تیاتر جهان

تحلیل نمایشنامه کرگدن اثر اوژن یونسکو، من کرگدن می شوم پس هستم.

نمایشنامه کرگدن ، اثر گروتسک و برجسته ی اوژن یونسکو، روایت مسخ شدن انسان هائی ست که روزی از روزها که مشغول زندگی روزمره اند؛ با حضور غیرعادی یک کرگدن در شهر مواجه می شوند و نسبت به آن موضع می گیرند، بحث و جدل می کنند، در گفتگوهای بی معنی بر سر نژاد کرگدن یا کرگدن ها غرق می شوند، از تمامی گرایشات و مستقلات انسانی شان جدا می افتند و در انتها تمام اهالی شهر دچار استحاله ای عجیب می شوند که رفته رفته تبدیل به کرگدن با تمام دغدغه های حیوانی اش می شوند و آن را در فتحی افتخار آمیز می پذیرند.

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه هشتمین سفر سندباد اثر بهرام بیضائی ، ای هیچ بهر هیچ در هیچ نپیچ.

تحلیل نمایشنامه کرگدن اثر اوژن یونسکو

تنها کسی که از این مهلکه جان سالم به در می برد، شخصیت اصلی نمایشنامه کرگدن ، برانژه است. برانژه ای که از همان ابتدا، رویه ای متفاوت در شیوه ی زندگی اتخاذ کرده و به خاطر همین رفتار هم دائماً از جانب جامعه بخصوص دوست نزدیکش ژان، مورد مؤاخذه و اتهام قرار می گیرد. برانژه تصویر نمادینی از بشر آرمانی ست که با صداقت و ایمان و اراده بر سر انسانیت خویش می ایستد و با تمام ترس ها، ضد و نقیض ها و شخصیت خاکستریش به نفس زندگی و انسانیت پایبند می ماند. نمایشنامه کرگدن که ادامه دهنده ی مسیر نمایشنامه نویسی ضد تئاتر اوژن یونسکو است، موفق می شود با تأثیر از رمان مسخ کافکا اثری ضد فاشیسم و جنایات هولناک نازیسم بیافریند که پس از گذشت یک قرن هنوز جراحات عمیقش بر روح یونسکو و جهانیان سنگینی می کند و تازه است.

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه آخر بازی اثر ساموئل بکت

نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن
نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن

تمام مسائل اساسی که در نمایشنامه کرگدن مطرح می شود اعم از پیوستن کورکورانه ی افراد به یک جریان (اغلب سیاسی) و هم رنگ شدن با جماعت، عدم توانائی در برقراری ارتباط با همنوع و از بین رفتن ارزش های اخلاقی و انسانی، از بر یک عامل کلیدی در رأس عوامل فرعی دیگر رخ می دهد که از آن تحت عنوان قدرت یاد می شود.

قدرت که نیروئی فزاینده در جهت القای مفاهیم مثبت و کمال گراست، در طول تاریخ گاه به عنوان اسلحه ای مخرب به کار گرفته شده است که نتیجه ی آن کشتار میلیون ها انسان بی گناه و بی دفاع بوده است و گاه در عرصه های علمی وسیله ای برای القای رشد و شکوفائی بشر بوده است. به عقیده ی ماکس وبر قدرت عبارت است فرصتی که در چارچوب رابطه ی اجتماعی به وجود می آید و به فرد امکان می دهد تا قطع نظر از مبنایی که فرصت مذکور بر آن استوار است، اراده اش را حتی علیرغم مقاومت دیگران بر آن ها تحمیل کند.

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت Waiting for Godot، انجماد زمان و روح

او معتقد است هر نوع رابطه ی حقیقی سلطه نیز مستلزم وجود حداقلی از پذیرش اطاعت از قدرت بر می آید و آن را در مفهوم مشروعیت (Legitimite) می جوید. تجربه نشان می دهد که هیچ نوع سلطه ای، آگاهانه و به اراده ی خود، تقدم خویش را فقط بر انگیزه هایی منحصراً مادی یا عاطفی یا منحصراً عقلانی معطوف به ارزش بنا نمی کند. بر عکس همه ی انواع سلطه ها برآنند که اعتقاد به مشروعیت را در ذهن پیروان خویش برانگیزانند. این مشروعیت می تواند تحمیلی و نمایشی باشد.

من کرگدن می شوم پس هستم.

در  نمایشنامه کرگدن تمام افراد اعم از افراد عادی و قشر روشنفکر که دودار، بوتار، منطق دان و ژان را شامل می شود، همه تن به این رویکرد می دهند تا هم در جرگه ی قدرتمندان جامعه تلقی شوند و از بقیه جا نمانده باشند و هم برای از بین بردن خلاء های درونی و نکته ای بارزتر برای فرار از تنهائی همرنگ جامعه ای از کرگدن ها شوند که همه ی آنها بخصوص ژان که شخصیتی ریاکار و متناقض دارد در وهله ی اول با حضور آزادانه ی چنین حیوان وحشی و درنده ای در شهر مخالفند اما در انتها به سادگی زیر سلطه بودن و مصالحه با چنین شرایطی را ترجیح داده و تسلیم می شوند؛ چون کرگدن قدرت برتر است. من از قدرت برتر اطاعت می کنم چون نمی خواهم تنها و ضعیف باقی بمانم.

بیشتر بخوانید: نمایشنامه سوء تفاهم اثر آلبر کامو ، زمانی که زمان همه چیز را در خود می بلعد

نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن
نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن

آنچه داروین در تفکرات داروینیسمی خود به آن می رسد در اینجا در دیدگاه ژان کاملاً برعکس می شود. این انسان است که تبدیل به حیوان می شود و گوئی بشریت در آینده ای نزدیک با شرارت و درنده خوئیش قانون انسانیت و ارزش هایش را لگدمال می کند تا بتواند قانون بقا را بر سرلوحه ی حیات فانیش قرار دهد:

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه شویک در جنگ جهانی دوم اثر برتولت برشت

ژان: بهت که گفتم انقدرها هم که فکر می کنی بد نیست. هر چه باشه کرگدن ها هم مخلوقاتی هستند نظیر ما. که مثل خود ما حق زندگی دارن و به همون اندازه.
برانژه: به شرطی که زندگی مارو ریشه کن نکنن. تو اصلاً حساب اختلاف طرز تفکر را کرده ای؟
ژان (که مرتب در اتاق قدم می زند و به حمام می رود و بیرون می آید.): خیال می کنی طرز فکر ما بهتره؟
برانژه: هر چی باشه ما ملاک های اخلاقی خودمونو داریم که به نظر من با اخلاق حیوونات کاملاً مغایره.
ژان: اخلاق. خیال کردی. اخلاقو بذار در کوزه آبشو بخور. دیگه اخلاق کفرمو در آورده. اخلاق چه چیز قشنگی. ما از خیر این ملاک های اخلاقی گذشتیم.
برانژه: حالا اخلاق بره، چی جاش بیاد؟
ژان: طبیعت.
برانژه: طبیعت؟
ژان: طبیعت قوانین خودشو داره. اخلاق ضد طبیعته.
برانژه: اگه درست فهمیده باشم تو می خوای به جای ملاک های اخلاقی، قوانین جنگلو رواج بدی.
ژان: من تو این جنگل زندگی می کنم. زندگی.
برانژه: آدم حرفشو می زنه. ولی در اصل هیچ کس…
ژان: (حرف او را قطع می کند) ما باید شالوده ی زندگیمونو از نو بریزیم. باید برگردیم به همون خلوص اولیه.
برانژه: من هیچ با تو موافق نیستم.
ژان: (با سر و صدا نفس می کشد) می خوام نفس بکشم.
برانژه: د آخه یکمی فکر کن. تو می دونی ما یک فلسفه ای داریم که این حیوانات ندارن. یک سیستم ارزشیابی منحصر بفرد داریم. قرن ها تمدن بشری اونو ساخته.
ژان (از توی حمام): همه ی این هارو بریزیم به هم و خراب کنیم اوضاعمون بهتر می شه.
ژان سعی می کند با موشکافی شرایط فوق به نظام مضمحلی که قصد دارد به آن بپیوندد مشروعیت دهد و آنچه را که تا به حال نقض می کرده، قانونی قلمداد کند که طبیعی و حتا لازم است. او نمونه ی بارز افراد حزب بادی است که مطابق شرایط مدام رنگ عوض می کنند و با ادعاهای فضل فروشانه شان سعی در اثبات خود دارند. ژان در واقع هم اجتماعی از خصوصیات کرگدن است و هم نازیسم. کرگدنی که قادر به ارتباط و کشف ابزارهای آن نیست پس فردگرا و منزوی است:
ژان: راستش من از مردم نفرت ندارم. برام بی تفاوتن. بهتره بگم ازشون اقم می گیره. باید مواظب باشن سر راهم نیان که خردشون کنم.

بیشتر بخوانید: نمایشنامه خاموشی دریا اثر ژان بروله، تناقضات ثانوی

نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن
نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن

بیشتر بخوانید: برتولت برشت و نقد اجتماعی هنر؛ بهتر نیست زیبایی شناسی را نابود کنیم؟

ژان پیرو استحاله ی حیوانیت هیتلر، نژادپرست نیز هست و طالب قدرتی بی بند و بار و ویرانگر. مثل جایی در ابتدای پرده ی اول که برانژه را بر سر نژاد آسیایی به چالش می کشد و تحقیر می کند. الگوی گفتمان افراد نمایشنامه کرگدن هم بر پایه ی تحقیر و کشمکش است. حتی عشق برانژه و دیزی هم دستخوش این روند معیوب است. برانژه که نمی تواند درون مضطرب و مغشوشش را آرام کند مدام دیزی را به خاطر رفتارهای نادرستش با دودار که عاشقش است یا با رئیس ملامت می کند و او را دچار عذاب وجدان می کند اما خودش در رفتاری متناقض و خودخواهانه که دیزی را درست به خاطر همان رفتارها سرزنش می کند، از خود می راند و عامل کرگدن شدگی اش می شود. در پایان به نظر می رسد شاید گفته ی دودار بر لیاقت نداشتن برانژه در کرگدن شدن حقیقت داشته باشد. مونولوگ برانژه با خودش همه واگویه هائی است که بر نداشتن استعداد برای کرگدن شدنش مطرح می شود و شاید از بر این کشف است که او تصمیم می گیرد در مقابل اپیدمی کرگدن شدگی بایستد؛ اما دیالوگ های او را با ژان و بخصوص دیزی به یاد بیاوریم:

برانژه: گوش کن دیزی. ما می تونیم یه کاری بکنیم. ما بچه دار میشیم. بچه هامونم بچه دار میشن، وقت زیادی می بره اما با همین کار ما می تونیم بشریت رو دوباره احیا کنیم.

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه مهمان ناخوانده اثر اریک امانوئل اشمیت

برانژه در آن دسته از روشنفکرانی قرار می گیرد که شاید پروتاگونیست نباشد اما سعی دارد انسان باقی بماند و به ضعف های خود آگاه است. یونسکو با اشاره به کرگدن و کرگدن شدگی را با رنگ سبز در اونیفورم های گارد آهنین کشور رومانی محل تولد یونسکو در زمان فاشیسم ارتباط می دهد تا لحن انتقادیش را بارزتر کند. به هر حال دیدگاه یونسکو درباره ی زندگی مثل کامو دیدگاهی ابزورد است. او زیستن را پر از درد و رنج می داند اما انسان را موجودی می داند که می تواند تصمیم بگیرد و در این رهگذر زمان هائی هم وجود دارد که آدمی در آن خوشبخت است. او انسان را در جهان مادی موجودی تنها می داند؛ همان طور که برانژه در پایان تنها می ماند:

“فرد فرد ما به تنهائی با دلهره های اساسی دست و پنجه نرم میکنیم. دلهره ی مردن، دلهره ی زیستن. فرد فرد ما با این دلهره ها چنان آمیخته ایم و با آن زندگی می کنیم که گوئی هر یک به تنهائی عهده دار مسئولیت زندگی هستیم. و از این روست که من از فردگرایانم. زیرا معتقدم باید به هر فرد و هر انسان، این فرصت داده شود. فرصتی شاق، مشکل، مصیبت بار ولی لازم و غیر قابل اجتناب که او به تنهائی تمامی بدبختی ها یا خوشبختی ها و یا تمامی مصائب هستی را در خود بیازماید و در خود زندگی کند. انگار که او تنها انسان کره ی زمین می باشد و در عین حال سه هزار میلیارد بشر روی زمین را در خود و با خود حمل می کند./ یونسکو

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه ریچارد سوم اثر جاودانه ی ویلیام شکسپیر

نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن
نمایشنامه کرگدن به کارگردانی رابرت ویلسن

اوژن یونسکو به همراه بکت و آرتور آدامف از مبتکران تئاتر پوچی قلمداد می شود اما بیشتر خود را در حیطه ی تئاتر پیشرو صاحب سبک می داند که ملهم از سوررئالیسم است. از تم ها و دغدغه های همیشگی یونسکو می توان به دلهره ی مرگ، رؤیا، آزادی، تناقض شغل و انسان، تناقض فرد و نظام اجتماعی، حسرت بهشت از دست رفته و دلهره ی کشف زمان، اشاره کرد.

دلهره ی من با کشف زمان آغاز شد. لحظه ای که پی بردم هر لذتی در نهاد خود راهی به نیستی باز می کند. لحظه ها به گذشته سرنگون می شوند./ یونسکو

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه عروسی خون اثر فدریکو گارسیا لورکا

بیشتر بخوانید: تحلیل نمایشنامه سی زوئه بانسی مرده است اثر آثول فوگارد

منابع: یونسکو، اوژن. کرگدن (۱۳۸۴). ترجمه ی پری صابری. تهران: نشر قطره , اسکندری، محمد حسین. مقاله ی کالبدشکافی مفهوم قدرت

تارا استادآقا

تلاش می کنم جمله ای پیدا کنم که از گستره ی زمان و مکان بگذرد. می یابمش اما محو به نظر می رسد‌‌.‌.. کلمه ها روی دست هایم، میان بخار روزی ابری پرواز می کنند. من، دیگری است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا