیر قابل باور می‌نماید، انگار تصادف قرارداد این گونه فیلم هاست. شاید به این دلیل است که ارسطو می‌گوید:

– یک غیر ممکن محتمل الوقوع همیشه بر یک ممکن نا متقاعد کننده ارجحیت دارد.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم ابدیت و یک روز Eternity and a Day اثر تئودور آنجلوپولوس/ آرگادینی

Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو
Pulp Fiction ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو

و شاید به همین دلایل نتایجی که در بستری این چنینی شکل می‌گیرند و در طول روایت به خوبی جا می‌افتند در عمل هم تأثیرگذارتر به نظر می‌رسند. در فیلم بوتچ و والاس به شکلی تصادفی در خیابان با هم بر خورد می‌کنند. بوتچ و وینست به شکلی تصادفی در بار با هم آشنا می‌شوند و بوتچ به شکلی تصادفی وینست را در توالت خانه‌اش غافلگیر می‌کند و می‌کشد.

اورودوز میا و نجات یافتنش به شکلی تصادفی است و مواجه شدن دو دسته تبهکار جولز و وینست و پامپکین و هانی بانی تصادفی ارخ می‌دهد و همین طور نجات یافتنشان و نجات یافتن مشتریان رستوران. در نهایت داستان عامه پسند به گفته‌ی تارانتینو در همه ابعاد غول آساست. در ابداع، تنش، بلندپروازی و اندازه.

داستان عامه پسند داستان آدم هائی است که از بطن روزمرگی و دفن شدن در منجلاب کثافت و لجن، به روشنی، ایمان و رستگاری هدایت می‌شوند؛ همچون نیلوفر آبی که از میان باتلاق و آلودگی‌ها و لجن می‌روید و زیبائی و سپیدیش بر تیرگی‌های مرداب وسیع پیرامونش فید می‌شود. به یاد بیاورید لحظه‌ی مرکزی رستگاری فیلم را.

وقتی وینسنت دیرباور و جولز مؤمن با لباس‌های راحتی روشنشان بر خلاف همیشه که کت و شلواری تیره به تن دارند، در لحظه‌ی تمیزی زیر نور آفتاب تنها می‌شوند. دیگر نه خبری از مارسلوس والاس هست نه خود فیلمساز. همه رفته اند. بعد وینست به جولز پیشنهاد می‌کند که قبل از هر کار دیگری بروند و یک صبحانه با بیکن و قهوه بخورند.

این یکی از لحظه‌های رستگاری و ایمان در دنیای عامه پسند است. دو رفیق در رستوران نورگیری می‌نشینند و چرت و پرت می‌گویند و چیز می‌خورند. تا وقتی بتوانند با هم باشند و لذت ببرند، زمین و زمان به کامشان خواهد چرخید. این هست تا نشئه‌ی همراهی از سرشان بپرد و ماجرای دیگری آنها را به سوی خود بخواند… حالا کو تا لحظه‌ی رستگاری بعدی…

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Burning سوختن ساخته‌ی لی چانگ دونگ با داستانی از هاروکی موراکامی

Blaxploitation : تریلرهای پرهیجان و ارزان و خشن اوایل دهه‌ی ۷۰ با قهرمانان قوی هیکل افریقائی-امریکائی که اغلب توسط فیلمسازان و بازیگران سیاه پوست ساخته می‌شد.

منابع: مقاله‌ی هم زیستی در کانون اصول اخلاقی/ نوشته‌ی تاد اف. دیویس، کنت وامک/ ترجمه‌ی رضا حسینی/ از مجله‌ی ادبیات/ فیلم، ۱۹۹۸/ ماهنامه‌ی فیلم، شماره‌ی ۳۶۳ سال بیست و پنجم
مقاله‌ی تصادف در دنیای فیلم/ نوشته‌ی مصطفی جلالی فر/ مجله‌ی فیلم، شماره‌ی ۲۷۹، سال نوزدهم
مقاله‌ی رستگاری اتفاقی/ نوشته‌ی امیر قادری/ ماهنامه‌ی فیلم، شماره‌ی ۳۶۳ سال بیست و پنجم
مقاله‌ی معجزه ای که نجات بخش نیست/ نوشته‌ی امیر پوریا/ ماهنامه‌ی فیلم، شماره‌ی ۱۷۷، سال سیزدهم

تارا استادآقا

تلاش می کنم جمله ای پیدا کنم که از گستره ی زمان و مکان بگذرد. می یابمش اما محو به نظر می رسد‌‌.‌.. کلمه ها روی دست هایم، میان بخار روزی ابری پرواز می کنند. من، دیگری است.

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام
    تا الان فقط اسم این فیلم رو شنیده بودم،
    اما الان مجاب شدم حتما این فیلم رو تهیه کنم و ببینم
    عالی بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا