رمان چشم نوشتهی ولادیمیر ناباکوف، همگی پوچی و بی حوصلگی است!
ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف متولد ۲۳ آوریل ۱۸۹۹ در سن پترزبورگ است که در تاریخ ۲ جولای ۱۹۷۷ در مونترو سوئیس درگذشت. او نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد روسی آمریکایی است. او تا زمان مرگش ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرد. رمان لولیتا یکی از معروفترین آثار ولادیمیر ناباکوف است, در این مطلب به تحلیل رمان چشم میپردازیم، با نت نوشت همراه باشید.
رمان چشم نوشتهی ولادیمیر ناباکوف، همگی پوچی و بی حوصلگی است!
رمان چشم The Eye در سال ۱۹۳۰ نوشته شده است. که پیش از این که این اثر به صورت کتابی مجزا چاپ شود، به صورت پاورقی در چند مجله به چاپ رسیده بود. رمان چشم ، داستان یک معلم سرخونهی روسی است که به آلمان مهاجرت کرده است.
شخصیت اصلی داستان در پایان رابطهی خسته کننده و بی حاصل خود با زنی به نام «ماتیلدا» دست به خودکشی میزند. خودکشی نافرجام باقی میماند و او دوباره به زندگی بر میگردد.
ماجرای رمان چشم The Eye در بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۵ شکل میگیرد. چند سالی است که جنگ داخلی روسیه پایان گرفته است. لنین تازه مرده است اما حکومت استبدادی او ادامه دارد.
رمان چشم دو پاره است. البته این تقسیم بندی توسط Vladimir Nabokov صورت نگرفته است. بلکه حاصل اتفاقات داستان است. پارهی اول تا آنجا ادامه پیدا میکند که شخصیت بعد از گذراندن روزهای نه چندان پر حاصل به پوچی میرسد.
یکی از چیزهایی که مدتها بود نسبت به آن شک داشتم، آن لحظه برایم بدیهی شد: پوچیِ دنیا. یکباره به طور شگفت انگیزی احساس رهایی کردم و این رهایی خود گواهی بر آن پوچی بود.
او علاقه دارد تا بتواند همانند سایر آدمها به زندگی روزمره بپردازد و عشق را تجربه کند و با آن هیجان را وارد زندگی روزمره کند. اما موفق نمیشود که مانند سایر افراد تنها یک زندگی روزمرهی خالی را دنبال کند.
او همواره به دنبال معنای زندگی و کشف هویت خود و مفهومی عمیق تر از زندگی عادی در روابط خود است. اما بعد از چند تجربهی بی حاصل، پس از گذراندن حادثهای در لحظه ای، به کل تجربههای عشقی و سایر تجربههای خود در زندگی روزمره شک میکند و تنها کاری که میماند خودکشی است.
بیشتر بخوانید: شاه بی بی، سرباز نوشته ولادمیر ناباکوف، این جانور چموش، از همهی رمانهایم بیخیال تر است
“در هر حال انسان برای خوشبخت زندگی کردن، باید گهگاه لحظاتی سرشار از گنگی و پوچی کامل را تجربه کند. من همواره آشکار و در معرض دید بودم، همواره حیران و سرگشته، حتی در خواب هم مدام خود را نظاره میکردم، با این حال از وجود خودم چیزی دستگیرم نمیشد.
از تصور این که نمیتوانم دست از کند و کاو خودم بردارم به مرز جنون میرسیدم و به حال همهی آن آدمهای سادهای غبطه میخوردم که با دقت و اطمینان به کارهای حقیرشان میپرداختند: کارمندها، انقلابیون، مغازه دارها. من حفاظی از آن دست نداشتم.”
و پارهی دوم رمان چشم ورود اسموروف به داستان است. فردی که به دنبال خود واقعی است. به دنبال هویت واقعی و اصلی خود میگردد و او شخصیتی بیگانه در جمع و با دنیای اطراف خود و تنها است. روابط او با هیچ کس به سرانجامی نمیرسد.
و توسط آدمها به سرعت پس زده میشود. او سرگشته است و زندگیاش به پوچی و ملال رسیده است و در این دنیا کاری ندارد و تنها پیدا کردن خود به او هیجان و تازگی میدهد.
“مصمم شدم که اسموروفِ واقعی را کشف کنم. تا آن جای کار پی برده بودم که او شخصیتی چند بُعدی دارد. در واقع نسب به محیط رنگ عوض میکرد و گاهی سیمایی سرد و بی روح و گاه چهرهای متفاوت و پر حرارت از خود بروز میداد.
کم کم داشت از این بازی خوشم میآمد و شخصاٌ اسموروف را به دور از هر گونه شور و احساسی نظاره میکردم. پیشداوری اولیه که عملاٌ به سود او بود، حالا به کنجکاوی صرف تبدیل شده بود. با این حال من هیجانی را تجربه میکردم که برایم تازگی داشت.”
بیشتر بخوانید: رمان لولیتا اثر ناباکوف ، عشق یا هوس مساله این است
بیشتر بخوانید: رمان خنده در تاریکی اثر ولادیمیر ناباکوف ؛ لذتهای تجربه نشده
تا اواسط داستان رمان چشم ، ماجراها از زاویهی دید معلم سرخانه روایت میگردد. اما با ورود اسموروف روایت از زاویهی دید اوست. شاید در ابتدای امر تشخیص اینکه اسموروف کیست برای خواننده مشکل باشد. اما با کشف راز آن به محتوی داستان پی خواهد برد. همان طور که ناباکوف در مقدمهی این اثر مینویسد:
ساختار قصه شبیه داستانهای پلیسی است، اما خالق اثر عملاٌ هر گونه قصد قبلی برای حقه زدن، سر در گم کردن، به بیراهه کشاندن و یا گمراه کردن خواننده را انکار میکند. در واقع، تنها خوانندهای از مطالعهی “رمان چشم” رضایت خاطر فراوان به دست میآورد که بلافاصله راز قصه را کشف کند.
این سرگشتگی و به دنبال هویت گشتن، نگاه پوچ گرایانه به عشق، زندگی و در نهایت تلاش برای کشف دوبارهی خود، درونمایه و زیر لایهی داستان چشم است.
اما در سطح رویی داستان آن جا که ماجراها اتفاق میافتد با داستانی عشقی سروکار داریم که کشش کافی برای دنبال کردن خواننده را دارد و ناباکوف از کانال این عشق به روایت زندگی مهاجران روس در آلمان نیز میپردازد. فضای رمان تلخ است و طنزی که گهگاه چه در کلام و یا فضای داستان به چشم میآید نیز از این تلخی بی بهره نمانده است.
از ناباکوف آثار دیگری نیز به فارسی ترجمه شده است. خنده در تاریکی، ماری، دعوت به مراسم گردن زنی و چندین اثر دیگر از مجموعه آثار ترجمه شدهی او به فارسی است.