فیلم Selma ساختهی Ava DuVernay؛ تاریخی از تجاوز و تعرض
فیلم Selma به کارگردانی Ava DuVernay دورهای ۳ ماهه از زندگی مارتر لوترکینگ Martin Luther King را در سال ۱۹۶۵ میلادی به تصویر میکشد. فیلم در شهر سلمای آلابامای آمریکا شروع میشود و با سومین راه پیمایی ظفرمندانه در مونتگومری و اعلام قانون حق رأی برابری برای سیاه پوستها در یکی از جلسات مشترک کُنگره توسط پرزیدنت جانسون به اوج خود میرسد. سالهای بین این دو اتفاق نمایندهی یکی از سیاهترین دوران جنبش حقوق مدنی در دههی ۱۹۶۰ میلادی است. آنچه خواندید خلاصهی کوتاهی از فیلم Selma است. برای نگاهی به این فیلم با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Selma کاری از Ava DuVernay
نگاهی به فیلم Selma را این چنین آغاز میکنیم: مارتین لوترکینگ قهرمان فیلم است و تنها با چند انحراف تصادفی، فیلم Selma وقایع اوایل سال ۱۹۶۵ را از نگاه او نقل میکند. دیوید اویلو در این نقش مسحور کننده ظاهر شده است. او کاریزما و نطقهای آتشین کینگ را با تمام وجود تقلید میکند. در این فیلم، فیلم سازها مجبور بودند از سخنرانیهای جایگزینی استفاده کنند چون کپی رایت سخنرانیهای اصلی جزء داراییهای استودیوی دیگری بوده است.
فیلم Selma بخشی از زندگی لوترکینگ را با تأسی از روش معرفی شخصیت فیلم لینکلن کاری از استیون اسپلیبرگ تعریف میکند: معرفی شخصیت با تمرکز بر یک رویداد خاص. نمایش کلنجار کینگ با شک و دودلیهای خود که بر انسانیت این مخلوق خداوند تاکید دارند جزء اتفاقات خوب این فیلم است. در چنین فیلمهایی که به زندگی اشخاص مهم تاریخی میپردازند، بدیهی است که نقش بازیگر اول از اهمیت بالایی برخوردار میشود و فضای زیادی را برای بازی بازیگران، مهیا میکند. در فیلمی مثل سلما مشکلاتی در استفاده از ستاره وجود دارد.
اول اینکه باید ستارهای باشد سیاهپوست و دوم شباهت ظاهری هم با شخصیت واقعی داشته باشد. در نهایت دیوید اویلو انتخاب فیلمساز است که شباهتهایی با مارتین لوترکینگ دارد. اویلو بر اساس قابلیت فیزیکی و بیانی که مشخص است با دیدن نطقهای واقعی لوترکینگ، به آن نزدیک شده، عمل کرده و وزن و هماهنگی لازم را به دست گرفته است.
دوربین هم از این پویایی حرکات بدنی و دستهای او و نگاه هایش، به خصوص هنگام نطقها که عصبیت توام با عزم هم، در آن هست، استفاده میکند. اویلو از طریق تغییر چهره و رفتار به زندگی و درون لوترکینگ نزدیک شده است و حتی در نماهایی که دوربین در خانه روی چهرهی او و به خصوص در حالت نیم رخ و در فکر، مکث و زوم میکند، پرسونایی قابل درک و با فاصله از شخصیت خود بازیگر میسازد. به نظر میرسد این، از آن دست نقشهایی است که تا ابد برای دیوید اویلو خواهد ماند و همواره تماشاگران او را با نام مارتین لوترکینگ به یاد خواهند آورد و خواهند شناخت.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Capernaum ساختهی نادین لبکی؛ زندگی من، بی ارزشتر از یک کفش است.
در این فیلم میبینیم که چگونه کینگ و همسرش، کورتا با بازی کارمن اجوگو، زیر تهدیدهای دائمی مرگ زندگی میکنند. دوورنی ساعات زیادی را در کنار کورتا کینگ در خانهاش گذرانده است تا بتواند سد محکم بین مارتین و او را از بین ببرد. او که از تهدید به مرگ ها و گزارشات مبنی بر کافر بودن مارتین به ستوه آمده، در مجموعهای از گفتگوهای دو نفره دربارهی احساسات واقعی شوهرش با او صحبت میکند.
ناگفته نماند که فیلم به دلیل ترسیم نادرست تاریخی پرزیدنت جانسون مورد انتقاد است؛ با این حال، کارگردان، Ava DuVernay قصد ندارد بیشتر از هر فیلمساز غیر مستندساز دیگری واقع نگار باشد. مشکل نقش جانسون این است که بازیگر خوبی برای ایفای آن انتخاب نشده است. گرچه تام ویلکینسون بازیگر خوبی است اما به هر حال گزینهی خوبی برای ایفای این نقش نبوده است. او نه تنها از نظر صدا، رفتار یا ظاهر شبیه جانسون نیست، بلکه هرگز به بیننده اجازه نمیدهد تا لحظهای او را از تیررس نگاه خود دور کند.
بیشتر بخوانید: فیلم Destroyer نابودگر ساختهی کرین کوساما؛ گمشده در تاریکی
از دیگر نکاتی که در فیلم Selma باید به آن متذکر شد این است که شیوهای که کارگردان فیلم پیش گرفته، ضمن نشان دادن روند تدریجی و رو به موفقیت جنبش مارتین لوترکینگ، از وی قهرمانی باورنکردنی و قابل احترام ساخته است. بدین شکل که مسیری خطی از تصمیمات عاقلانه ی لوترکینگ را نشان داده که با گذر از سه مرحله یا سه راهپیمایی به موفقیت میرسد و بینندهای که صرفاَ میخواهد فیلم را همچون سایر فیلمها به عنوان محصولی سرگرم کننده دنبال کند، بی هیچ دغدغهای آن را درک و هضم میکند.
سازندگان در پرداخت شخصیت مارتین لوترکینگ نیز به درستی عمل کردهاند یعنی جنبههای ترحم انگیز مربوط به خود کاراکتر را حذف کردهاند که مهمتریناش، حذف ترور او از فیلم و داستان است. مخاطب تا پایان لوترکینگ را ایستاده، مصمم و پابرجا میبیند. علاوه بر اینکه موفقیت راه او به وضوح با سخنرانی پرزیدنت جانسون و کوتاه آمدناش از مواضع قبلی، نشان داده میشود، خود لوترکینگ هم تا پایان هست و با اینکه در حین آن نطق گیرا، به صورت زیرنویس سرنوشت او و اطرافیانش نوشته و آیندهی آنها گفته میشود، اما این تصویر سخنرانی پرصلابت اوست که پایان بخش فیلم است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Widows از استیو مککوئین؛ بیوههای شیکاگوی خشن
در واقع تلاشی که لوتر کینگ انجام داد تنها همبستگی بین سیاهپوستان نیست، بلکه هویت بخشی فردی به تک تک آن هاست که در فیلم به آن اشاره میشود، اینکه سیاه پوستان هنگام رآی دادن بتوانند نام خود را هم ذکر کنند. کارگردان با اجتناب از کلیشههای این ژانر برای نزدیکتر شدن به حقایق این دوران توانسته مستندی پویا، دقیق و در عین حال قوی از دوران دههی ۶۰ بسازد، بله، اما دوربینش به جای زوم کردن روی لباسها و تغییرات مد، روی چهرهها و ایدهها مکث میکند.
فیلم Selma در دستهای از فیلمهایی که داستانی را دربارهی سیاهپوستان و برای سیاهپوستان و به وسیلهی عواملی که غالبا سیاهپوست اند، قرار میگیرد. آوا دوورنی نیز سیاه پوستی آمریکایی زادهی سال ۱۹۷۲ میلادی است. کارگردانی که در جایی گفته فکر بررسی زندگی کینگ در تمام سال های زندگی اش هرگز از ذهنش دور نبوده است.
گلولهی یک قاتل بالاخره در آوریل سال ۱۹۶۸ به زندگی Martin Luther King خاتمه داد اما حتی در سال ۱۹۶۵ هم همه میدانستند که در آینده ای نزدیک گریزی از این اتفاق نخواهد بود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The Wild Pear Tree ساختهی نوری بیلگه جیلان؛ گلابی آن هم از نوع وحشی