انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله: جادو و مکانیزم تصعید در قصههای پریان
Snow White and the Seven Dwarfs سفید برفی و هفت کوتوله محصول ۱۹۳۷، اولین انیمیشن بلند در تاریخ سینماست که انیمیشنی موزیکال و در ژانر قصههای پریان است. از نکات قالب توجه در تولید فیلمهای انیمیشن و بکارگیری خلاقیت کارگردان در شیوهی روایت فیلمیک، بکارگرفتن ترانه، آواز و موسیقی مبتکرانه است که در انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله به خوبی پرداخت شده است. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم سینمایی سفید برفی و هفت کوتوله با نت نوشت همراه باشید.
سفید برفی و هفت کوتوله Snow White and the Seven Dwarfs
جادو و مکانیزم تصعید در قصههای پریان
ترانه و موسیقی میتواند در جهت شخصیت پردازی و ناگفتههای داستان یا موضوعاتی که برای پرداختن به آن باید مجال و زمان بیشتری صرف کرد، عمل کند و در جهت انسجام ساختار درام نقشی فعال ایفا میکند. در انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله Snow White and the Seven Dwarfs بخش بزرگی از رؤیا و آرزوهای سفید برفی که در طول فیلم مجالی برای پرداخت و تصویرسازی گستردهی آن وجود ندارد در قالب ترانه بازگو میشود که ماهیت آن را با ماهیت رؤیا بیشتر پیوند میدهد. رنگها و طراحی صحنه نیز بخش مهمی از کار کارگردان هنری در فیلمهای انیمه است.
نوع رنگ آمیزی و فضاسازی، منعکس کنندهی احساسات متفاوت چیره بر داستان است. در سفید برفی و هفت کوتوله در بسیاری از پلانها با رنگهایی گرم و زنده مواجهیم که منعکس کنندهی احساسات مثبت و انرژیک فضا و شخصیت سفیدبرفی برخلاف ماهیت تراژیک درام و حقههای جادوگری منفی است.
در فیلم تنها ملکه، آینه و حیوانات همراه شخصیت منفی همچون کلاغ و لاشخور، با رنگهای تیره نمایان میشوند که حاکی از درون پلیدشان و جهل و تاریکی است. هماهنگی رنگ و تصاویر در انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله با استفاده از تکنی کالر صورت گرفته است. والت دیزنی اولین کمپانی بود که از تکنی کالر استفاده کرد.
بیشتر بخوانید: انیمیشن گرینچ The Grinch اثری از یونیورسال پیکچرز
به این ترتیب دنیائی با همراهی طراحی، رنگ، نور و موسیقی در فضای استوری بردها ساخته میشود که تنها در محیط انیمه میتوان به ساخت چنین دنیائی غیرواقعی و رؤیائی دست یافت. در قصههای پریان (yriaf seirots) بر اساس تئوریهای ساختارگرایانی همچون کلود لوی استراوس و ولادیمیر پراپ، الگوی مشخصی برای تحلیل ساختارگرایانهی قصههای پریان وجود دارد.
طبق این الگو همواره شخصیتها و عملکردهای ثابتی وجود دارد که قهرمان داستان را بعنوان عنصر محوری با خود همراه و در مسیر سرنوشت قرار میدهد. عملکردهای ثابتی که در بطن ماجراهای قصههای پریان مطرح میشود، بعنوان خویشکاری قلمداد میشود.
خویشکاری به معنای عملی از جانب شخصیتهای قصه است که به خاطر اهمیتی که در جریان روند داستان دارد تعریف میشود و بدون این عملکردها داستان معنائی ندارد. خویشکاریها در واقع به عنوان سازههای بنیادی در ساختار کلی داستان قلمداد میشوند.
طبق تحقیقات پراپ ۳۱ خویشکاری مشخص بطور ثابت در داستانهای پریان وجود دارد که بخشی از آن ممکن است در داستان استفاده شود یا نشود که عبارتند از:
۱- غیبت ۲- نهی ۳- نقض ۴- خبرگیری ۵- خبردهی ۶- فریبکاری ۷- همدستی ۸- الف: شرارت ب: نیاز ۹- میانجیگری یا رویداد پیوند دهنده ۱۰- مقابلهی آغازین ۱۱- عزیمت ۱۲- اولین خویشکاری بخشنده ۱۳- واکنش قهرمان ۱۴- دریافت شی جادو ۱۵- انتقال مکانی ۱۶- کشمکش ۱۷- داغ نهادن ۱۸- پیروزی ۱۹- رفع مشکل ۲۰- بازگشت ۲۱- تعقیب ۲۲- نجات ۲۳- رسیدن به ناشناختگی ۲۴- ادعاهای بی پایه ۲۵- کار دشوار ۲۶- حل مسئله ۲۷- شناختن ۲۸- رسوائی ۲۹- تغییر شکل ۳۰- مجازات شریر ۳۱- عروسی
همچنین شخصیتهای قصهها نیز در الگوی پراپ به هفت دسته طبقه بندی میشوند:
- قهرمان
- شاه دخت
- بخشنده
- یاریگر قهرمان
- فرستنده
- شریر (شریر به شکلهای مختلف در داستان ظاهر میشود. مثل ملکه در داستان سفید برفی و هفت کوتوله که بعداً در هیئت پیرزن جادوگر نیز ظاهر میشود.)
- قهرمان دروغین
خویشکاریهای انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله
۱- در داستان سفید برفی و هفت کوتوله با شاه دختی (قهرمان) مواجهیم که بعد از مرگ مادرش در قصری با نامادریش زندگی میکند که به زیبائی او حسادت میورزد. ( داستان در ابتدا با یک وضعیت عادی آغاز میشود. )
۲- نامادری (شریر) که همواره گمان میکرده زیباترین زن است، از طریق آئینهی جادوئی باخبر میشود سفید برفی زیباترین انسان روی زمین است. پس در صدد بر میآید با از میان برداشتن وی، خود را بعنوان ملکه و زیباترین تثبیت کند. (خبرگیری)، (داستان از یک وضعیت عادی به وضعیتی بحران زا تغییر میکند که از مایههای ثابت قصههای پریان است.)
بیشتر بخوانید: انیمیشن داستان اسباب بازی Toy Story کاری از جان لستر ۱۹۹۵
۳- ملکه، سفید برفی را به دست شکارچیاش (فرستنده و یاریگر قهرمان) میسپارد تا او را به انتهای جنگل برده و کشته و قلبش را برایش بیاورد ولی شکارچی با دیدن زیبائی و معصومیت سفید برفی او را رها میکند و قلب خوکی را برای ملکه میآورد.
(غیبت و فریبکاری) شکارچی: شکارچی با عملش و فریب دادن ملکه، رویدادی پیوند دهنده میان سفیدبرفی و کوتولهها میآفریند و نقشی میانجیگر و یاریگر قهرمان دارد.
۴- سفید برفی هراسان به جنگل پناه میبرد و با حوادثی مواجه میشود (رسیدن به ناشناختگی) و با یاری حیوانات جنگل (یاریگر قهرمان) به کلبهی هفت کوتوله میرسد. (مقابلهی آغازین، رسیدن به ناشناختگی و عزیمت و نیاز) در آنجا با کلبهای متروک و کثیف مواجه میشود.
کلبه را مرتب میکند و غذای گرم آماده میکند و با کوتولهها مواجه میشود. (واکنش قهرمان) سفیدبرفی موفق میشود رضایت کوتولهها را جلب و در کنارشان زندگی کند. (همدستی و اولین خویشکاری بخشنده) نیاز: سفید برفی، چون نیاز به مکانی برای اقامت دارد، با کوتولهها به توافق میرسد.
یک نیاز پنهان نیز از ابتدای ماجرا بطور مداوم در داستان فیلم وجود دارد؛ نیاز به شاهزاده و معشوقی رؤیائی که روزی بیاید و او را با خود به قصر رؤیائیاش ببرد.
اولین خویشکاری بخشنده: کوتولهها در نقش (بخشنده و یاریگر قهرمان)، به سفید برفی پناه میدهند و او را از گزند خطرات حفظ میکنند. سفید برفی در پایان شب با تهیهی غذای گرم، مرتب کردن خانه، حمام کردن کوتولهها و با اتکا بر عنصر کلیدی شادی و رقص و آواز و جشن کوچک پایان نیمه شب، موفق میشود به نوعی (حل مسئله و نجات) دست یابد و بحران پیش رویش را پشت سر بگذارد.
بیشتر بخوانید: انیمیشن زوتوپیا Zootopia؛ اتوپیای حیوانات به مثابه اتوپیای انسانها
۵- ملکه با رجوع دوباره به آینه متوجه میشود فریب خورده و سفید برفی زنده است و در کلبهی کوتولهها زندگی میکند. (خبرگیری و رسوائی)
۶- ملکه تصمیم میگیرد با پیروی از کتاب جادو معجونی تهیه کند و خود را به شکل پیرزنی (قهرمان دروغین) در آورد و با سیبی آغشته به زهر کشنده که مرگ آور است به سراغ سفید برفی برود. (تغییر شکل و هم دستی و تعقیب)
۷- سفید برفی بعد از رفتن کوتولهها با همراهی حیوانات جنگل، مشغول کارهای خانه است که پیرزن ظاهر میشود و موفق میشود با (فریب و ادعاهای بی پایه) مبنی بر اینکه خوردن این سیب میتواند آرزوهای قلبی دخترک را برآورده کند، سیب زهرآلود را به سفید برفی بخوراند. مرگ سفید برفی. (دریافت شی جادو و رسیدن به ناشناختگی، کشمکش، فریبکاری و داغ نهادن )
بیشتر بخوانید: انیمیشن WALL-E کاری از اندرو استنتون
۸- بعد از کشته شدن سفید برفی، حیوانات که به دنبال کوتولهها رفته اند با هفت کوتوله سر میرسند و ملکه را دنبال میکنند. ملکه در ارتفاعات کوهستان در حالیکه قصد دارد سنگ بزرگی را روی کوتولهها بیندازد بر اثر رعد و برق، سنگ زیر پایش شکافته میشود و سقوط میکند. (تعقیب، رسوائی و مجازات شریر)
۹- کوتولهها در سفید برفی و هفت کوتوله جسد سفید برفی را در تابوتی زراندود و شیشهای میگذارند. شاهزادهی جوان که در این مدت به دنبال سفید برفی بوده (خبرگیری) او را نزد کوتولهها مییابد و با بوسهی عشق، طلسم ملکه را میشکند. سفید برفی به همراه شاهزاده به دنبال سرنوشت خود میروند. (پیروزی، حل مسئله، رفع مشکل، عروسی)
در انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله چند خویشکاری اصلی وجود دارد که پایه و اساس فیلم بر آن ساخته میشود و حرکتهای فیلمنامهای را شکل میدهد.
- حسادت شخصیت شرور که نقطه عطف ماجرا و آغاز کنندهی داستان است و نیاز سفید برفی به عشق.
- آئینه به عنوان عنصری جادوئی که تبدیل به شخصیت میشود و کاراکتری همه چیزدان و غیبگو است.
- هفت کوتوله و آشنائی سفیدبرفی با آنها که مسیر اتفاقات را تغییر میدهد.
- سیب جادوئی بعنوان عنصری جادوئی که از ابزار و امکانات جادو تلقی میشود و نقشی تعیین کننده در فریب قهرمان و عاقبتش دارد. ۵- شاهزاده بعنوان شخصیتی محوری که با حضورش گره گشائی میشود و شاه دخت (قهرمان) نجات مییابد.
در ادامه تحلیل انیمیشن سفید برفی و هفت کوتوله از نگاهی دیگر یک داستان پریان، دربارهی یک شخصیت پری یا قهرمان یا یک شخصیت شرور نیست بلکه دربارهی سرزمین پریان eireaf است. سرزمینی که قدرت جادو، قدرت لاینفک آن است. در این سرزمین موجودات افسانه ای، کوتوله ها، گیاهان و دیگر عناصری که سرشت این سرزمین را تشکیل میدهند یا مضامین و مفاهیمی که اعم از خیر و شر در آن مطرح میشود میتوانند مورد هجو یا طنز واقع شوند اما عنصر جادو تنها عنصری است که از این گزند مصون است و هرگز نه مورد تمسخر واقع میشود و نه میتوان به راحتی آن را از سر باز کرد.
عنصری که ماهیتی پیچیده و چندبعدی مییابد. توانائی ارتباط پری یا قهرمان اصلی با حیوانات و فهم و درک الگوی ارتباط با آنها یکی از ویژگیهای منحصربفرد eireaf است. وجود شخصیتهای ریزجثه و کوچک نیز که اغلب رابطهی نزدیک تری از سایر موجودات معمولی با قهرمان دارند از دیگر وجوه ساخت eireaf است.
ساختار درونی قصههای پریان منجمله سفید برفی و هفت کوتوله با نوعی رؤیا و رؤیاپروری همراه است و قدرت مخاطب را در ساخت جهانی ممکن میکند که در آن هر اتفاق غیرممکنی که در جهان واقع امکان پذیر نیست میسر میکند و به گونهای خیالبافی ysatnaf میانجامد.
عرصههائی که در آن انسان میتواند قدم در دنیای جدید بگذارد و به سرچشمهی نامحدودیت وارد شود و از همین جاست که eireaf آغاز میشود و انسان به یک زیر-خالق( rotaerc-bus ) یا خلق درجه دوم دست پیدا میکند که تمایز اصلی قصههای پریان را با اسطوره برجسته میکند. داستانهای پریان به مثابهی یک کل دارای سه چهره اند:
- چهرهی عرفانی که رو به امر ما فوق طبیعی دارد.
- چهرهی جادویی که معطوف به طبیعت است.
- چهرهی آینه ای یا آینهی سرزنش و دلسوزی که رو به انسان دارد.
چهرهی اساسی و ذاتی eireaf همان دومین عنصر، یعنی چهرهی جادویی است. اما درجه و میزان ظهور دو چهرهی دیگر (اگر اصلا رخ دهد) متغیر است و میتواند از سوی هر قصه گوی منفردی تعیین شود. سویهی جادویی، یا داستان پریان، میتواند به منزلهی آینهای برای آدمی به کار رود و میتواند (هر چند نه به راحتی) به حاملی برای رمز و راز عرفانی بدل گردد.
از طرفی ساخت قصههای پریان ریشه در نوعی مکانیزم دفاعی در روان آدمی دارد که با تکیه بر این ویژگی داستانی که اغلب با غلبه بر موجودات شریر و راهکارهای جادوئی همراه است که از قدرت بشری خارج است، نوعی مصونیت روانی در اذهان به وجود میآورد و به او آرامش خاطر و اطمینانی قلبی میبخشد.
منابع: مقالهی درباره داستان پریان، نوشتهی جی.آرآر.تالکین، ترجمهی مراد فرهادپور
مقالهی ریخت شناسی افسانهی ماهان مصری بر اساس نظریهی ولادیمیر پراپ، نوشتهی مرتضی میر هاشمی و زهرا سعادتی نیا
نقد خیلی جالبی بود
این نوع نگاه رو دوس داشتم
ممنونم دوست عزیز. خوشحالم دوست داشتین ?
مطلب خیلی خوبی بود. ممنون???♥️♥️♥️